🔰بخش هفتم🔰
و اعتقاد به حق حاکمیت الهی از جمله اعتقادات صریح و روشن شیخ فضلالله نوری است که حتی «پیتر آورى» استاد تاریخ دانشگاه «کمبریج» نیز به این اعتقاد مجتهد نوری، پی برده و به صراحت نوشته است: شیخفضلالله نورى، مرد دانشمند و افتادهاى بود… شیخ فضلالله نورى را باید نماینده آن مکتب فکرى دانست که حاکمیت را از خداوند مىدانند و نه از مردم و شاه. اعدام شیخفضلالله نورى، یکى از کارهاى زشت و تندرویانه مشروطهخواهان بود (پیترآورى، ۱۳۶۷و ۱۳۶۸، ص۲۵۱).
ب) عملکرد شیخفضلالله نوری در چار چوب حکومت اسلامی
در این بخش، شیخ در عمل هم فقهاء را نایل امام میداند و بر اساس این اعتقاد خود، به مقابله با شاه میپردازد. در ذیل، به چند نمونه از عملکرد شیخ اشاره میشود که رافع و دافع نسبتهای مخالفان است:
۱- پیشوایی و رهبر نهضت عدالتخانه؛ یعنی اعلان جنگ رسمی با سلطان و وضع موجود؛ با مراجعه به اسناد متقن تاریخی و اعتراف دوست و دشمن، ایشان یکی از رهبران اصلی نهضت عدالتخانه و مشروطه بودند و افرادی همچون «ناظم الاسلام» و «کسروی» میگویند حرکت شیخ در مهاجرت کبری در مخالفت با دربار، «پشتِ عینالدوله را شکست» و او نتوانست از حرکت شیخ جلوگیری کند (کرمانی، ۱۳۶۲، ج۳، ص۵۰۶). آیا این عملکردِ جسورانه در مخالفت با وضع موجودِ سلطنت به رهبری مجتهد نوری، به معنای، جدایی دین از سیاست است یا به معنای سلطانیزم بودن او یا ظلالله دانستن شاه؟! به یقین اینگونه نیست.
۲- پیشنهاد اصل دوم متمم قانون اساسی؛ یکی دیگر از اقدامات عملی شیخ که میتواند اتهامات مطرح شده علیه ایشان را رد کند، پیشنهاد وی در«پیشنویس اصل دوم متمم قانون اساسی» است. طرح مشروطه مشروعه یا همان «اصل نظّار» و آن مشروعهای که حتی مجتهد نوری جانش را بر سر آن نهاد ـ و نه با شاه به سفارت روس پناه برد و نه با روشنفکران به سفارت انگلیس، ـ با اعتقاد به «سلطان صاحب امر» نمیسازد.
۳- سخن و عمل شیخ؛ فقهای نایب امام و خدای بدون سایه؛ در ذیل بند دوم، بخش نخست (فقهاء، نواب امام، خلفای ایشان …) گذشت که مجتهد نوری در عرصه میدانی و سیاست، از علما به عنوان تنها مرجع و ملجأ مردم به عنوان «نواب امام»، «حصون اسلام»، «ورثه انبیاء و مرسلین»، «خلفای امام»، به صراحت یاد کرده که واجب است سلطان را از خطر مشروطه اروپایی آگاه کنند، بلکه به او هشدار و اخطار فرمایند(کسروی، ۱۳۴۰، ص۴۱۰).
اگر سلطان به نظر ایشان، «ظلالله» باشد و طبق ادعای برخی «مصون از تعرض»، دیگر این گونه تشر به او و این الفاظ را درباره فقهاء به کاربردن بااندیشه سلطنت اسلامیه نمیسازد؛ چون این سخن و سیره کسی است که به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشته باشد.
۴- تشر و تذکرات تند شیخ نسبت به شاه؛
مجتهد نوری، افزون بر این که به قول عین السلطنه: «شیخ شکایت زیاد اولا از شاه داشت»(عین السلطنه، ۱۳۷۷، ج۳، ص۱۸۹۸). هرگز شاه را «صاحب امر و سایه خدا» نمیداند، بلکه نظر به ولایت فقیه دارد؛ هرچند که در آن زمان، به دلیل نبود شرایط برای تشکیل حکومت اسلامی، به همان قدر مقدور (نظارت فقهاء)، اکتفاء کرده و الا اگر سلطان را ظلالله و مصون از تعرض میدانست، او را در ادامه همان نامه چنین با عتاب، خطاب نمیکرد که:
اعمام همایونی با گنجهای قارونی خود را به کناری کشیدهاند. رجال دولت همه مدهوش، «کَأَنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَه»! پادشاه اسلام پناه، خود نیز غافل است یا متغافل، نمیدانیم! شاید وساوس وزراء خیانت شعار و دسائس دولتهای همجوار و افسونهای دردمندانه روزنامهجات که امروز از وسایل تهتک و تجری و از ادوات تکتب و تکدی شده است، در ضمیر منیر تأثیر نموده و ذات اقدس را برای تسلیم اسلام و تبدیل دادن شرایع و احکام، حاضر ساخته باشد. علیالتقدیرین بر شماها ای نواب امام و ای حصون اسلام که خود را عندالله و عند الرسول موقوف و مسؤول میشناسید واجب است که پادشاه را از عاقبت این فتنه تحذیر بکنید، بلکه خاطر خطیر را تکدیر بفرمایید…(کسروی،۱۳۴۰، ص۴۱۰؛ ابوالحسنی منذر،۱۳۸۳، ص۳۲۱).
🔸نتیجه گیری
نتیجه این مقاله را میتوان در چند گزار بر شمرد:
۱- طبق اسناد، سخنان، لوایح و عملکرد مجتهد نوری، او درست، مثل امام خمینی(ره) به ولایت فقیهان، معتقد بوده و تمام حاکمان را مجری و مأمور فرمان فقیه میدانسته.
۲- حضور شیخ در نهضت عدالتخانه در قد و قامت رهبریِ نهضت، نافی این ادعاست که شیخ، شاه را ظلالله میدانست و معتقد بود فقهاء به جز قضاوت نباید در سیاست دخالت کنند.
روشنترین دلیل بر عدم اعتقاد شیخ به سلطانیزم، عملکرد اول و آخر ایشان؛ یعنی رهبری جنبش عدالتخانه بر ضد حاکمیت سلطنتی موجود و در آخر، خشم و نارضایتی از شاه و تشر به او و تحریک علما بر ضد او و سرانجام، جدایی مسیر او از شاه بود که شاه به سفارت پناه برد و ایشان جان خویش را در راه تحقق مشروطه مشروعه فدا کرد.
🔰ادامه در بخش هشتم🔰
🔰بخش هشتم🔰
۳- این سخن صریح شیخ که گفت: «حکومت در زمان غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن فقهای مبسوطالید است، نه فلان بقال و بزاز و…» این اتهام را رد میکند که «شیخ در هیچ یک از آثارش سخنی از ولایت فقیه نگفته و دیانت را از سیاست جدا میدانسته».
۴- مجتهد نوری، اتهامات سهگانه (ظلالله دانستن سلطان، جدایی دین از سیاست، عدم اعتقاد به ولایت فقیه) را قبول ندارد. عملکرد اوّل و آخر، اسناد و سخنان و لوایح او نشان از اعتقاد نظری و عملی به ولایت مطلقه فقیه دارد؛ هرچند که در آن زمان و شرایط، این امکان، الا به قدر مقدور وجود نداشت که اجرای همان «اصل دوم متمم قانون اساسی»، همین شورای نگهبان با تکامل امروزی بود.
🔸منابع و مآخذ ماقبل: آبادیان، حسین، بحران مشروطیت در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،۱۳۸۳٫ مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه، تهران: نشر نی، ۱۳۷۴٫ آجدانی، لطفالله، روشنفکران ایران در عصر مشروطیت، تهران: اختران، ۱۳۸۶٫
۴٫ علما و انقلاب مشروطیت ایران، تهران: اختران، ۱۳۸۳٫ آخوند خراسانی محمدکاظم، بحوث فی القضاء (تقریرات قضاء)، نگارش شیخ محمد، فرزند آخوند، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۳۵ق. آقانجفی اصفهانی، محمدتقی، حدود و اختیارات فقیه در رساله «فیولایه الحاکم الفقیه»، ترجمه نعیمیان، اصفهان: آرما، ۱۳۹۰٫ آورى، پتر، تاریخ معاصر ایران (از کودتاى مرداد ۲۸ تا اصلاحات ارضى)، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۶۷و۱۳۶۸٫ ابوالحسنی منذر، علی، «دردها و دغدغههای شیخ فضل الله نوری»، مشروطه؛ فقیهان و اجتهاد شیشه (آموزه ۵)، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۳٫ احمدیخواه، علی، «آخوند خراسانی»، مجله معرفت اجتماعی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ش۲۷، تابستان ۱۳۹۵٫
۱۰، «آینۀ شکسته؛ گذری بر تاریخنگاری مهدی ملکزاده»، مجلۀ ماهنامه زمانه، ش۸۲، تیر۱۳۸۸٫ البرقی، أحمدبن محمدبن خالد، المحاسن، تعلیق السید جلال الدین الحسینی، ج۱، طهران: دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۰ق. امامی، مسعود، «جدال تعبد و تعقل در فهم شریعت(۴)؛ تقابل دیدگاههای نائینی و شیخفضلالله نوری در مشروطیت (قسمت دوم)»، فصلنامه فقه اهلالبیت، سال پانزدهم، ش۵۷، ۱۳۸۸٫ تبریزی، میرزاعلی، مجموعه رسائل سیاسی میرزاعلی ثقهالاسلام تبریزی، به کوشش علیاصغر حقدار، تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۹٫ ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات…و روزنامه شیخ فضلالله نوری، ج۱، بیجا، رسا، ۱۳۶۲٫ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۴۰۴ق. رنجبر، محسن، سیری در زندگی، فعالیتها واندیشه سیاسی سید لاری، مندرج در آموزه، کتاب سوم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲٫ زرگری نژاد، غلامحسین، رسائل مشروطیت، ج۱، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۷٫ عینالسلطنه، قهرمانمیرزا، روزنامه خاطرات، بهکوشش مسعود سالور و ایرج افشار، ج۳، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷٫ فیرحی، داود، فقه و سیاست در ایرن معاصر(فقه سیاسی و فقه مشروطه)، تهران: نشر نی، ۱۳۹۲٫ قوچانی، سیدمحمدحسن، برگی از تاریخ معاصر،(حیاتالاسلام فیاحوال آیه الملک العلّام) پیرامون شخصیت و نقش آخوند خراسانی در نهضت مشروطیت، تصحیح ر.ع. شاکری، تهران: انتشارات هفت، ۱۳۷۸٫ کرمانى، ناظم الاسلام، تاریخ بیدارى ایرانیان، ج۳و۴، تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۶۲٫ کسروى، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۴۰٫ کدیور، محسن، سیاستنامه خراسانی؛ قطعات سیاسی در آثار آخوند خراسانی صاحب کفایه، به کوشش ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد مشروطیت، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۵٫
۲۴، نظریههای دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، ۱۳۷۶٫ گلپایگانی، سیدمحمدرضا، الهدایه الى من له الولایه؛ تقریرات درس ولایت فقهاء آیهاللّه گلپایگانى، احمد صابرى همدانى، قم: مکتب نوید اسلام، چ۲، ۱۳۷۷ق.
۲۶، الهدایه، الأول، قم: دار القرآن الکریم، ۱۳۸۳ق. لاری، سیدعبدالحسین، مجموعه رسائل، تحقیق سیدعلی میرشریفی، ج۱، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۷٫ ملکزاده، مهدى، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱و۴، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۳٫ نائینی، محمدحسین، تنبیه الامه و تنزیه المله یا حکومت از نظر اسلام، با مقدمه و توضیحات، سیدمحمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۴٫ نوری، شیخ فضلالله، لوایح، به کوشش هما رضوانى، تهران: تاریخ ایران،
توجه: لازم به ذکر است که این نوشتار در فصلنامه مجله علمی- پژوهشی حکومت اسلامی خبرگان، ش79،پاییز 1395 منتشر شده.
🔰ادامه در بخش نهم🔰
🔰بخش نهم🔰
✍ محک تجربه و سخنانی که در آنها «غش» هست
(بررسی ادعاهای آقای حسین آبادیان درباره مجتهد نوری)
مقدمه
محققان دقیق، در پیچ و خمهای تاریک تاریخ، چه بسیار سرهای بریده دیدهاند که بیجرم و بیجنایت به تیغ تیز تندروان و تندخویان از جسم جدا شدهاند! به عبارتی، تاریخ ترورستان است و بند بند آن، سرکَشی ظالم و سرکُشی مظلوم. گاهی مظلوم را ترور جسمانی میکردند و گاهی ترور جانی و روحانی و شخصیتی؛ و اگر میتوانستند از هر جهت ترور میکردند؛ نمونههای آن، به قدری بسیار است که هر جا بنگری، ظالمی هست یا مظلومی با مشخصات پیشگفته؛ اما قصد قلم، این است که در این نوشتار به شخصیتی بپردازد که از هر جهت جسمی و جانی، شخصیتی و بدنی، هر دو ترور شد و اعدام؛ و مورد اتهامهای دوستان بیخبر و دشمنان بیانصاف قرار گرفته یعنی مجتهد نوری (آیتالله حاجی شیخفضلالله).
از زمان خود مجتهد نوری- به جهت تقاص فتوای تحریم تنباکو از شاگرد میرزا و همکاری شیخ شهید با ایشان یا هر علت دیگر- سکولاران دینستیز و دینگریز- به سردمداری انگلیس- به جان شیخ افتادند. ابتدا با ترور جسمانی، بعد با ترور شخصیت و تهمت، بعد هم اعدام؛ در آخر با حقیقتسوزی و دروغدوزی و تاریخسازی، دست به تخریب همهجانبه بر ضد ایشان زدند؛ او را که خود از پیشوایان نخستین نهضت عدالتخانه (و بعد مشروطه) بود، ضد مشروطه، ضد مجلس، ضد ولایت فقیه، مدافع و دعاگوی محمدعلیشاه و و و و؛ در تاریخ تاریک مشروطه- که از دست و زبان مخالفان شیخ و حزب حاکم بیرون تراویده و نگاشته شده- معرفی کردند؛ تا الان که برخی از معاصران نیز با تکرار همان سخنان سخیف مخالفان شیخ شهید، دست به تکرار تاریخ یک قرن پیش زدهاند؛ در حالی که همان زمان، خود شیخ به آن شبهات پاسخ داده است.
در این نوشتار به طور خلاصه به ادعاهای جناب آقای حسین آبادیان درباره مسائل پیشگفته و نسبتهای ناروایشان درباره مجتهد نوری میپردازیم؛ البته این اتهام و ادعای آبادیان از زبان پیشکسوتان ایشان مانند: آجودانیها، محسن کدیور، داود فیرحی و ثبوت نیز پیشتر تکرار شده و این جماعت معمولاً سخنان همدیگر را تکرار میکنند و تکثیر و استنساخ. مطلب جدیدی ندارند به جز تكرار ترجيعبند ذيل، مجتهد نوری چنین معرفی شده:
ضد مشروطه، ضد قانون و مجلس، ضد ولایت فقیه، مدافع و دعاگوی محمدعلیشاه و طرفدار نظریة سلطنت!
تفصیل پوچی اين ادعاها را در كتاب انديشههاي سياسي شيخ فضلالله نوري از زبان خويش (به انضمام جواب به اتهامات) و در رسالهای با عنوان «بررسي دو جريان مشروعهخواه و مشروطهطلب» و نيز در کتاب در کشاکش مشروطه و استبداد؛ تحلیلی بر زمانه، زندگی و نقش محمدعلیشاه قاجار در مشروطیت ایران، [و در مقاله] «ولایتفقیهان از دیدگاه شیخ فضلالله نوری...» [که از نظر گذشت] مستند بیان کردهایم؛[1] و در دیگر مقالات درباره رجال، وعاظ و نشريات مشروطه به تفصيل نوشتهايم؛ اما در اينجا، به طور اشاره تنها به ادعاها و تهمتهاي آقاي حسين آباديان درباره شيخ شهيد میپردازیم و جواب حضرت شيخ به ايشان تا محك تجربه تاريخ به ميان بيايد و سفيدروي نشود هر كه در او غش باشد!
🔰ادامه در بخش دهم🔰
🔰بخش دهم🔰
ادعاها و اتهامهاي آباديان نسبت به مجتهد نوري
1. ادعا و اتهام مخالفت با مجلس و قانون اساسی
آقای آبادیان با انتخاب تیتر معنادار «شیخفضلالله نوری و مخالفت با مشروطه» مینویسد:
در شوال همان سال شیخفضلالله نوری، در اجتماع باغشاه طی نامهای خطاب به محمدعلیشاه، مشروطیت را مغایر با احکام اسلامی خواند.[2]
وی همچنین در مقدمه کتاب ذیل رسائلی که در مخالفت با مشروطه نوشته شده، بر اساس رسالهای- که خواهیم نوشت اصلاً متعلق به شیخ نیست- تا توانسته به تخریب شیخ و مخالفت او با مجلس، مشروطه و قانون بر اساس همان رساله قلم زده و باز به بهانه معرفی این رساله، مجتهد نوری را قبل از ورود به اصل بحث کتاب، در مقدمه با وصف «برجستهترین دشمن مشروطه» معرفی کرده:
همچنین باید از رساله فوقالعاده مهم «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» نام برد. این رساله به شیخ نوری، برجستهترین مخالف مشروطه منسوب است.[3]
آبادیان از جایی که بیشتر اتهامات او به مجتهد نوری بر پایه همین رساله است، در عمل نشان داده که وی نیز این رساله را از آن شیخ میدانسته (در ادامه بیپایگی این نسبت را مستند میبینیم).
در عنوان فصل سوم کتاب، مخالفت و رد مشروطیت نمایان است. او با تیتر نمودن «براهین شیخ فضلالله نوری در رد مشروطیت» خواسته که از ناسازگاری شیخ از مشروطه قلم بزند.»[4]
مؤلف محترم در هر دو کتابش با بیانی مشابه بر خلاف حقیقت، مینویسد:
شیخ با تلقی خاصی که از شریعت داشت، تصویب قانون با اکثریت آرا را غیر شرعی و آن را منافی با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین میدانست و به آن حمله میکرد. او حتی تصویب قوانین مطابق با شرع را از طرف نمایندگان نمیپذیرفت.[5]
نویسنده در پایان فصل مینویسد: «به طور خلاصه باید نتیجهگیری کرد که پندار مشروعهطلبان از مشورت و شورا و قانونگذاری، به گونهای بود که پذیرش آنها، نافی تقید به شریعت شناخته میشد.»[6]
مؤلف در کتاب دیگری ذیل عنوان مبانی نظری دیدگاههای شیخ فضلالله نوری بر اساس رساله تذکره که تألیف شیخ نیست، ایشان را متهم کرده و نوشته:
[شیخ فضلالله نوری] با «پارلمنت فرنگ» هم مخالفت داشت؛ زیرا آن را هم باعث خدشهدار شدن حوزه شریعت میدید. او تصویب قانون با اکثریت آرا را غیر شرعی و منافی با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین میدانست.[7]
آبادیان در کتاب دیگر خود نیز بر اساس همان رساله تذکره به قضاوت درباره شیخ و مواضع ایشان درباره «مجلس شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری... و قانون اساسی و مخالفت شیخ[!] با مجلس و مشروطه پرداخته است.»[8]
نویسنده محترم، بر خلاف سخن خود شیخ و شاهدان نوشته است:
شیخ فضلالله نوری اساساً هر گونه قوانین عرفی را که از اروپا رسیده بود، منافی قواعد اسلام میدانست و میگفت جامعه ایران به دلیل ویژگیهای خاص خود مستعد مجلس نیست.[9]
آقای آبادیان بر اساس همان رساله، نوشته: «کلیه گفتههای شیخ در مورد ویژگیهای جامعه ایران را میتوان در عقبماندگی فرهنگی مردم خلاصه کرد که به دلیل وجود آن مشروطه نمیتوانست مستقر شود.»[10]
اين اتهام مدعي، واضحالبطلان است؛زيرا اگر شیخ از اساس مخالف مجلس و مشروطه بود که اولاً برای آن قوانین و اصل دوم متمم قانون اساسی را پیشنهاد نمیکرد؛ و ثانیاً اصل قانونگذاری را منکر میشد و نه خواستار اصلاح و نظارت فقها بر آن بود؛ ثانیاً خود شیخ بنابر شهادت شاهدان گفته که من، حتی با قانون غربی هم- مادامی که بر خلاف شرع نباشد- مخالفتی ندارم. علت جدایی وی از سیدین همین بود؛ چون آنان، به طور مطلق قانون اساسی فرانسه و بلژیک را برای کشور امضا کردند، ولی شیخ چنین نکرد؛ به همین جهت، آنان به سیدین سندین مشهور شدند.[11]
بنابراین ادعای آبادیان (مبنی بر مخالفت شیخ با هر گونه قانون اروپایی)، کذب محض است و تهمت؛ زیرا خود شیخ این سخن را رد کرده است. داوری با شما.
غالب اتهامها و ادعاهاي آبادیان نسبت به مجتهد نوري، بر اساس تألیفی است که متعلق به شیخ نیست!
آقاي آباديان بسياري از اتهامهايش عليه شيخ و ادعاهايش بر ضد جريان مشروطه مشروعه را بر اساس رساله «تذکرهالغافل و ارشادالجاهل» نوشته و آن را تألیف شیخ شهید دانسته. در اینجا، به طور خلاصه تکلیف این رساله را روشن میکنیم تا سرنوشت ادعاها و اتهامات متهمکننده نیز معلوم گردد.
رساله «تذکرهالغافل...» تألیف میرزا ابوتراب قزوینی است نه شیخ. مرحوم استاد ابوالحسنی منذر به طور مستند به این مطلب پرداخته که «صاحب تذکرهالغافل کیست؟» و از قول خود مرحوم میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی نوشته که این رساله مال اوست، نه شیخفضلالله نوری.[12]
🔰ادامه در بخش یازدهم🔰
🔰بخش یازدهم🔰
پاسخ اتهامات مخالفت شیخ با مجلس، مشروطه و قانون از زبان تقیزاده و براون انگلیسی
به این مطلب (عدم مخالفت شیخ با مجلس و قانون)، هم دشمنان خونی شیخ مانند تقیزاده اعتراف نمودهاند؛ و هم خود مجتهد نوری. تقیزاده، شيخ را یکی از سه عمود خمیه مجلس دانسته و نوشته: «تكيهگاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن، علماى بزرگ طهران بود كه در رأس آنها آقا سيد عبدالله بهبهانى و آقا مير سيد محمد طباطبائى و حاج شيخ فضلالله نورى بودند.»[13]
ادوارد براون نیز در كتاب تاريخ انقلاب ايران تأليف خود مىنويسد:
از جمله علما، شيخ فضلالله معروف به «نورى» كه در آن موقع [يكى] از سه پايهگذاران نهضت مشروطيت در ميان مردم به شمار بوده، با آقايان شركت نمود.[14]
پاسخ مجتهد نوری به کسانی که اتهام ضد مجلس و مشروطه به ایشان زدهاند: «به سخط و غضب الهی گرفتار باشند، کسانی که میگویند ما مخالف مجلسیم.»
مجتهد نوری در يكي از اعلاميههاي تحصن حضرت عبدالعظيم(ع) به طور صریح، مینویسد:
أیها الناس من به هیچوجه منکر مجلس شورای ملی نیستم؛ بلکه من مدخليت خود را در تأسيس اين اساس بيش از همه كس ميدانم؛ زيرا كه علماي بزرگ ما كه مجاور عتبات عاليات و ساير ممالك هستند، هيچ يك همراه نبودند و همه را به اقامه دلايل و براهين من همراه كردم. از خود آقايان ميتوانيد اين مطلب را جويا شويد. الان هم من همان هستم که بودم. تغییری در مقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده.
صریحاً میگویم: همه بشنوید و به غائبین برسانید که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان میخواهند؛ به این معنا که البته عموم مسلمانان مجلسی میخواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی میخواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف، میانه ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف هستند؛ چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب. طرف من و کافه مسلمین اینها شدهاند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که بر مسلمانان این فقره را مشتبه کنند و نگذارند که ملتفت و متنبه بشوند که من و آنها همگی همرأی و همراه هستیم و اختلافی نداریم...
خدای تعالی راضی مباد از کسی که درباره مجلس شورای ملی، غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح، خیالی داشته باشد و به سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار میدهند و بر مسلمانها تدلیس و اشتباه میکنند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود میسازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شدهاند... یوم سهشنبه 12 جمادیالثانیه 1326.[15]
أیها الناس! من به هیچوجه منکر مجلس شورای ملی نیستم
مشروعهخواهان به رهبري مجتهد نوري مخالف مجلس نبودند؛ بلکه به قول كسروي:
حاجی شیخ فضلالله فریفته «شریعت» میبود و رواج آن را بسیار میخواست. با یک امید و آرزوی بسیاری پیش آمده چنین میخواست که «احکام شرع» را به رویه قانون آورد.[16]
به قول آجدانی، اين مشروطه مشروعهخواهي شيخ و قانون اسلامی خواستن او،«امري بديهي و طبيعي بود كه به نظر وی در یک جامعه دینی، قوانین مجلس شورای ملی ضرورتاً میبایست مطابق قوانین شرع اسلام باشد. برخاسته از همین دیدگاه است که شیخ فضلالله بارها و از آن جمله طی صدور بیانیهای از زاویه حضرت عبدالعظیم [علیهالسلام] در پاسخ به مخالفان خود که وی را مخالف با اساس مجلس شورای ملی معرفی میکردند، تأکید میکند: «ایها الناس من به هیچوجه منکر مجلس شورای ملی نیستم...»[17]
شیخ: «لامذهبهای روزگار و بابیهای معلومالحال، مینویسند که شیخ فضلالله مخالف مجلس است»
آیتالله نوری در بیانی کوتاه، به مکتب تاریخنگاری مشروطه پرداخته و در لوایح خود به این اتهام در همان زمان مکرر پاسخ داد، که در یک جمله آن چنین گفته است:
لامذهبهای روزگار به من دشنام میدهند و بابیهای معلومالحال با من دشمنی میکنند... و به دروغ مینویسند که شیخ فضلالله مخالف مجلس است.[18]
چرا این نسبت ناروا را به ما مهاجرین میدهید؟! عجب از گوینده این دروغ نیست، عجب از باور کردن دیگران است
شیخ و مهاجران بعد از بیان آن که خطاب به مخالفان خود نوشتند:
ای کسانی که نسبت ضدیت مجلس به مهاجرین میدهی سندت چیست و به چه دلیل میگویی و دیگران چرا قبول میکنند؟! در کدام مجلس یا منبر یا لایحه از کدام یک از مهاجرین اظهار ضدیت شد. چشم باز کن! این مقاصد و شرح مقاصد که بعد از طبع انتشار داده شد با بودن مجلس است یا در صورت نبودن؟! این چه دروغ واضحی است که گفته میشود و این چه خوشباوری است از دیگران نگفته و ننوشته تو از کجا میگویی؟! خدا انصاف بدهد!
🔰ادامه در بخش دوازدهم🔰
🔰بخش دوازدهم🔰
عجب از گوینده این دروغ نیست [چون دشمن است و بیانصاف؛ اما] عجب از باورکردن دیگران است. مکرر در لوایح نوشته و طبع شد که این فرقه مهاجرین مجلسخواهترند از دیگران، چه آنکه اهل تقوی هستند و به تخفیف ظلم راضیترند. به علاوه به مقاصد حقه ایشان اساسه مجلس محکم میشود و مجلس انشاءالله ابدی خواهد بود. اینها هستند مجلسخواه، نه آن اشخاص که درصددند پایه آن بر اسلام نباشد.[19]
نماینده مسلمان، حداقل باید مسلمان باشد، بیگانه به درد ما نمیخورد
شیخ بعد از آن که موافقت و پیشوایی خودش را در مشروطه و مجلسخواهی مدلل گفت و نسبتدهندگان ضدیت وی با مجلس را به اشد وجه نفرین نمود، در ادامه به علت تحصن خود را اصلاح و تصحیح مشروطه و مجلس بیان کرد، نه مخالفت؛[20] و در همین جهت، هنگام گفتوگو با سیدین، یکی از خواستههایش که اصلاح نمایندگان مجلس بود (نه اصل وجود نماینده) که گفت باید چنین مشخصاتی داشته باشند:
مقاصد ما: - اما در مورد وكلاء: - وكلاء بايد از طرف تمام مردم باشند و حداقل مسلمان و جعفرى (صفاتديگر پيشكش). از خدا بترسد. دين به دنيا نفروشد، براى اجانب كار نكند. واضحتر و سادهتر بگويم يعنى بهائى نباشد. اين هم عملى شود نه فقط در قانون اساسى بنويسند كه افراد خارج از اسلام به وكالت پذيرفته نمىشوند ولى در عمل...! تمام حرف من اينجاست كه وكيل مسلمان، مسلمان بايد باشد. وكيل خارج از ملت اسلامى به درد ما نمىخورد و امور ما را اصلاح نمىكند.[21]
عليکم بطلب القانون الاساسي الاسلامي، ثم عليکم بطلب القانون الاساسي الاسلامي
آیتالله شیخ فضلالله نوری در زماني که حتی حکم به حرمت مشروطه ميدهد باز هم از تشکيل مجلس شوراي کبراي مملکتي حمايت ميکند و تشکيل اين مجلس را به علماي مازندران تبريک ميگويد.[22] شيخ با اصل قانونگذاري و نظامنامهنويسي نيز هيچگونه مخالفتي نداشت؛ به همين جهت هم اقدام به اصلاح نظامنامه و پيشنهاد اصل دوم متمم قانون اساسي کرد، زيرا معتقد بود اصل قانونگذاري براي اداره مملکت لازم است لکن مهم اين بود که اين قانونگذاري در محدوده قوانين شرع باشد. به همين جهت در يکي از لوايح تحصن حضرت عبدالعظيم(ع) تصريح شده است:
عليکم بطلب القانون الاساسي الاسلامي، ثم عليکم بطلب القانون الاساسي الاسلامي، فدنه مصلح لدينکم و دنياکم قوت اسلام در اين نظامنامه اسلامي است رفع گرفتاريهاي دنياي شما به همين نظامنامه اسلامي است. اي برادر، نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه؛ لکن اسلامي، اسلامي، اسلامي. يعني همان قانون شريعت که هزار [و] سيصد و اندي است در ميان ما هست و جمله[اي] از آن- که به آن، اصلاح مفاسد ما ميشود- در مرتبه اجرا نبود، حالا بيايد به عنوان قانون، و اجرا شود.[23]
با این مخالفیم که میگویند اسلام ناقص است و باید «سیهزار مسئله» به آن افزود!
مخالفت شيخ و فتواي ايشان بر ضد مشروطه زماني شروع شد كه ديد با وجود تعهد نمايندگان به عدم دخالت در مسائل شرعي، باز حيله در كار كردهاند و بر احكام و شرع تاختهاند و به قول خودشان ميخواهند كه «سي هزار مسئله بر دين و احكام اسلام بيفزايند تا بهروز شود»[24] و تمام احكام شرع را به سخره گرفته بودند. اينجا بود كه شيخ بر آشفت و بر آشوبيد. اين سخن آجداني به طور كامل حق است و حقيقت دارد كه نوشته:
كليه فتاوي و بيانيههايي كه از شيخ فضلالله نوري در تحريم مشروطيت و مجلس و تكفير مشروطهخواهان صادر شد، مربوط به زماني است كه مجلس شوراي ملي و نيز طرفداران مشروطيت از ديدگاه شيخ فضلالله آشکارا در مسیر متضاد با شریعت و قوانین اسلامی راه میسپردند. تا زمانی که مشروطهطلبان مفهوم مشروطیت را در معنای غیر غربی آن و در چهارچوب محدود و معطوف به تحدید قدرت مطلقه شاه و نیز رفع ظلم و تعدی نسبت به ملت و مطابق شریعت اسلام جلوه میدادند، شیخ فضلالله نیز از آن حمایت میکرد. لذا این انتقاد که اگر مخالفت شیخ فضلالله با مشروطیت نتیجه و نشانه تلقی شیخ از ضدیت مشروطه با اسلام بود، پس چرا در آغاز به دفاع از آن برخاسته بود، نتیجه و نشانه نوعی خامی یا تعصب در نادیده گرفتن واقعیت واکنش دوگانه شیخ فضلالله در برابر دوگانگی مواضع مشروطهطلبان درباره شریعت دینی و اختیارات روحانی در مقاطع مختلف نهضت مشروطیت ایران است.[25]
2. اتهام خلاف اسناد (مشروعهخواهان ظاهرگرا، متحجر و مخالف گفتوگو با دیگران)
آقای آبادیان به خیال خویش خواسته پرده از رخ مشروطه برکنار بزند که پنداشته موفق شده. او ضمن نشستن بر جای فقیهان(بدون فراهم کردن اسباب فقاهت)، خواسته به علمای مشروطه مشروعه، یک دوره آموزش دین بدهد و عمق دین را به ایشان بنمایاند؛
🔰ادامه در بخش سیزدهم🔰
🔰بخش سیزدهم🔰
به همین جهت در آخر در ضمن داوری نهایی به این مهم پرداخته و نوشته:
اکنون گمان میکنیم که تا حدودی نقاب از رخ هویت مشروطه ایرانی برداشته باشیم...[26] مشروعهطلبان... میپنداشتند که دین فقط همان است که در رسائل به جای مانده از گذشته مندرج است و اندیشه دینی را تا سطح رعایت ظواهر شریعت تنزل میدادند و بر این باور بودند که اگر ظواهر شرع رعایت شود جامعه اسلامی شده است. با همین تلقی ظاهری از دین بود که آنها حکم میدادند... تلقی ظاهری از شریعت که در اندیشه مشروعهطلبی متجلی و متبلور گشت.[27]
در جای جای نوشتههایش درباره جریان مشروعه، آن سخن پیشگفته را تکرار کرده. برای نمونه مینویسد: «جناحی دیگر (جناح مشروطه مشروعه) ظواهر شرع را مدنظر قرار میداده و از حکومت میخواست مروج آن باشد.»[28]
پاسخ آن ادعا از زبان خود شیخ
این سخن به قدری سخیف است که پاسخش تنها سکوت است؛ اما به اشارهای اکتفا میشود و خواننده خردمند خودش از این حکایت مجمل، داستان مفصل خواهد خواند.
گزارشگر انگلیس: مشروطهخواهان سکولار، ظاهرسازی میکردند
میدانیم که شیخ از پیشوایان مشروطه بود. وقتی هم که دید تندروان مشروطهطلب میخواهند از آب گلآلود، ماهی مطلوب خود را بگیرند و هتاکانه بر مقدسات بتازند، شیخ برای مهار آن هتاکیها، اصل دوم متمم قانون اساسی را پیشنهاد کرد و به عنوان «اصل نظار» به تأیید و تصویب تمام علما رسید. تا اینجا، ظاهر قضیه بود که باید طبق فرمایش آبادیان شیخ، به همین اکتفا میکرد چون به ظاهر تمام مصوبات مجلس از زیر نظر پنج تن از فقهای تراز اول میگذشت تا بر خلاف شرع نباشد؛ اما متأسفانه بر خلاف پندار آقای آبادیان، وقتی که شیخ دید وکلا و مشروطهطلبان به ظاهرسازی روی آوردهاند اما در عمل، بر خلاف جهت دین شنا میکنند، برآشفت و در زاویه مقدسه بست نشست و گفت باید در عمل نشان داد، نه فقط بر روی کاغذ بنویسند. دیگران هم به این مطلب تصریح کردهاند. برای نمونه، کاردار انگلیس اسپرينگ رايس به ادوارد گرى گزارش داده و از این ظاهرسازی سکولارها، دست و سر افشانده و آن «اصل نظار» را مادهای کهنهپرستانه شمرده که به ظاهر تصویب شده و در عمل زیر پای شیخ را خالی خواهند کرد: «بديهى است كه به محض اين كه زمام امر را به دست بگيرند مسلم است كه اين ماده كهنهپرستانه را به طور دائم در حال تعليق قرار خواهد گرفت.»[29] (مترجم مطالب فوق؛ يعنى حسن معاصر مىنويسد: اساساً از دوره دوم به بعد موردى براى لزوم- اصل دوم- پيدا نشده است!)
در حكايت بالا آمد كه شيخ شهيد، ظاهرپرست نبود؛ بلکه به عمل و واقعیت نظر داشت؛ و الا با تصویب همان متمم اصل دوم، کناری مینشست و کاری به کار کسی نداشت؛ چون ظاهر قانون را مقید به شرع کرده بود؛ اما دیدیم که شیخ به این ظاهر راضی نشد و تا سر دار رفت.
ابن تفرشی (از معاصران شیخ): کسی به میدان سؤال و جواب با شیخ نمیرود!
جناب «مستوفى» قسمتى از تاريخ خود را به صورت سؤال و جواب آورده است كه خلاصه بخشى از آن را ملاحظه مىفرمایيد:
س: خوب شيخ نورى حق مىگويد يا باطل؟
ج: گرچه سيدين بر ضد او هستند ولى عقيده من اين است اگر مسلمانى هست، مسلمين بايد بيانات شيخ را خريدار باشند.
س: چرا بيانات را گوش نمىدهند؟ اگر به موجب كتاب آسمانى مدلل كرد تمكين از او بنمايند. اگر در جواب عاجز شد او تمكين خواهد كرد.
ج: حرف در همين مسئله است كه كسى به ميدان جواب و سؤال با شيخ نمىرود اين است كه اسباب اختلاف در ميان مسلمانان و باعث اضطراب و اضطرار مسلمانان بىطرف شدهاند...
(حرره العاصى بن المرحوم المبرور ميرزا نصرالله تفرشى) شعبان 1325.[30]
سیدین و نماینده مجلس شورای ملی: سخنان شیخ، منطقی و حق و بلا جوابند
در نشست سیدین با شیخ، در زاویه مقدسه، به نیکی روشن شده که طرفدار گفتوگو و منطق کیست و مغلوب کدام است و غالب کی؟ شیخ به صراحت، لب به سخن گشود و با استدلال و منطق، سیدین و دیگر وکیل مجلس شورای ملی را قانع میکند؛ اما آنان زیر بار حرف حق نرفته و ضمن اعتراف به حقانیت و با منطق بودن و محکمی سخنان شیخ، فقط میگویند: حق با شماست، باید با تسامح و تساهل کوتاه آمد.[31]
سخن در این زمینه زیاد است؛ به گونهای که استاد فقید مرحوم ابوالحسنی منذر میگفتند: از بس که شیخ اهل گفتوگو بود، روزی خواهد آمد که روشنفکران او را به نفع خود مصادره کنند و بگویند از ما بوده؛ او حتی با کریم دواتگر (کسی که او را ترور کرده بود) هم گفتوگو کرده و او را به حضور پذیرفت و بعد از سخنان نصیحتآمیزی او را از مرگ به دست محمدعلی شاه نجات داد و آزاد کرد.[32]
حالا آقای آبادیان بفرمایند که بر پایه چه اساس و سندی گفته است جریان مشروطه مشروعه به رهبری مجتهد نوری اهل گفت و گو نبودند و از راه «ممانعت از ابراز عقیده مخالفین را، راه حل حفظ عقیده مسلمین می دانستند.»[33]
🔰ادامه در بخش چهاردهم🔰
🔰بخش چهاردهم🔰
3. ادعای اینکه مشروطهخواهان در پی اجرای احکام شرع بودند و مراعات ظاهر دین؛ نه تغییر احکام
جناب آبادیان بعد از نگارش حرفهای سبک و خلاف اسناد و مسلمات تاریخ مشروطه و بر خلاف قول خود مجتهد نوری، دست به داوری نهایی زده! راستی اگر قرار باشد که سخن یک مجتهد را درباره خودش قبول کنیم یا یک نفر مخالف (= قاتل) او را؛ آن هم بعد از یک قرن و اندی، سخن کدام یک، مورد اعتماد است و قابل قبول؟ با عرض عذر تقصیر، وقتی که یک متهمی را محاکمه میکنند، او را بازجویی میکنند و تا اعتراف نکند یا ادله بر خلاف سخنانش پیدا نشود، او را مجرم به حساب نمیآورند! چه شده که این نویسنده محترم بدون اشاره به سخنان صریح و مواضع روشن مجتهد نوری، چشم بر حقایق تاریخ بسته و خیال خامه را در وادی غیر مقدسی رها کرده و هر چه به ذهنش رسیده یا محملی پیدا کرده با تقطیع کلمات شیخ شهید، تخیلات و خواستهها و پندارهای خود و همفکرانش را، به عنوان تاریخ و بیان مبانی نظری مشروعهخواهان نوشته؛ بدون آن که از مواضع روشن دوران پیشوایی شیخ، زمان طرح مشروطه مشروعه و چرایی آن، علت اعلان حرمت مشروطه و موافقت اولیه و ثانویه شیخ از زبان خود او یا منابع دست اول چیزی بنویسد! از مؤلف عصر فراپستمدرن تعجب باید کرد که در تار تعصب سکولاران گیر کرده و گرفتار شده باشد! ما این انتظار را از آقای آبادیان داریم که دست کم برخی حرفهای حسابی را از آقای لطفالله آجدانی یاد بگیرد، که او نیز ضمن سخنان سخیفی درباره شیخ، به بسیاری از اتهامات مخالفان جواب مستند داده و الحق که حق آن مجتهد شهید را از این جهت ادا کرده است.
اما آبادیان عزیز میفرماید:
مشروطه ایرانی، استمرار تلاش و تکاپوی روشنفکران و روشنگران این مرز و بوم در انطباق شریعت با فرهنگ سیاسی جهانی بود و در همین جا باز هم تذکر میدهیم که هر جایی که تشخیص داده میشد سخنی بر خلاف شریعت جاری و ساری شده است. خود به خود، طرد میگردید.[34]
تفکر دینی در باب مشروطه، بر جنبش حاکم بود سخن گفتن از لائیزم و سکولاریزم در آن شرایط و وجهه غالب دانستن آن در مشروطه چیزی جز سخنی عوامانه نیست.[35]
مشروطهخواهان به هیچ وجه قصد نداشتند احکام شریعت را زیر پا بنهند.[36]
مؤلف در کتاب دیگرش، سخنانی عجیب دارد که این مقال، مجال نقد تمام آنان نیست. تنها به سخنان ایشان اشاره میشود و سبکی آن نیاز به نقد هم ندارد؛ چون هر چوپانی که یک بار پای منبر و قرآن نشسته باشد، میداند که آدم برای جانشینی خداوند متعال خلق شده؛ چه رسد به عالم بزرگی مثل شیخ که نداند قصه چیست تا امثال من و آبادیان به ایشان تعلیم بدهیم. او مینویسد:
از جمله مسائل رژیم مشروطه، ارایه نظریه در باب بنیادیترین منشأ قدرت بود. از دید مشروطهطلبان منشأ قدرت، مردم هستند و این مردماند که بنابر مصالح خود زمامداری را به ریاست برگزینند و یا او را عزل میکنند. قدرت حکام ریشه ماورایی ندارد و نمیتوان مدعی شد که سلاطین سایه خدا بر زمين هستند. در این جهت دیدگاه خداشناسی نوینی شکل گرفت که طبق آن، خداوند به انسانها کرامت اعطا کرده است. فقر و مذلت و عقبافتادگی بندگان خود را نمیپسندد، بلکه انسانی آفریده که مسجود ملائک و خلیفه او بر زمین است. همچنین انسانشناسی نوینی شکل گرفت و بر طبق آن بشر در مقام موجودی شریف باید ارزشها و کراماتش محترم شمرده شود و دینشناسی نوین، مذهب را وسیلهای برای تحقق بخشیدن خلافت انسان بر زمین میشناخت. به طور کلی، تمامی جهات فکری، سیاسی و دینی مردم با پذیرش عنصر مشروطه در معرض تحول و دگرگونی قرار گرفت. البته مشروطهطلبان دینی هم طالب اجرای احکام شرع بودند، لیکن با عینکی دین را مینگریستند که بتواند جوابگوی نیازهای عصر باشد[37] و «فلسفه دین» از دین آنها متحول شده بود. آنها دین را در قالب اجرای احکام اجتماعی و سیاسی آن مدنظر قرار میدادند در عین حال از ظواهر دین هم چشمپوشی نمیکردند، حال آنکه جناحی دیگر [بخوانید جناح مشروطه مشروعه] ظواهر شرع را مد نظر قرار میداده و از حکومت میخواست مروج آن باشد.[38]
مؤلف محترم، حرفهای عجیبی زده و نوشته، «نسخه خطی کمالالدوله» هرگز چاپ نشد! ایشان باید بدانند که از طرفی آن کتاب در عصر قبل از مشروطه بوده و در فضای مشروطه سکولار منتشر نشد؛ هر چند که (از سوی دیگر) روشنفکران، همان مطالب را گرفتند و به سبب همان اندیشههای آخوندزاده، طالبوف، ملکمخان و دست اجنبی در سفارتین، «عدالتخانه» را به «مشروطه» تبدیل کردند و «مجلس شورای اسلامی» را به «مجلس شورای ملی»! و هتک مقدسات و ترور مقدسان و مؤمنان که در تاریخ ثبت و ضبط است. جالب است که این مسلمان میگوید: در کمالالدوله، «مفاهیم ضد دینی در آن دیده میشود»؛[39] در حالی که خود آخوندزاده، نوشته آن را برای عدم دین نوشته! الگار نیز به این مطلب تصریح دارد[40]
🔰ادامه در بخش پانزدهم🔰
🔰بخش پانزدهم🔰
همينطور مؤلف محترم برای طردشدن مطالب خلاف شرع در مشروطه ایرانی مطلوب روشنفکران، به آخوندزاده، طالبوف، میرزا یوسفخان مستشارالدوله و ملکمخان مثال زده[41]؛ اما باید میدانست که:
1. تمام مورخان مشروطه، اندیشهها، نوشتهها و نمایشنامههای آخوندزاده را مبانی فکری جریان مشروطه سکولار یا به قول ایشان «مشروطه ایرانی که حاصل تلاش روشنفکران بود» میدانند؛ نه این که نوشتههای آخوندزاده را به دو بخش دینی و ضد دینی تقسیم کنند. آخوندزاده، نماد الحاد عریان است؛ حتی به نبرد خدا و رسول رفته؛ چه رسد به عدالتخانه و مشروطه مشروعه!
2. نیز هیچ مورخ اهل نظر و خبرهای، آن سه نفر، به خصوص ملکمخان را اهل تدین ننوشته تا امثال این بزرگوار بفرمایند که ملکم یا آن دو نفر دیگر «به طرد مسائل خلاف شرع در مشروطه» میپرداخت! اولاً که در زمان حیات او، دو سال از مشروطه نگذشته بود، در خارج از کشور درگذشت؛ ثانیاً عروسی او با چنان زنی و در چنان مکانی (کلیسا و به رسم آنان) و نیز وصیت به سوزاندن جسدش به سبک و رسم ارمنیها و دفن خاکسترش در قبرستان غیر مسلمانان؛ و نیز به قول فریدون آدمیت: فراموشخانه ملکم، «تألیفی از اصالت عقل، مشرب انسانیت، فلسفه علمی تحققی و اصول اعلامیه حقوق بشر بود» و هوشیارانه بر خلاف حمله انتهاری آخوندزاده به اسلام، ملکم هوشیارانه و با تحمیل اندیشههای غربی بر اندیشههای اسلامی، یک نوع تجدید نظر و «پروتستانیسم اسلامی» شروع کرد، که این راه، به وسیله طالبوف، ادامه پیدا کرد. طالبوفی که به تنهایی، کار ملکم و آخوندزاده را میکرد؛ یعنی تخریب و تجدیدنظر در دین! آیا این امور و امثال این مسائل، مهر باطلی بر ادعای مدعی محترم نیست که فرمود: او «به طرد مسائل خلاف شرع در مشروطه» میپرداخت!
3. از مسلمانی مانند آبادیان، تعجب باید کرد که درباره طالبوف و خلاف شرع نبودن مطالب وی و مستشارالدوله و ملکمخان و دیگر روشنفکران این چنینی و نیز نظر او مبنی بر این که «اگر فکر کنیم مشروطه، ضد دین بود» همانطور که نظر مشروعهخواهان بود، این عوامفریبی است؛ و نیز مشروطه نیامده بود که «احکامی را کم یا زیاد کند». رسالت این رساله، بیش از این نبود که ما گفتیم. تفصیل مطالب را در دو کتاب در کشاکش مشروطه؛ تحلیلی بر زندگی، زمانه و عملکرد محمدعلی شاه قاجار در مشروطه و کتاب هتاکی مطبوعات و مکتوبات مشروطه آوردهایم.
نقد و نقض این ادعای مدعی از زبان خود مشروطهطلبان
طالبوف نجارزاده: اسلام ناقص است و باید سیهزار مسئله به آن افزود و احکامش را تغییر دهیم
مشتی از خروار (طالبوف و جهد جدی برای تغییر احکام الهی به قوانین بشری)
محمدرحیم نجارزاده تبریزی، معروف به طالبوف یا طالباف (نماینده دور اول مجلس از حوزه تبریز)،[42] به نقد پارهای از احکام و اندیشههای دینی میپرداخت و آنها را خرافه و افسانه مینامید و معتقد بود که احکام دینی باید بر مبنای علوم تجربی و دانش بشری، مورد دخل و تصرف قرار گیرند و برخی از مفاهیم دینی، کنار گذاشته شوند یا حذف و اضافه گردند! این مطالب و نظرهای بدعتگذار صریح او، در کتابهای مسالکالمحسنین و احمد بیان شده؛ به همین جهت، برخی از علمای تراز اول تهران او را تکفیر کردند؛ حتی برخی از مسلمانان معمولی هم کتاب او را نمیخواندند و بر بچههایشان حرام کرده بودند؛ پدر عبدالله مستوفی (مؤلف کتاب تاریخ زندگانی من).
کفریات طالبوف به جایی میرسد که شخصی همچون دولتآبادی هم میگوید: «طالباف در کتابش (مسالکالمحسنین)، «بیاناتی دارد که دلیل بر کفر اوست»؛[43] چه این که کسی مثل کامران میرزا نایبالسلطنه ناصرالدین شاه هم قبلاً، کتاب وی را «کتاب ضاله» معرفی کرده بود.[44]
کتاب احمد یا سفینه طالبی
طالبوف نجارزاده در کتاب احمد یا سفینه طالبی، در صفحه نخست آن، سخنی دارد که بوی کلام شیطان در زمان ابای از سجده دارد که گفت: چرا سجده کنم؟! در حالی که من از آتش ساخته شدهام و آدم از گل! وی، آن جمله را جدا کرده و در صفحه قبل از مقدمه به عنوان «تابلو کتاب» نصب کرده! طالبوف در این نظر، خصیصه و کنار گذاشتن تعبد را اصل انسانیت انسان میداند.[45] طالبوف در ادامه که به صورت پاسخ و پرسش به سراغ عقاید و احکام رفته، پایه آنان را تاریک و کفرآلود نموده، در ضمن یک اتهام به «قبلهسازی به وسیله بانیان هر مذهب» تصریح کرده و به آرامی، وجود و حضور خدای محیط را منکر شده و گفته: «گفتم خدا در هیچ طرف نیست.»[46]
کتاب مسالکالمحسنین طالبوف
طالبوف بعد از آن که در مسالکالمحسنین «برای پیشرفت و ترقی، مردم را به اخذ تمدن فرنگی ترغیب میکند»،[47] به قول شارح سخنانش، طالبوف «از پولتیک دول فرنگ و استعمار به نحوی بسیار سطحی و پر از تناقض سخن گفته» و درباره مذاهب و ادیان و مسائل جهانی به اظهار نظر پرداخته؛[48]
🔰ادامه در بخش شانزدهم🔰