eitaa logo
کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
5.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
261 ویدیو
352 فایل
کانال تخصصی شهید رابع علامه ذوالفنون، فرید و بصیرِ عصر، جامع معقول و منقول، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ره سیره، مواضع و آثار مقالات، نظرات پژوهشگران و... کانال دوم در سروش(لوایح): 📲https://splus.ir/Lavayeh_ShahidRabe خادم کانال: @HHAMIDII20
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✍ قسمت دوم🔰 صاحب‌خانه نگاهی به نادعلی کرد و گفت: «نه! مث این که حال تو اصلاً خوب بشو نیست، من رو هم که به جا نیاوردی.» دوباره گفت: «البته حق داری. آخه آشنایی ما خیلی کوتاه بود. حالا منم مِثِ توأم. تو رو که گرفتم کشیدم داخل خونه، اوّل فکر کردم از آدمای اونایی. یه روز ما مقابل هم بودیم. امّا امروز هر دوتامون فراری هستیم. منم یه رازهایی دارم که اونا از فاش شدنش می‌ترسن. چه سرنوشت مشابهی!» نادعلی هنوز آن‌قدر حالش جا نیامده بود که بپرسد تو کی هستی؟ صاحب‌خانه که دید گذشت زمان فایده‌ای ندارد، گفت: «حالا دیگه احتیاج نیست خودم رو معرفی کنم. فکر می‌کنم هوا حسابی تاریک شده و کوچه‌ها خلوت شدن. می‌تونی بری. من هر چند وقت یکبار خونه‌م رو عوض می‌کنم. اگه یه روز با من کاری داشتی، کمکی از من ساخته بود، می‌تونی به مغازه‌ای که آدرسش رو می‌دم تو بازار بری، این علامت رو به او نشان می‌دی، تو رو پیش من می‌آره. خدا رو چه دیدی، شاید یه روز من رو شناختی، این‌طوری بهتره.» صاحب‌خانه از جا بلند شد. نادعلی فهمید که باید برود. او هم از جا برخاست. بدون آن که بتواند زبانی تشکر کند، با چشم و سر از او تشکر کرد. علامت را از او گرفت و آدرس را در ذهنش ثبت کرد و به سمت درِ خانه راه افتاد. صاحب‌خانه ابتدا لای در را باز کرد و به بیرون نگاه کرد، بعد نادعلی را صدا کرد و گفت: «کسی بیرون نیست، اَمنه، زود برو.» نادعلی از خانه خارج شد و در با صدای خشن پشت سر او بسته شد. نادعلی رفت، امّا با ذهن پریشان و سؤال بی‌پاسخ: «او کی بود؟» کریم [دواتگر، عامل ترور نافرجام مرجع شهید شیخ فضل الله (ره)] بعد از بستن درِ خانه، به داخل اتاق بازگشت. چایی دیگری برای خودش ریخت. آن را داغِ داغ بالا کشید. رفت دمِ پنجره و به آسمان پر از ستاره نگاه کرد. از این‌که نادعلی او را نشناخته بود، هم متعجّب بود و هم خوشحال. اگر او را شناخته بود، بعید نبود جایش را به دوستانش لو بدهد. هرچه بود امروز هم قزّاقهای حکومت و آدمهای گروه دهشت دنبال او بودند و هم دوستان نادعلی. با این فکر، ابروهایش در هم رفت. نگرانی در چهره‌اش دوید. نکند او را شناخته، امّا نقش بازی کرده؟ هم می‌خواست خودش را دلداری بدهد و هم نمی‌توانست نگرانی‌اش را رفع کند. وقتی به جایگاه نادعلی نگاه می‌کرد، امیدوار می‌شد که او آن‌قدر ساده است که نمی‌تواند او را شناخته و بتواند لو بدهد. وقتی به سالهای طولانی که از نادعلی بی‌خبر بود، فکر می‌کرد از امکان تغییر و زیرک شدنش، هراسان می‌شد. دوباره یک چایی دیگر ریخت و آن‌قدر در فکر فرو رفت که این‌بار چایی‌اش کاملاً سرد شد. قند را خالی خورد. رفت کتابچه‌ای که عکسهایش را در آن می‌گذاشت، آورد. چندین روز بود که کارش همین شده بود. با عکسها به خاطرات گذشته می‌رفت و لحظات رو به‌رو را فراموش می‌کرد. یکی‌یکی عکسها را نگاه می‌کرد و به بعضی عکسها که می‌رسید، آهی می‌کشید. برخی عکسها، اخمهایش را درهم می‌کرد و با بعضی عکسها، لبهایش به لبخند باز می‌شد. 🔰ادامه در قسمت سوم (پایانی)🔰
✅✍قسمت سوم (پایانی)🔰 با شنیدن صدای شکستن شیشة پنجره، کتابچه از دستش افتاد و عکسها ولو شد روی زمین. پرید به سمت صندوقچه. درِ آن را باز کرد و دنبال اسلحه‌اش می‌گشت که ناگهان دو دست قوی، یک دهانش را گرفت و دیگری دستهایش را، و به طرف عقب کشیدند؛ به طوری که کف اتاق سرنگون شد. دو مردی که وارد اتاق شده بودند، یکی روی سینه‌اش نشست و دستش را به دهان او گذاشت تا جلو فریاد زدنش را بگیرد و دیگری بالای سر او ایستاد و با اسلحه، سرش را نشانه گرفت. هر دو مرد صورتشان را پوشانده بودند. کریم فرصت هیچ کاری نداشت. مردی که بالای سرش ایستاده بود، با صدایی خشن به او هشدار داد که فکر فرار و مقاومت را از سرش بیرون کند. دستها و پاهای او را بستند و دو زانو روی زمین نشاندند. مردی که اسلحه به دست داشت، روبه‌رویش نشست و دیگری رفت و دمِ درِ اتاق ایستاد. کریم فکر می‌کرد که حتماً نادعلی رفته و جای او را نشان داده است. اما به این سرعت چه طور این کار را کرده. مرد اسلحه به دست، دو- سه تا از عکسهای ولو شده را برداشت، به آنها نگاه کرد، خنده‌ای کرد و بلند گفت: - خُب کریم لاته، فکر نمی‌کردی جات رو پیدا کنیم. حالا خودت رو قایم می‌کنی، ها؟ بوی تند عرق از دهان مرد به صورت کریم خورد. فهمید که مست است. نگاهی به او کرد. چون چهره‌اش پوشیده بود، نمی‌توانست او را بشناسد، امّا او از کجا کریم را می‌شناخت؟ هر چه بود باید از این وضعیت خلاص می‌شد. به فکر افتاد که به نوعی با او کنار بیاید و فرصت دیگری پیدا کند. - من یه گوهر ارزشمند برا تو دارم که دنبالشین. من می‌تونم اون رو براتون پیدا کنم. اون شکار ارزشمندیه. می‌دونم خیلی وقته دنبالشین. - از چی حرف می‌زنی کریم؟ چی تو سرت هست؟ مگه نمی‌دونی با کی طرفی توله سگ! - نادعلی را می‌گم. همون که دولتیها امروز دنبالشن. من امشب اون رو دیدم. باهاش قراری گذاشتم. فرصت بدید اون رو تحویلتون می‌دم. - نه، تو نمی‌تونی ما رو فریب بدهی. نادعلی کیه؟ باز چه حُقّه‌ای سرهم کردی؟ امشب کارِ تو تمومه. بعد یک بشکن زد و یک دور، دورِ خودش با لودگی چرخید و دوباره روبه‌روی کریم ایستاد. کریم دوباره تلاش کرد تا شاید آنها حرفش را باور کنند! از نشانی که به نادعلی داده بود، حرف زد. فکر کرد این‌طوری هم، از شرّ نادعلی خلاص می‌شوم و هم خودم فرصت نجات پیدا می‌کنم. امّا دو مرد مهاجم، به هیچ صورتی حرف او را باور نداشتند. کریم که تیرش به سنگ خورده بود، از راه دیگری وارد شد. - ببینید. شما که من رو می‌شناسی، حتما می‌دونین که زمانی مث امروز خودتون، منم مأمور اجرای دستورات بودم. چند نفر رو هم کُشتم. حالا مُزدم اینه که شما رو برا کشتن من فرستادن. برو برگرد نداره که. فردا هم نوبت شما می‌رسه. بهتره دستتون رو به خون من آلوده نکنین. من گم و گور می‌شم. اصلاً از ایران می‌رم. شما هم برید بگید من رو کُشتین. خلاص. مرد اسلحه به دست، قاه قاه خندید. مردی هم که درِ اتاق مراقب بود، خندید. خنده‌شان چِندش‌آور و کریه بود، طوری که کریم بشدّت ترسید. - عجب جونوری هستی تو. درباره‌ت چیزهایی شنیده بودم، امّا حالا باورم شد که خیلی حُقّه‌بازی مرتیکة عوضی. حالا داری ما رو رنگ می‌کنی؟ ما خودمون گنجیشک رو رنگ می‌کنیم جای قناری می‌فروشیم! دوباره خندیدند. کریم مرگ را جلو چشمانش دید. خواست حرفی بزند که سیلی محکمی به گوشش خورد. مردی که دمِ درِ اتاق ایستاده بود، گفت: «رشید کارو تموم کن. نفس کشیدن اون حالم رو به هم می‌زنه.» رشید‌السلطان نگاهی به رفیقش کرد و گفت: «باشه لله، الآن حسابش رو کف دستش می‌ذارم.» بعد نوک ششلول را روی پیشانی کریم گذاشت. کریم که تاکنون آن دو مرد را به خاطر پوشیده بودن صورتشان نشناخته بود، با شنیدن نام رشید و لله، رعشه بر تنش افتاد. فهمید که راهی برای فریب آنها نیست. تقلاّ کرد بلکه دست و پایش را آزاد کند، امّا نشد. یادش آمد که یک‌بار با رشیدالسلطان بر سر سهم خود از پول ترور دعوایشان شده و از آن‌جا رشید دل چرکین شده بود. لله هم از اشرار معروف بود و با هم برنامه ترورها را انجام می‌دادند. هر دو عضو گروه ترور دهشت بودند. کریم داشت خاطراتش را با آن دو مرور می‌کرد که صدای رشید بلند شد: - خوک کثیف! تموم شد دورة سرمستیهای تو. شاخ‌شونه کشیدنات دیگه تموم شد. بعد ماشه را کشید. صدای گلوله همه چیز را تمام کرد. کریم بدون این‌که آخ هم بگوید، با صورت به زمین افتاد. رشید نگاهی به جای گلوله کرد تا مطمئن شود که کار تمام است. اسلحه را در جیبش گذاشت. چند تا از عکسها را برداشت. به سرعت با لله از اتاق خارج شدند و در تاریکی شب، خانه را ترک کردند./پایان داستان اول ✳️ @ShahidRabe
ainak_shakh.pdf
1.41M
📘👆 ۳۱ داستان و مقدمه کتاب مستند داستانی عینک شیخ (۱۰ صفحه) ⬅️ به همراه 📞 تلفن تماس نمایندگی های پخش در شهرستانها ✳️ @ShahidRabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ۴-۳ اردیبهشت، ایام ارتحال فیلسوف و حکیم متأله، میرزا مهدی آشتیانی(ره) از شاگردان درس خارج فقه و اصول مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره). 🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم ✍ در تهران زاده شد. پدر او میرزا جعفر، برادر زاده و داماد ‌میرزا محمد حسن آشتیانی ره (۱۳۱۹ق/۱۹۰۱م) از عالمان بزرگ و مجاهد تهران و از دوستان و همفکران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) در جنبش تحریم تنباکو بود. میرزا مهدی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران گذراند. اشاره به برخی از اساتید مشهور وی:🔰 برای آموختن علوم رایج زمان، در درس استادان مشهور تهران شرکت کرد. ادبیات ، اصول و فقه را در حد سطح، نزد پدر، خارج فقه و اصول را نزد مرجع شهید علامه شیخ ‌فضل‌الله نوری(۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م). مبانی ریاضیات را در مکتب میرزا غفّارخان نجم‌الدّوله(از مقلدین و هم مباحثان نجوم و ریاضی مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری و رابط شیخ شهید نوری با سید جمال الدین اسد آبادی) ...تعلیم دید. فلسفه مشّاء را نزد میرزا حسن کرمانشاهی و...آموزش دید. آشتیانی در ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م برای ادامه تحصیلات عالی عازم عتبات شد ولی به علت بیماری پس از یک سال اقامت به ایران بازگشت. در سال ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م بار دیگر به عتبات سفر کرد و در درس سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه و از دوستان و همفکران مرجع شهید علامه نوری ره۱۲۴۷-۱۳۳۷ق/۱۸۳۱-۱۹۱۸م) شرکت جست. پس از اقامت کوتاهی باز به ایران برگشت.برای سومین‌بار عازم عتبات گردید و در این سفر در درس علمای دیگری مانند آقا‌ضیاءالدین‌ عراقی (۱۲۸۷-۱۳۶۱ق، ۱۸۷۰-۱۹۴۲م) و وسید ابوالحسن اصفهانی و... حاضر شد. وی نه تنها یک عالم دینی متبحّر و فیلسوفی بلندپایه و عارفی آشنا به عوالم نظری بود، بلکه انسانی معتقد و عالمی عامل و اهل سیر و سلوک بود و این بر قدر علمی و مرتبت اجتماعی و تأثیرگذاری وی بر شاگردانش می‌افزود. او خود نیز همواره قدر دان اساتید خویش، به ویژه استادِ بُزرگش علامه شیخ فضل الله نوری بود و از ایشان به عنوان جامع علوم معقول و منقول یاد می کرد. از ویژگی‌های او این بود که در محدوده جغرافیایی ایران و عراق و نیز در دایره کتاب و مدرسه ماندگار نشد و به سیر و سیاحت نیز پرداخت و از این رهگذر تجربه‌های فراوان به دست آورد. تألیفات: آشتیانی دارای تألیفات چندی است که عمدتاً درباره عرفان و فلسفه نوشته شده است. برخی از آثار وی عبارتند از: ۱. اساس‌التوحید، فارسی، تهران، ۱۳۳۰ش. ۲. تعلیقه ‌رشیقه ‌علی ‌شرح ‌منظومه‌السبزواری، عربی. ۳. حاشیه بر اسفار، عربی. ۴. حاشیه بر شفاء. ۵. حاشیه بر مکاسب شیخ ‌انصاری . ۶. حاشیه بر رسائل شیخ‌انصاری. ۷. رساله‌ای در جبر و تفویض و علم اجمالی و طلب و اراده و وحدت وجود و قاعده صدور. ۸. حاشیه بر فصوص محی‌الدین عربی. ۹. حاشیه بر فصوص فارابی . ۱۰. حاشیه بر مصباح‌الانس. نام برخی از شاگردان وی چنین است: آقا سید علی سیستانی، آقا میرزا ابوالحسن شعرانی، آقا سید جلال الدّین آشتیانی، دكتر مهدی حائری یزدی، آقا شیخ محمد تقی جعفری، آخوند ملا علی همدانی، استاد شهید مرتضی مطهری، پرفسور عبدالجواد فلاطوری، استاد بدیع الزمان فروزان فر، دكتر مهدی محقق، دكتر ابراهیم آیتی و... سرانجام او در ۶۴ سالگی و پس از یک عمر تلاش علمی در سوم اردیبهشت ۱۳۳۲ش در تهران، درگذشت و در قم در رواق بالاسر حضرت ‌معصومه علیه‌السلام به خاک سپرده شد/ویکی فقه، ویکی شیعه، حوزه نت، دانشنامه اسلامی، ویکی پدیا و... ✳️ @ShahidRabe
‼️ تنظیم و انتشار اولین رساله‌های توضیح المسائل به صورت 🔰 ✍ مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، پس از حدود ۲۰ سال اقامت در عتبات و کسب دانش کلان و جامعیت علمی، در محرم ۱۳۰۳ ق با کوله باری گران از دانش و تقوا به عنوان جامع علوم معقول و منقول، با نظر استادش میرزا محمد حسن شیرازی (مرجعیت عام وقت) از سامرا به ایران/ تهران بازگشت، تا به صورت پاره ای از وجود میرزای شیرازی، زعامت دینی و سیاسی مردم را عهده دار گردد. مرحوم علامه عبدالحسین امینی(صاحب الغدیر) می گوید: [شیخ فضل الله] مرجعیت تام پیدا کرد، وقتی به ایران آمد... ارتباط شیخ با استادش، میرزای شیرازی، که از وی همه جا به سیدنا الاستاد، تعبیر می آورد، چنان صمیمی و مستحکم بود، که میرزا، در پاسخ به این سؤال که آیا اجازه می فرمایید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به "غیر" به شیخ فضل الله رجوع کنیم [از ایشان تقلید کنیم]؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضل الله، غیریتی نیست، او خود من و نفس من است! شیخ فضل الله نیز، با اینکه بر اساس لیاقت هایش در جایگاه مرجعیت قرار گرفته بود، ولی با این حال، با تقوایی مثال زدنی، اهتمام بسیاری در حفظ حریم و حرمت مرجعیت میرزا داشت. برای نمونه، در سال های ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ ق ضمن خدمات علمی- فرهنگی و اجتماعی خود در پایتخت، جهت تسهیل در دسترسی سریع و آسانِ[۱]*مقلدینش، فتاوای میرزای شیرازی را مبنای رساله عملیه خویش قرار داد و در انطباق با فتاوای خود، با اضافات و اصلاحاتی (پاسخ به احتیاطات میرزا، رفع شبهه و اشکال از برخی پاسخ ها و اضافه کردنِ فتاوای خویش) آنرا طبع کرد و در چند رساله، به صورت پرسش و پاسخ منتشر نمود. در آغاز یکی از این رساله ها چنین آمده است...🔰 این [تعداد] مسأله که در این اوراق مسطور است، از فتاوای جناب حجت الاسلام سیدنا الاستاد میرزای شیرازی(دام ظله) می باشد... «مقلدین به آن عمل نمایند، صحیح است ان شاء الله. حرّره الأحقر فضل الله نوری، فی ۲۹ شهر صفر ۱۳۰۶» ✍ برخی از رساله های شیخ، به شرح ذیل است🔰 📗 رساله ۶۰ مسأله/چاپ سنگی، تهران ۱۳۰۶، به کتابت احمد تفرشی 📘 رساله ۲۳۶ مسئله(النافع المسائل یا زبدة المسائل)، ۱۳۰۵چاپ در تهران-۱۳۰۶چاپ در بمبئی، به کتابت عبدالحسین بن مفید شیرازی، موجود در کتابخانه دانشکده الهیات تهران(فهرست نسخ خطی ص ۲۴۳) ✍ در سال ۱۳۱۱ق تحت نظر جامع مرجع شهید، این دو رساله (۶۰ و ۲۳۶ مسأله) با یکدیگر، تجمیع و در چاپخانه مفید عام پریس لاهور، تحت عنوان سؤال و جواب (۲۹۶ مسأله) به چاپ رسید. 📙 اجوبة المسائل، به کتابت غلامحسین خوانساری در صفر ۱۳۰۸/موجود به شماره ۱۳۷۴۰ در فهرست آستان قدس رضوی، ج۲۳، ص ۶۳) ✍ تقریظ شیخ در یکی دیگر از این رساله ها:🔰 «...باکی نیست برای مقلدین، که عمل نمایند به آنچه در این رساله مذکور است. إِنْ شَاءَ اللَّٰهُ تعالی.حرّره الأحقر فضل الله نوری» [۱]* درگذشته های دور، مقلدینِ مجتهدین، برای سؤال‌های شرعی خود، ناچار بودند یا مستقیماً به مرجع خود مراجعه کنند یا به نمایندگان آن مرجع! و این امر مستلزم صرف وقت و طی‌نمودن مسافت های بعضاً طولانی بود و متحمل شدن هزینه های زیاد و این در حالی بود که نمایندگان مجتهدین نیز برای کسب تکلیف و دریافت پاسخ، با همین مشکل مواجه بودند! از این رو مجتهد بصیر، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، با عنایت به این مشکل و جهت تسهیل مقلدینِ خود و مقلدینِ میرزای شیرازی، دست به این زده و نسبت به تنظیم و انتشار رساله‌های مسائل احکامِ مبتلابه به شیوه پرسش و پاسخ، اقدام می‌نماید. 🔸با بهره گیری از: الذریعة إلی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی/اَعیانُ الشّیعه، سید محسن امین/شهداء الفضیلة، علامه امینی/ک، مجموعه رسائل...شیخ فضل الله، محمد ترکمان/ ک، تنهای شکیبا، علی ابوالحسنی(منذر)/مهدی انصاری، همایش دیده بان بیدار، حرم حضرت عبدالعظیم ع، ۹۶/۵/۱۸ و... ✳️ @ShahidRabe
رساله های عملیه و فقهی شهید رابع.pdf
1.24M
📚 نسخه PDF آشنایی با رساله های عملیه و فقهی حضرت آیت الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری، اعلی الله مقامه الشریف، زعیم نهضت اسلام خواهی مشروطه(مشروعه) ✍ اسنادی از تاریخ مرجعیت شیعه که عامدانه توسط قلم به مزدانِ دین ستیز، با همکاری و همیاری جریان سکولار و غربگرای حوزوی از اذهان مخفی نگاه داشته شد! تا چرخه تحریف تاریخ و تخریبِ ناجوانمردانه، با انکار مقامات عالیه و علمیِ بزرگ‌مردی الهی، تکمیل گردد! اما غافل از این بوده و هستند که ماه هیچگاه پشت ابر نمی‌ماند. ✳️ @ShahidRabe
⁉️ به بهانه یک تاجگذاری کاملاً انگلیسی! ‼️ تاجگذاری رضا خان، توسط !/۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ ش 💠 رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای(حفظه الله): ‼️ ماجرای به سلطنت رسیدن رضاخان از ماجراهای بسیار پر عبرت تاریخ است، ماجرایی که جوانان ما باید آنرا بدانند! ۷۹/۷/۱۴ ‼️ من متأسفم از اینکه با سوادها و کتابخوانها اطلاعشان از تاریخ دوره قاجار و پهلوی خیلی محدود است و جزئیات را غالبا مطلع نیستند! ۹۴/۸/۲۰ ‼️ رضاخان را انگلیسیها بر سر کار آوردند، این حرف مخالفین او نیست بلکه اعتراف وابستگان اوست، برای یک ملت هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام کشور را سفارت انگلیس بیارد و [وقتی تاریخ مصرفش تمام شد] ببرد!(به سخنان چرچیل در عکس نوشته بالا رجوع کنید) ۷۷/۲/۲ ‼️ ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل [] شیخ فضل‌اللَّه نوری(ره) _را که از بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند_ بالای دار کشیدند و دم نزدند ۵۰سال بعد چوبش را خوردند و در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. این یک گناه ملی بود! ۸۴/۸/۸ ‼️ من بارها گفته‌ام تاریخ مشروطه را مطالعه کنید چرا که عبرتهای خیلی عجیبی در تاریخ مشروطه هست، در ماجرای مشروطه علت اصلی که جریان عدالت‌خواهی اسلامی به جریان مشروطه انگلیسی تبدیل شد، حضور یک عده روشنفکر وابسته به غرب بود؛ در بین علما اول کسیکه لفظ مشروطه را آورد سید محمد طباطبایی[از حامیان جریان غربگرای مشروطه] بود چرا که پسر [ارشدش] محمد صادق[عضو لژ ماسونی بیداری، بانی ‌وزارت ‌رضاخان و حامی ‌سلطنت ‌پهلوی]، یک روشنفکر غربزده بود، روی ایشان اثر میگذاشت و اسم مشروطه را در دهانشان گذاشت، علت اینکه وقتی مرحوم شیخ فضل‌الله(ره)، در تحصن اول از [سید محمد] طباطبایی پرسید که این مشروطه که شما میگویید چیست، این بود که ایشان [یعنی شیخ] میدانست، وضع لفظ مشروطه برای جریان عدالتخواهی اسلامی نشان از نفوذ جریان روشنفکری غربزده در مراکز قدرت بود، پس آن چیزی که مشروطه را به انحراف کشاند یک جریان روشنفکر دلباخته غرب بود که بزرگترین جرمها هم اینها مرتکب شدند از جمله روی کار آوردن رضا خان! ۷۸/۱۲/۲۳ 🔹بر گرفته از: کانال جهادتبیینی ✳️ @ShahidRabe
🏴 به مناسبت ایام ارتحال سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)🔰 🔳 حضرت امام هادی(ع):🔰 هرکس عبدالعظیم را در ری زیارت کند مانند کسی است که سیدالشهدا حسین(ع) را در کربلا زیارت کرده است 🔳 امام خمینی(رضوان الله):🔰 متأثرم چرا حرم نرفته‌ام، در ایامی که امام راحل در مدرسه علوی اقامت داشتند یک شب _ ساعت ده مورخ 19 بهمن 57 به طور ناشناس با ایشان و مرحوم شهید عراقی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) رفتیم. البته قبلاً به مسؤولین حرم گفته شده بود حرم را خلوت کنند. اما آن‌ها نمی‌دانستند قضیه چیست؛ لذا تا مردم خبردار شدند امام زیارت‌شان را کرده بودند. امام در دو سه روز اولی که از پاریس تشریف آورده بودند فرموده بودند: «من متأثرم که در این چند روز که به ایران آمده ام هنوز به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) موفق نشده‌ام» پا به پای آفتاب - ج6 - ص/ امام راحل، بر اساس شجره نامه، از طریق امامزاده حمزه(ع) واقع در حرم حضرت عبدالعظیم، به حضرت امام موسی کاظم(ع) می رسند، عبدالعظیم در زمان حیات، مستمر به زیارت امامزاده حمزه مشرف می گردید 🔳 امام خامنه ای(حفظه الله):🔰 شخصیّت جناب عبدالعظیم هم شخصیت علمی بوده، هم شخصیت جهادی بوده و هم ابتکاراتی داشته است. مرحوم «شیخ نجاشی» میگوید: «ایشان خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرد.» با این حساب، ایشان در حدود صد و هفتاد سال قبل از تألیف نهج البلاغه، خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرده است؛ این کارِ خیلی مهمّی است. 🔳 برخی از مشاهیر مدفون در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام🔰 مفسّر بزرگ شیخ ابوالفتوح رازی/آیت الله محمد علی شاه آبادی (از اساتید حضرت امام خمینی ره)/آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی (رهبر نهضت اسلامی، ملی شدن صنعت نفت)/مفسّر قرآن آیت الله اثنی عشری/علامه سید محمد كاظم عصار/خطیب بزرگ، واعظ خاص مراسمات امام راحل، شیخ محمد تقی فلسفی/آیت الله شیخ جمال الدین نوری(معروف به حاج آقا جمال، یار امام راحل، استاد حوزه مروی، از مجتهدان بزرگ تهران و از بستگان نسبی نزدیک مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری)/امیری فیروزكوهی (از نویسندگان، شعرای معاصر)/قائم مقام فراهانی/شیخ محمد خیابانی/شهید طیب حاج رضایی/شهید حاج محمد اسماعیل رضایی/آیت الله ثقفی تهرانی(پدر همسر حضرت امام خمینی)/سید احمد طباطبایى برادر سید محمد (عالم مشروعه خواه و از اصحاب خاص مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری)/دکتر بدیع الزمان فروزانفر/فقیه ،حکیم و ادیب دانشمند جعفر آشتیانى/آیت الله حاج شیخ جواد فومنى حائرى/جواد مؤذنى/آیت الله حسن آشتیانى/آیت الله علّامه ابوالحسن شعرانی/ستارخان/استاد سید حسن نیرزاده نوری(معلمی که با سبک جدید نمایشی، به کودکان و نوجوانان درس می داد)/عباس اقبال آشتیانى (استاد نامور پژوهشهای تاریخ و ادبیات/آیت الله احمد آشتیانی/آیت الله ملا على كنى/دکتر غلامحسین رهنما/آیت الله عبدالکریم حق‌ شناس/آیت الله عزیزالله خوشوقت/آیت الله مجتبی تهرانی/آیت الله محمدرضا مهدوی کنی/علامه محمد قزوینی(ادیب بزرگ، خانه زاد و شاگرد خاص مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری و نماینده معظم له در اروپا)/آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی نوری(پس از شهادت مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری به دست عوامل جریان انگلیسی مشروطه، مرجعیت تقلید مردم تهران را با اندوه و علی رغم میل باطنی عهده دار شد) ️و... 🔳 حرم حضرت عبدالعظیم در طول تاریخ مکانی برای پناه و اجتماع اعتراضی بود.از جمله تحصن مشروعه خواهان(اسلام خواهان مشروطه) به رهبری مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه در جریان مبارزه با لامذهبین غربگرای منحرف کننده مشروطه، که با عکس العمل شدید از سوی مشروطه خواهان جریان انگلیسی مواجه شد، محاصره، در تنگنا قراردادن، ممانعت از ارسال آب و غذا، تهدید و ضرب و شتم و تیراندازی به متحصنین که منجر به شهادت و مجروح شدن تعدادی شد تنها بخشی از جنایت غربگرایان مشروطه نسبت به متحصنین بی دفاع و غیر مسلح بود.(در این تحصن علاوه بر مردم متدین، بیش از پنجاه مجتهد طراز اول از سراسر ایران، مرجع شهید را همراهی نمودند)، شیخ در طول تحصن، در زاویه مقدسه حرم، بالای منبر میرفت و با بیانات عالمانه خود، فتنه انگلیسی مشروطه را به چالش می کشید و ماهیت و چهره واقعی آنرا افشا می کرد، پایمردی شیخ در مقابل جناح سکولار مشروطه و خطر حمله تروریستهای آنان به متحصنین، او را وادار به نوشتن وصیت نامه در این تحصن نمود/کتاب، خانه بر دامنه آتشفشان، به ضمیمه وصیت نامه نوشته شده مرجع شهید در تحصن حرم حضرت عبدالعظیم، علی ابوالحسنی 🔳 شرح مختصری از زندگی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)/ امامزاده‌ای که همنشین ۵ امام معصوم (ع) بود 👇 👇 👇 👇 https://www.yjc.ir/00TFZ7 🔳 گلچین مداحی ویژه وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و شهادت حمزه سیدالشهدا (ع) + دانلود 👇 👇 👇 👇 https://www.yjc.ir/00TFEL ✳️ @ShahidRabe
✍ مطالبی درباره مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(اعلی الله مقامه) در فضای مجازی 🔰👇👇
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نقش جریان نفوذ در اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) و جریان منافقین 🎙 حجت الاسلام محسن مجتهدزاده «شیخ‌قمی» ✳️ @ShahidRabe
تجربه تاریخی در عمامه‌پرانی ✍️ سید عبدالله هاشمی تجربه عمامه‌پرانی در ایران، به صد و اندی سال پیش برمی گردد. روز سیزدهم رجب 1327 قمری یک ساعت و نیم به غروب، میدان توپخانه تهران، جمعیت سوت و کف می زدند و یک ریز فحش و دشنام می دادند. فاتحان تهران درحال رسیدن به فتح الفتوح خود بودند. نادر ترین حادثه سیاسی اجتماعی ایران در حال شکل گرفتن بود. علامه شیخ فضل الله نوری با راهنمایی یکی از فاتحان و با پای مجروح خود با صلابت و پرهیبت، راهی چوبه دار شد. کنار چهارپایه که رسید با خدا و مردم و روحانیت خواب آلوده، سخن گفت: «خدايا تو شاهد باش که من آنچه را که بايد بگويم به اين مردم گفتم... خدايا تو خودت شاهد باش که من برای اين مردم به قرآن تو قسم ياد کردم. گفتند: قوطی سيگارش! بود... در ادامه به خدا گفت که مردم بشنوند: «خدايا تو خودت شاهد باش که در اين دم آخر هم باز به اين مردم مي‌گويم که مؤسسين اين اساس، لامذهبين هستند که مردم را فريب داده‌اند... اين اساس مخالف اسلام است... محاکمه من و شما مردم بماند نزد پيغمبرخدا، محمدبن عبدالله...» هنوز صحبت شیخ شهید، تمام نشده بود که يوسف‌خان ارمنی به طرز خفت باری عمامه از سر شيخ برداشت و به طرف جمعيت پرتاب کرد. این اولین تجربه عمامه پرانی در ایران بود. طولی نکشید که همه فهمیدند مشکل مشروطه، عمامه شیخ فضل الله نبود و عمامه پرانی شیخ، مقدمه ای برای کلاه پهلوی بود که با خون دل بر سر شاهدان اهانت به شیخ فضل‌الله و ملت ایران گذاشتند. حاج شيخ با همان صدای بلند و پرطنين خطاب به روحانیت کنار آمده با مشروطه و خواب آلود، گفت: «اين عمامه را از سر من برداشتند از سر همه برخواهند داشت». درست یک سال بعد از شهادت شیخ، سید عبدالله بهبهانی در خانه ترور شد[توسط همانانی که سنگشان را به سینه میزد!]، سه سال بعد ثقة الاسلام تبریزی به همراه هفت تن دیگر در روز عاشورای سال ۱۳۳۰ قمری برابر با ۹ دی‌ماه ۱۲۹۰ خورشیدی توسط روس ها[ی تزاری] به‌دار کشیده شدند. این داستان به جایی رسید که نحوست روحانی بخشی از ادبیات عمومی و فرهنگ عامه شد. (فاعتبروا یا اولی الابصار) آخرين جمله شيخ که حکايت از بی‌وفایی و در عين حال جهالت مردم زمانه خود داشت و در حقيقت گونه‌ای پيش‌بينی تکرار حوادث صدر اسلام در مشروطه و آينده آن بود عبارت « هذه کوفه الصغيره» بود. پس از آن يپرم ارمنی، طناب دار را در پایتخت جامعه شیعه و در مقابل چشمان مردم بر گردن مرجع اول تهران افکند. شیخ فضل‌الله مرجع اول تهران و محبوب مردم بود. یک شخصیت عادی نبود. این مسأله از نگاه بیگانگان نیز دور نمانده است. ادوارد براون انگلیسی [مأمور سرویس جاسوسی انگلیس در ایران] نیز شیخ فضل‌الله را در اجتهاد «برتر از دیگران» می‌داند و در مورد مقام علمی وی می‌نویسد: «شیخ فضل‌الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف بود ... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر که از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود». [زنده یاد جلال] آل احمد درباره شهادت شیخ می نویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب‌زدگى، پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم، ما شبیه به قومى از خود بیگانه‌ایم» اکنون نیز عمامه پرانی با آموزش بیگانگان برای گذاشتن کلاهی دیگر بر سر مردم است و مقدمه ای برای حذف موانع غربی سازی جامعه ایران است. همه آنچه شیخ پای دار گفت را امروز باید شنید تا دوباره، گرفتار تلخی های آن روز نشویم. از کانال: محسن‌مجتهدزاده«شیخ قمی» ✳️ @ShahidRabe