هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🏴 به بهانه ماه قمری ارتحال عالم بزرگ مازندران شیخ محمد حسن بار فروش، معروف به شیخ کبیر،/شوال ۱۳۴۵ق
✍ شیخ کبیر مرجعی مشروعه خواه و از دوستان و همفکران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) بود.
آیت الله شیخ محمد حسن بار فروش، معروف به شیخ کبیر از مراجع و علمای طراز اول خطه مازندران بود که دفتر حیات پر برکت شان به سال 1240 ق در قزوین گشوده شد. والدماجدش ملا صفر علی لاهیجی از فلاسفه و عرفای بلند پایه عصر خود بود. او از اهالی بابل مازندران بود که در جهاد علیه روس ها شرکت کرد و بعد از بازگشت در قزوین سکنی گزید. در فلسفه و علوم عقلی شاگرد حکیم الهی ملا علی نوری و در فقه و اصول شاگرد سید محمد مجاهد به حساب می آمد. شیخ محمد حسن از همان کودکی با توجه به محیط خانوادگی اش تربیت دینی یافت و در همان دوران راه پدر عالمش را در پیش گرفت. مقدمات دینی اعم از ادبیات و منطق را در حضور استادان قزوین فراگرفت، سپس مراتب سطح حوزه را آغاز نمود که شیخ محمد تقی برغانی و محمدصالح برغانی دو معلم مبرز آن آینده ساز حوزه بودند. شیخ در کنار دروس معمولی حوزه، معقولات را نیز ار پدرش ملاصفرعلی آموخت. آیت الله بار فروش پس از کسب فیض از محاضر علمی موجود در حوزه قزوین که آن زمان از رونق علمی مناسبی برخوردار بود برای تکمیل معلومات خود رهسپار عراق شد. ایشان در نجف و کربلا از اساتید برجسته و طراز اول آن دیار قدسی همچو شیخ حسن بن محمد برغانی، شیخ زین العابدین مازندرانی، شیخ محمد حسین فاضل اردکانی، شیخ محمد تقی هروی، شیخ مرتضی انصاری و شیخ محمد حسن صاحب جواهر استفاده نمود.
شیخ محمدحسن بارفروش در کتاب «نتیجه المقال فی علم الرجال» از صاحب جواهر با عنوان «شیخنا النجفی» یاد می کند و بنا بر نقل سید محسن امین، شیخ بارفروش از شاگردان محمدحسن صاحب جواهر بوده است. شیخ مازندرانی پس از کسب فیض از استادان بزرگ عراق فتح قله بلند اجتهاد و کسب مهارت در علوم مختلف، آهنگ ایران نمود تا بدین وسیله بتواند منشأ خیرات و مبرات اجتماعی و ترویج علوم دینی باشد. بعد از مدتی اقامت در قزوین به بابل رفت و مورد استقبال مردم شریف آن سامان قرار گرفت. شیخ محمدحسن، عارفی واصل و مجسمه تقوا و اخلاص و از شیفتگان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت بود. او به سبب حسن معاشرت و سیره نیکوی خود مورد ارادات و محبت عامه مردم مازندران حتی اقلیت های مذهبی قرار گرفت. بیت ایشان بیت المعمور و همواره محل رفت و آمد مردم و ملجا افرادی بود که از مشکلات مالی رنج می بردند و برای رفع آن از وجود مبارک آن وجود پرگوهر استمداد می جستند. همین خصلت نیکو ایشان و نیز رفعت علمی و معنوی ایشان باعث شد تا ناصرالدین شاه در سفر خود به مازندران به محضر آن عالم ربانی شرفیاب شود و در پیشگاه آن عالم حقیقی عرض ادب نماید.
شیخ آقا بزرگ تهرانی در توصیف آن فرزانه می نویسد: شیخ محمدحسن بار فروش معروف به شیخ کبیر عالمی جلیل القدر، مجتهدی فاضل و فقیهی بزرگ بود.
مدرس خیابانی درباره آن وجود گرامی می گوید: شیخ محمدحسن مازندرانی از اکابر علمای امامیه عصر ما که عالم عامل، فاضل کامل، متبحر محقق مدقق و جامع معقول و منقول و حادی فروع و اصول بوده و در فقه و اصول و رجال و کلام و اخلاق و غیر آن تالیفات نافعه بسیاری دارد که محل استفاده افاضل می باشد.
آیت الله مرعشی نجفی می نویسد: علامه فقیه، متکلم حکیم، پیرمرد سالخورده و پرمیمنت و مبارک آیت الله شیخ محمدحسن مشهور به شیخ کبیر مازندرانی از علمای امامیه و از سالخوردگان بوده است. آن فقیه فرزانه در اواخر عمر مبارکش بینایی خود را از دست داد. منقول است که شیخ پس از این عارضه، مجلس بزرگی ترتیب داد و همه علمای شهر را به صرف ناهار دعوت نمود.
پس از صرف ناهار، خطاب به علما فرمود: حال مدتی است که بینایی خود را از دست داده ام از همه حضار و علمای محترم می خواهم مهر مرا به حضورتان تقدیم کنم فی المجلس آن را بشکنید تا پس از من با آن سوء استفاده نشود. یکی از آقایان در حضور سایرین برحسب تقاضا به فرموده ایشان جامه عمل می پوشاند.
شیخ محمدحسن در کنار انجام وظایف دینی و اجتماعی به قلم فرسایی و ثبت آموخته های علمی خود مبادرت ورزید و آثاری را به عنوان باقیات و صالحات از خود به میراث نهاد که بدین قرار است:
سراج الامه فی شرح روضه البهیه، حاشیه بر رسائل، صراط النجاه که رساله فتوایی ایشان است، حدیقه الشیعه در اخلاق و مواعظ، نتیجه المقال فلی علم الرجال، شرح و حاشیه بر شرح تصریف تفتازانی، حدیثه العارفین که در موضوعات اخلاق، معارف و مناقب و به عربی مکتوب شده است.
زمانی که آوازه اش به اطراف و اکناف رسیده بوده از او درخواست رساله شد. ایشان نیز صراط النجاه را به زیور طبع آراستند و در دسترس مقلدان خود قرار دادند.
عاقبت این عالم خدوم و عارف الهی در شوال سال 1345 ق در 105سالگی دار فانی را وداع گفت.
🔰ادامه در بخش دوم🔰
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🔰بخش دوم🔰
و پس از تشییع جنازه باشکوه در مسجد محدثین بابل در مقبره بارفروش و کنار مقبره مولی محمد نصیر معروف به ملا نصیر به خاک سپرده شد.
🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات»
اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم
📘 معرفی کتاب
نگین محدثین: شرح حال عارف بزرگ، فقیه سترگ آیت الله محمدحسن بن صفرعلی بارفروشی مشهور به شیخ کبیر
موضوع:
شیخکبیر، محمدحسن، - 1305.
مجتهدان و علما - ایران - بابل - سرگذشتنامه
پديدآورنده:
نويسنده:حامد ابراهیمزادهبازگیر
ناشر:
مسجد مقدس محدثین
۱۹۲ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱ - ۳۰۰۰ نسخه
تاريخ نشر:۹۱/۰۶/۱۲
قيمت پشت جلد :۳۵۰۰۰ ريال
كد ديويي:۲۹۷.۹۹۸
زبان كتاب:فارسی
محل نشر:تهران - تهران
در این کتاب، آیت الله محمّد حسن بن صفر علی بارفروش معرّفی و زندگی و شخصیت وی شرح داده شده است. کتاب حاضر، با هدف شناساندن شخصیت معنوی، علمی و فقهی «شیخ کبیر» و ارائة الگویی ملموس به مخاطب در جهت شناخت و دسترسی به کمال واقعی تدوین شده است. کتاب، مشتمل بر سه فصل است و نگارنده طی این فصول زندگی و دیدگاههای دینی و معنوی شخصیت مذکور را شرح داده و نظرات برخی از بزرگان مذهبی مانند آیتالله مرعشی نجفی، آیت الله مدرس تبریزی، آیتالله علیاکبر محمّدی، آیتالله محمّد فاضل و آیتالله سیدرحیم توکّل را دربارة وی بیان نموده و در پایان برخی اسناد، دست نوشتهها و تصاویر «شیخ کبیر» را درج کرده است.
🔸منابع:
حوزه نت/دانشنامه اسلامی/ خبرگزاری تسنیم، گفتگو با حجت الاسلام نصیرایی، استاد حوزه و دانشگاه/ک، گلشن ابرار...
✳️ @ShahidRabe
📜 برگی از تاریخ ناگفته و ناشنیده!
🔰👇👇
⁉️ 📚 کتابخانه بی نظیری که با هدایت انگلیس، غارت شد تا واقعیات پنهان بماند و زمینه های تحریف تاریخ مهیا شود!
‼️ابعاد این خسارت بزرگ تاریخی، همچنان در غبار تحریف عامدانه تاریخ، پنهان مانده است!
✍ محدث بزرگ شیعه، میرزا حسین محدث نوری ره (صاحب مستدرک الوسائل) است. خاندان کهن نوری دارای کتابخانه و مرکز اسناد جامع و معتبری بودند که در ایران و منطقه نظیر آن در کمیّت و کیفیّت یافت نمیشد. محدث نوری تلاشهای زیادی جهت پیدا کردن آثار قدیمی شیعه و حفظ آنها از آسیب و نابودی داشته. کتابخانه، شامل هزاران جلد کتاب نفیس و نسخههای خطی ارزشمند و گرانبها بود. پس از رحلت او #مرجع_شهید علامه شیخ فضل الله نوری (داماد و خواهرزاده ایشان) به عنوان وارث، صاحب و اختیار دار کتابخانه و مرکز اسناد شد و با مدیریتی مثال زدنی به حفظ، تکمیل و گسترش آن با شیوه های نوین همت گماشت. پس از شهادت و بردار شدن شیخ به دست عوامل انگلیس، کتابخانه و اسنادش نیز غارت شد! تا زمینه های تحریف تاریخ توسط قلم به مزدان فراماسون، فراهم آید.
🔰نمونه آثار به غارت رفته🔰
✍ در میان اسناد و کتابها، نسخه اصلی خطی🔰
تألیفات محدث نوری مستدرک الوسائل شامل نسخه خطی ۲۳ هزار حدیث نجات داده شده توسط او (شامل ۷۵ کتاب) ,نجم الثاقب فی أحوال امام الغائب، لؤلؤ و مرجان، فصل الخطاب فی تحریف الکتاب …
شجره نامههای خانوادههای اصیل ایرانی و سادات؛
نامههای تاریخی، کتابهای تاریخی همانند ۲۰ جلد کتاب تاریخ قم حسن بن مثله جمکرانی همراه با ترجمه فارسی حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی؛
۷۲ جلد کتاب و مجموعه اسناد تاریخ قومهای فتنه و ضاله از ابتدا تا مشروطه (تاریخ مهاجرت برخی قوم های نافرمان و نفوذ قومهای یاجوج و ماجوج به ایران) که در طول زمانی بیش از ۲ هزار سال توسط خاندان نوری طبرسی جمعآوری شده بوده.
اسناد جغرافی ایران و منطقه که بر اساس آنها زیر نظارت میرزای شیرازی و شیخ فضل الله، فارس نامه ناصری نوشته شده؛
نسخههای اصلی خطی تألیفات فلسفه، اصول شیعیان و دیگر مذاهب؛
نسخههای اصلی خطی تألیفات در شعر و هنر، طب، ادبیات، تاریخ و …؛
نامهها و اجازهنامهها و کتابهای نایابی همانند نقض عثمانیه ابن طاووس؛
*آثار تألیفی و پژوهشی علامه شیخ فضل الله نوری[۱]* همچون آثار اصولی، فقهی، فلسفی، عرفانی و تفسیری، طرحها و قانونهای نوشته شده توسط ایشان، از شروع جنبش تنباکو، جنبش مشروطه تا نهضت مشروعه خواهی، از جمله نسخههای اصل طرح و قانون جنبش عدالتخانه، مجلس شورا، تاریخنگاری و مدارک مربوط به جلسات تبادل نظر با همراهان و پیشنویس قانون اساسی مورد نظر شیخ...
نسخههای روزنامههای ایران و نوشتههای سیاسی عصر با کناره نویسیهای شیخ فضلالله؛
نسخههای اصلی نوشته های روزنامه شیخ و نامههای روزمره شیخ در داخل و خارج کشور، آرشیو شیخ از نسخههای اصل روزنامهها و مقلات سیاسی، کتابها، فرهنگ نامهها و غیره به زبانهای فرانسه، عربی، ترکی-عثمانی، انگلیسی، روسی و یا ترجمه هایی از آنها با کناره نویسیهای شیخ (مرجع شهید علامه نوری به چند زبان و از جمله به فرانسه، روسی، عربیفصیح و ترکی استانبولی...تسلط داشت که این ویژهگی در دیگر مراجع همعصر، یافت نمیشد!). گزارش های تحقیقی علامه محمد قزوینی از اوضاع اروپا به شیخ از اوضاع آن دیار (ادیب بزرگ قزوینی، بزرگترین غرب شناس تاریخ ایران، شاگرد، معلمِ فرزندان و نماینده پژوهشی شیخ در اروپا بود وی همواره از خود به عنوان خانه زاد شیخ فضلالله نوری یاد میکرد)؛
اسناد حقوقی خرید، فروش، اجاره، وکالت، وصیت، ازدواج، و طلاق در تهران و ولایات.
رسالههای علمی و سفرنامه ها؛
تعزیه نخستین "مهلت خواستن امام حسین(ع)" محمدتقی نوری مازندرانی و بیش از ۳۰ تعزیه دیگر وی. اسناد مجموعه قرآنی "لبیک یا حسین" رویانیان و رستمداران و آلکیا و مرعشیان و کیانیان و سربداران طبرستان و خراسان، چگونگی رواج آن و...
توضیح اینکه بعضی از کتب کتابخانه مذکور نزد فرزندان علامه شیخ فضلالله نوری(ره) باقی ماند. بعدها تعدادی از آثار یافت شده، توسط حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(مرجع عام وقت) خریداری و به کتابخانه ایشان در نجف منتقل شد.
🔹منابع: دانشنامه آزاد ویکیپدیا، خبرگزاری قرآن، آثار محدث نوری، نقباء البشر، ج 2، ص 549 و جلدهای مختلف((الذریعه))/کانال nohoomeday@ ،...
[۱]* 📚 ادامه👇
[۱]* 📚 فهرست تفصیلی آثار تألیفی و پژوهشی مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)
این آثار، پس از بردار کردن شیخ و در جریان یورش عوامل انگلیس به بیت، کتابخانه و مرکز اسناد معظمله، به تاراج رفتند
📙۱-رساله منظوم فقهی"الدرر التنظیم یا الدر النظیم"
📘۲-رساله فقهی"فی قاعده ضمان الید"
📗۳-رساله فقهی«عدم لزوم الترتیب فی قضاء الصلاه الخمسه»
📕۴-رساله«حـکم التـجری فی حجیه القطع»
📒۵-رساله«التجزّی فی الاجته»
📗۶-رساله حرمت استطراق از طریق جبل به مکه معظمه
📕۷-جُنگ بیاض(کرامتهای بزرگان)
📒۸-الصحیفه القائمیه یا الصحیفه المهدویه(ادعیه رسیده از جانب امام زمان عج)
📙۹-حاشیه بر فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری
📘۱۰-حاشیه بر المکاسب شیخ مرتضی انصاری
📗۱۱-حاشیه بر کتاب طهارت شیخ مرتضی انصاری
📘۱۲-نورالاشعار(مجموعه اشعار و قصیده های سروده شده توسط شیخ)
📒۱۳-رساله دلایل حرمت مشروطه
📕۱۴-شهادت نامه(وصیت نامه در جریان مبارزه با دین ستیزان غربگرا)
📙۱۵-حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ملاصدرا
📒۱۶-لوایح(روزنامه شیخ)
📘۱۷-توضیحات بر اقبال سید ابن طاووس
📗۱۸-الاغسال(تقریر درس میرزا سید حسن شیرازی)
📒۱۹-پیش نویس پیشنهادی قانون اساسی مشروطه با محوریت شرع مقدس و نظارت فقها بر مصوبات مجلس...
📒۲۰-طرح ها و نظرات در موضوع اقتصاد و بانکداری اسلامی
📗۲۱-رساله فی المشتق، تقریر درس میرزای شیرازی
📘۲۲-مجموعه تقریظات، تعلیقات، توقیعات، تنفیذ ها، تصدیقات، تأییدات، تعیین ها، اجازات
📙۲۳-مجموعه نامهها، پیامها، تلگرافها، اعلامیهها
📗۲۴-مجموعه ترجمهها و یادداشتهایی به زبان های مختلف از جمله فرانسه، روسی، عربی فصیح و ترکی استانبولی
📘۲۵-مجموعه فتاوا و استفتائات
📙۲۶-حاشیه بر وسائل الشیعه
📘۲۷-فهرست ابواب بحارالانوار
📒۲۸-محضر، در موضوع قضاء، دعاوی و مجموعه احکام قضاء
📕۲۹-رساله مباحثات ریاضی، هیئت و نجوم با عبدالغفار نجم الدوله
📒۳۰-تقویم رقومی(نجومی)
📑۳۱-نوشته هایی تحقیقی در مبحث، شیمی، هندسه، نجوم، جغرافی...
📗۳۲-مقابله قرآن مجید و تفسیر
📙۳۳-نورالکلام(سخنان قصار)
📘۳۴-الخمس
📙۳۵-مجموعه مشقها و آثار خطاطی و خوشنویسی شیخ به خط ثلث، نستعلیق، شکستهنستعلیق و نسخ
📗۳۶-رساله مشروطه مشروعه(تبیین نظریه مشروطه مشروعه)
📙۳۷-ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه
📚۳۸-رسالههای عملیه(توضیح المسائل و رساله های پرسش و پاسخ)، مشتمل بر رساله ۶۰ مسأله، رساله ۲۳۶ مسئله، نافع المسائل، زبدة المسائل، رساله تجمیع شده ۲۹۶ مسئله، رساله اجوبة المسائل (رساله عملیه فارسی) و رساله المسألة
📘۳۹-جامعالأصول فی علمالأصول
📙۴۰-تقریر درس میرزا حبیب الله محقق رشتی(وارثِ علمِ شیخ الاعظم مرتضی انصاری)
📚✍ علاوه بر آثار فوق #تصحیحات(شامل تصحیح تعداد زیادی از آثار بزرگان شیعه) و #استنساخ ۱۳ اثر فاخر را باید اضافه نمود
🔴 برای تهیه این فهرست، از منابع زیادی بهره گرفته شده است
✳️ @ShahidRabe
✍ «استاد العلماء العظام» کلماتی است که بر سنگ مزار مطهرش، نقش بسته، در طول عمر پر برکتش، صدها انسان شایسته را در علوم مختلف معقول و منقول، تعلیم داد و از آنان عالمانی فرهیخته ساخت.🔰
✅ فهرست تفصیلی بیش از ۶۰ نفر از بزرگان، که خوشه چین محضر مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری، شهید رابع اعلی الله مقامه الشریف در نجف، سامرا، تهران و... بودند. از مجتهدین(مراجع)، فقیهان، عارفان، فیلسوفان، ادیبان، ریاضیدانان و منجمین مشهور، که خود بعضاًَ در زمره اساتید بنام قرار گرفتند. رضوان الله تعالی علیهم🔰
✍ شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم و از اساتید امام خمینی)/حاج آقا حسین طباطبایی قمی (زعیم قیام بر ضد کشف حجاب رضاخانی و از مراجع بزرگ)/شهید آقا سید مصطفی موسوی(والد حضرت امام خمینی)/میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی/شیخ روح الله دانایی قزوینی/میر سید حسین قمی/میر سید علی شوشتری جزایری/میر سید حسن شوشتری جزایری/سید احمد طباطبایی یزدی(فرزند صاحب عروة)/سید احمد طباطبایی سنگلجی/سید جمال الدین اسدآبادی(از رهبران جنبش بیداری مسلمانان)/شیخ مهدی امامی مازندرانی(از اساتید امام خمینی)/شیخ محمد رضا نوری(والد حاج آقا جمال نوری از علمای طراز اول تهران)/شیخ عبد النبی نوری(مرجعیت دینی پس از شهادت علامه شیخ فضل الله نوری در تهران)/علامه محمد قزوینی(ادیب بزرگ ایران، نماینده پژوهشی شیخ فضل الله در اروپا)/میرزا عبدالغفار نجم الدوله(ریاضیدان و منجم مشهور عصر قاجار)/ملا علی مدرس(والد اعظام الوزراه)/شهید سید حسن مدرس/ضیاء الدین دری اصفهانی/آقا سید موسی زرآبادی قزوینی/سید احمد رضوی(مشهور به ادیب پیشاوری)/آقا سید محمود مرعشی(والد آقا سید شهاب الدین مرعشی از مراجع بزرگ)/آقا سید اسماعیل مرعشی(عموی آقا سید شهاب الدین مرعشی)/میرزا علی لنکرانی(والد شیخ حسین لنکرانی)/آیت الحق شیخ مرتضی زاهد(عارف بالله مرتبط با امام زمان عج)/میرزا علی هسته ای(سخنور مشهور و مسئول دفتر علامه شیخ فضل الله نوری)/حاج میرزا عبدالله سبوحی(واعظ مشهور)/شیخ محمد حسن عبادی خراسانی/شیخ محمد بوذری طالقانی/ملا محمد آملی(والد شیخ محمد تقی)/شیخ علی اکبر مجتهد بروجردی/آقا نورالدین عراقی/میرزا مهدی آشتیانی(فیلسوف مشهور)/میرزا ابوالقاسم قمی(برادر بزرگتر حاج آقا حسین طباطبایی قمی)/شیخ محمد تقی شیرازی(میرزای دوم)/شیخ باقر معزی تهرانی/شیخ محمد کبیر قمی/اشرف الواعظین شیرازی(والد سلطان الواعظین)/شیخ حسن تهرانی/شیخ غلامحسین نوری/شیخ عیسی لواسانی/شیخ باقر نجم آبادی/آخوند ملا علیرضا/شیخ علی چیذری/میرزا محمد علی خان اراکی/شیخ محمد سلطان تهرانی/میرزا جمال الدین کرمانی/️میرزا هاشم کرمانی/حاج آقای دماوندی(در ماجرای ترور شیخ، جانفشانی کرد و مانع فرجام آن جنایت شد)/شیخ میرزا جعفر تبریزی/️شیخ محمد تربتی/میرزا زین العابدین پیشوایی/سید حسین حائری/ملا علی یوشی مازندرانی/شیخ محمد قاضی کیای طالقانی/️شیخ علی سولقانی/️شیخ حسن کربلایی اصفهانی(صاحب کتاب تاریخ دخانیه)/️میرزا محمد حسن اصفهانی/️شیخ محمود مفید اصفهانی/سید حسن صاحب زمانی/️شیخ محمد رضا یزدی/شیخ ابراهیم نوری/سید علی موسوی دزفولی/سید محمد علی شوشتری/حاج آقا جمال الدین آل آقا کرمانشاهی/سیداحمد بهبهانیکرمانشاهی(آلآقا)/شیخ علی بابا مازندرانی/️میرزا خلیل طالقانی/حاجی عمادالواعظین/شیخ محمد مهدی عبدالرب آبادی(شمس العلما)/شیخ محمد جواد صافی(والد شیخ لطف الله صافی از مراجع قم)، آقا سید علی مجتهد سیستانی(جد آقا سیدعلی سیستانی از مراجع نجف) و صدها شخصیت ممتاز دیگر (رضوان الله تعالی علیهم)
🔸منابع: برای تهیه این فهرست از منابع زیادی بهره گرفته شده است
✳️ @ShahidRabe
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🏴 ۸ شوال سالروز تخریب قبور مقدس #بقیع (یوم الهدم)، تسلیت باد
🎥 کلیپ دیدنی از موقعیت مرقد های تخریب شده ائمه اطهار (علیهم السلام) توسط وهابیون
✍ بقیع اولین مزاری است که به دستور رسول اکرم (ص) توسط مسلمانان صدر اسلام ایجاد شد. ابن اثیر میگوید: «بقیع در لغت به محل وسیعی که دارای درخت یا ریشه درخت باشد، گفته میشود »
در ۱۷ محرم ۱۳۲۰ قمری (۱۲۲ سال قبل) مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، پس از ۱۷ روز، از مکه مکرمه (اتمام مناسک حج)، وارد مدینه منوره شدند و تا چهارم صفر در آنجا اقامت کردند و همزمان با زیارت، به مشکلات شیعیان و مزار مطهر پیامبر اسلام(ص) و ائمه بقیع علیهم السلام رسیدگی نمودند.
در آن دوران، مدینه، تحت حکومت عثمانی قرار داشت.
امارت مدینه در اواخر سده سوم و چهارم ق. میان سادات حسینی ونوادگان جعفر بن ابیطالب دست به دست میشد. تا روزگار عثمانی، شاخههایی از سادات حسینی همانند بنیمهنا، بنیجماز و بنیمنصور امارت مدینه را عهدهدار شدند.
۱۶سال پس از شهادت مرجع شهید (۱۳۲۷ ه.ق)، در شوال سال ۱۳۴۳ ه.ق. (می 1925 میلادی) وهابیان به سرکردگی «عبدالعزیز بن سعود»، پس از اشغال مکه، روی به مدینه آوردند و پس از جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند. آنان در هشتمین روز این ماه، اقدام به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور آن کردند.
🔸منابع: ک، تنهای شکیبا/ویکی حج/خبرگزاری ابنا و فارس/کانال دکتر موسی نجفی ...
✳️ @ShahidRabe
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
📕#معرفی_کتاب (مستند داستانی)
💠 امام خامنه ای (حفظه الله)
هیچ بیانی نمیتواند #تاریخ را مثل #داستان و #رمان بیان کند!
✍ کتاب «عینک شیخ» داستانی مستند از تلاشهای مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه برای جلوگيری از نفوذ انگلیس در نهضت عدالت خواهی مردم و نظام سیاسی کشور است.
کتابی كه بطور مستند، دستهای منورالفکران را در ترورهای ناموفق و سپس اعدام شیخ افشا میکند.
کتابی که گفتگوی شیخ با دو معمم دیگر مشروطه و پاسخ ایشان به ساده اندیشیها و غفلتهای آنان را مطرح میکند.
کتابی که توطئه های تروریستهای بهایی و کمونیستهای قفقازی را برای زمینه سازی دین ستیزی و کودتای رضاخان نشان داده است.
کتابی که ایستادگی و مقاومت مردانه شیخ در برابر نفوذیها و تروریستها و پناه بردن به پرچم بیگانگان برای زنده ماندن را روشن ساخته است.
کتابی که ماجرای تأسفبار محاکمه شیخ توسط یک روحانی نمای فاسد فراماسون خود فروخته، و صلابت شیخ در برخورد با عوامل اصلی محاکمه را ترسیم میکند.
✅ «عینک شیخ» داستان مستند زندگی یک مرد است که همچون یک امّت زیست.
🔸انتشار از: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت(ناشر برگزیده نمایشگاه بین المللی کتاب تهران)/قطع: رقعی، تعداد صفحه: ۲۷۲
✍ دفتر توزیع و پخش در تهران، خیابان پاستور، ۱۲ فروردین جنوبی، کوچه خاقانی، پلاک ۸، تلفن، ۶۶۴۶۹۹۵۶_۶۶۴۱۱۱۵۱/کد۰۲۱، آگاهی از نماینگیهای شهرستانها با همین نشانیها
تلفنهای دیگر: 66970212 - 66970325 - 66970268 - 66469958 نمابر : 66970205
سامانه پیام کوتاه : 3000191909
سامانه سروش و ایتا : 09352300564 و ایتای بخش فروش 09123882416
🔰👇👇
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
✅ مقدمه کتاب " عینک شیخ"
🌺🍃تقدیم به
آن که جسدش بر چوبه دار، علامتی شد برای رسوایی وابستگان و دلبستگان به فرهنگ و وعده های غرب و نشانه ای شد برای راه درست و مستقیم فراروی شیفتگان خدمت و حجتی شد برای فهم و عمل به اسلام ناب محمدی(ص) و شناخت و تبری از اسلام آمریکایی.
✍ اصل مطلب، بدون حاشیه، این است که ما همه مدیونیم به مجتهد مجاهدی که روز ولادت امام متقین و مجاهدین، امام علی علیه السلام بردار شد. این داستان مستند، نوعی ادای دین است [به مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (ره)] و روشنگری.
✍ ذکر چند نکته ضروری است:
🔸اول اینکه، این داستان را - البته نسخه ابتدایی آن را- دادیم به یک مستند ساز و یک آگاه به تاریخ معاصر و یک داستان نویس و نظرات آنان را گرفتیم و در حد مقدور خود، اعمال کردیم و شد این نسخه [در قالب سی و یک داستان] که در اختیار شما قرار گرفته است، بدون آنکه داعیه بی عیب و نقص بودن آن را داشته باشیم.
🔸دوم اینکه، اصل ماجراها و بسیاری از گفتمان های این داستان، مستند است [و واقعی] و بیشتر آنها از کتب مورخین و مشروطه طلبانی است که خود در ماجراهای آن دوره پر التهاب و البته پر فریب و رنگارنگ حاضر بوده اند. در برخی جاها، در صحنه آرایی ها و بعضی گفتگو ها، دخالت کرده ایم که طبع داستان همین است، اما به ویژه در گفتگوهای شیخ با سران روحانی مشروطه و بحث های داخل مجلس شورای ملی و گفت و شنودهای جلسه محاکه شیخ و ثقه الاسلام و جلسات انجمن سری و...، دخل و تصرف خاصی نشده و به همین جهت، ادبیات آن با متن داستان کمی متفاوت است. اسامی افراد در این داستان نیز واقعی و بدون تغییر است.
🔸سوم اینکه، نخواستیم با استفاده از ادبیات غالب محافل تروریستی آن دوره و برخی بدگویی ها و فسادگویی ها، این داستان مستند را از لحاظ اصطلاحات و نقاط، نسبت به ادبیات متعارف فعلی سنگین و نامفهوم کرده و یا دارای بدآموزی ها و احیانا اشاعه منکرات کنیم. البته سعی شده تا حدودی فضای حاکم برآن محافل و جلسات و گفتمانها حفظ شود.
امیدواریم مقبول طبع حق مدار و قدرشناس شما قرار گیرد و روح آن بزرگ [مرجع شهید حضرت آیت الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه الشریف] از دعای خیرتان بهره مند و مراتبش عالی تر شود. ان شاء الله
💢مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
✳️ @ShahidRabe
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
📑 داستان اول از کتاب
"عینک شیخ"
✍ عنوان: [حذف درون گروهی یک] تروریست
🔸قسمت اول:
نادعلی [خادم مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (ره)] پیچید در کوچة تنگ و تاریک، و در لبة چارچوبة در کهنهای به صورت تیغهای ایستاد و به این صورت خودش رو پنهان کرد.
تهران، آن روزها خیلی ناامن بود، مثل خیلی از شهرهای دیگر، مثل تبریز، اصفهان، رشت. اشرار و الواط شبها را ناامن کرده بودند. تروریستها و اعضا وابسته به انجمنهای مخفی و نیمهآشکار هم دنبال شکار خود بودند:
هر چند وقت یکبار جراید از ترور یک نفر، سرقت مغازهها و منازل خبر میدادند. برخلاف وعدههایی که مجاهدین داده بودند که بعد از فتح تهران و سرنگونی محمدعلیشاه، امنیت کامل برقرار خواهد شد، ناامنی بیداد میکرد. بخصوص آنهایی که با تفکرات مجاهدین همراهی نداشته یا مشروطه را نظامی مبتنی بر شرع اسلام نمیدانستند، بیشتر از دیگران احساس ناامنی میکردند. نادعلی یکی از آنها بود. او سالهای جوانی و میانسالیاش را در حوادث متعدد دوران مشروطه گذرانده بود و حالا در سنین پیری با همة وجود، ناامنی را میفهمید. همین چند روز پیش بود که مسؤول غلاّت را ترور کردند.
نادعلی همیشه در حال فرار بود. خیلیها دنبالش بودند. روزها مخفی بود و شبها گاهی بیرون میآمد، امّا باز در امان نبود. همیشه مواظب اطرافش بود. به هیچکس اطمینان نداشت. سینة او صندوقچة اسراری بود که از نظر تعقیب کنندگان نباید افشا میشد. حق داشتند. اگر این رازها برملا میشد مردم از آنها رو میگرداندند. لذا همهجا دنبال او بودند تا شاید او را بیابند.
به همان حالت که به درِ کهنه تکیه داده بود و حواسش به سرِ کوچه بود تا بعد از رفتن تعقیبکننده، به راه خود ادامه دهد، ناگهان درِ خانه بر پاشنة خود چرخید و دستی قوی شانة نادعلی را گرفت و به طرف داخل خانه کشید و درب را بست.
ترس تمام وجود نادعلی را پُر کرده بود. چشمانش در تاریکی راهروِ ورودی خانه چیزی را نمیدید. لرزشی آشکار، تنش را گرفته بود. دندانها را به هم میفشرد تا صدای به هم خوردنش بلند نشود.
دست قوی او را کِشانکِشان به طرف اتاقی برد که در گوشة خانه قرار داشت. به داخل اتاق که برد، با فشار دست، او را چرخاند تا رو در روی صاحبِ دست شود. نور چراغ گِردسوز، اتاق را نیمه روشن کرده بود.
نادعلی به خودش آمد، نگاهش روی صورت صاحبخانه خیره شد. چند لحظه گذشت. در ذهنش دنبال نشانهای میگشت تا ببیند او را میشناسد یا نه. امّا نشانهای نیافت. فکر کرد شاید صاحبخانه قیافهاش را تغییر داده که نمیتواند او را بشناسد. شاید هم واقعاً بار اوّل است که او را میبیند.
در این فکرها بود که صاحبخانه او را به اسم صدا کرد و گفت:
- بَهبَه، نادعلی! چه عجب اینطرفها! در آسمانها دنبالت بودم، دمِ درِ خانه دیدمت! از قدیم گفتند: کوه به کوه نمیرسد، امّا آدم به آدم میرسد. چیه، چرا اینجوری نگاه میکنی؟ نکنه من رو نشناختهای؟
نادعلی هر چه فکر کرد که صدا را جایی شنیده یا نه، به خاطرش چیزی نیامد. لرزش بدنش تا حدودی کمتر شده بود. امّا نگاه از صورت صاحبخانه برنمیداشت.
- خُب، سالها از آشنایی ما میگذرد، حق داری من رو نشناسی. حالا بشین یه شربت بیدمشکِ توپ برات بیارم، حالت که جا اومد من رو خواهی شناخت.
نادعلی کنار دیوار نشست، نمیتوانست تکیه کند، همانطور شقّ و رق دوزانو نشست. صاحبخانه رفت گوشة دیگر اتاق، جایی که یک میز کوچک بود و سماوری روی آن قرار داشت با چند تا لیوان و استکان و یک قندان. از زیر میز یک بطری عرق بیدمشک درآورد، دو تا لیوان را پُر کرد و کمی قند توی آنها ریخت و آمد نشست روبهروی نادعلی. یک لیوان را جلو او گذاشت و لیوان دیگر را جلو خودش.
ترس هنوز دست از سر نادعلی برنداشته بود. نمیدانست او دوست است یا دشمن. آیا او هم از دستگاه حکومت بود که دنبالش میگشته و حالا گرفتارش کرده یا نه؟ میخکوب شده بود روی زمین و تکان نمیخورد. چشمانش هم خیره بودند به صورت صاحبخانه. خدایا! کِیْ میشود من از این عذاب و ترس خلاص شوم؟ سرگردانی و نگرانیام کم بود، حالا سرگشتة این مرد شدهام که نمیدانم کیست.
مرد که حال نادعلی را فهمیده بود، لیوان شربت را برداشت و پس از هم زدن با قاشق چای خوری، داد به دست نادعلی:
- بگیر، اضطرابت رو کم میکنه، آرومت میکنه، رنگ و روت جا میآد.
بعد لیوان خودش را برداشت. آن را هم زد و یک نفس بالا کشید. نادعلی با دو- سه قُلُپ شربت را خورد و لیوان را روی زمین گذاشت. از لرزش دست نادعلی میشد فهمید که هنوز حالش جانیامده است.
🔰ادامه در قسمت دوم🔰
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
✅✍ قسمت دوم🔰
صاحبخانه نگاهی به نادعلی کرد و گفت: «نه! مث این که حال تو اصلاً خوب بشو نیست، من رو هم که به جا نیاوردی.» دوباره گفت: «البته حق داری. آخه آشنایی ما خیلی کوتاه بود. حالا منم مِثِ توأم. تو رو که گرفتم کشیدم داخل خونه، اوّل فکر کردم از آدمای اونایی. یه روز ما مقابل هم بودیم. امّا امروز هر دوتامون فراری هستیم. منم یه رازهایی دارم که اونا از فاش شدنش میترسن. چه سرنوشت مشابهی!»
نادعلی هنوز آنقدر حالش جا نیامده بود که بپرسد تو کی هستی؟
صاحبخانه که دید گذشت زمان فایدهای ندارد، گفت: «حالا دیگه احتیاج نیست خودم رو معرفی کنم. فکر میکنم هوا حسابی تاریک شده و کوچهها خلوت شدن. میتونی بری. من هر چند وقت یکبار خونهم رو عوض میکنم. اگه یه روز با من کاری داشتی، کمکی از من ساخته بود، میتونی به مغازهای که آدرسش رو میدم تو بازار بری، این علامت رو به او نشان میدی، تو رو پیش من میآره. خدا رو چه دیدی، شاید یه روز من رو شناختی، اینطوری بهتره.»
صاحبخانه از جا بلند شد. نادعلی فهمید که باید برود. او هم از جا برخاست. بدون آن که بتواند زبانی تشکر کند، با چشم و سر از او تشکر کرد. علامت را از او گرفت و آدرس را در ذهنش ثبت کرد و به سمت درِ خانه راه افتاد. صاحبخانه ابتدا لای در را باز کرد و به بیرون نگاه کرد، بعد نادعلی را صدا کرد و گفت: «کسی بیرون نیست، اَمنه، زود برو.»
نادعلی از خانه خارج شد و در با صدای خشن پشت سر او بسته شد. نادعلی رفت، امّا با ذهن پریشان و سؤال بیپاسخ: «او کی بود؟»
کریم [دواتگر، عامل ترور نافرجام مرجع شهید شیخ فضل الله (ره)] بعد از بستن درِ خانه، به داخل اتاق بازگشت. چایی دیگری برای خودش ریخت. آن را داغِ داغ بالا کشید. رفت دمِ پنجره و به آسمان پر از ستاره نگاه کرد.
از اینکه نادعلی او را نشناخته بود، هم متعجّب بود و هم خوشحال. اگر او را شناخته بود، بعید نبود جایش را به دوستانش لو بدهد. هرچه بود امروز هم قزّاقهای حکومت و آدمهای گروه دهشت دنبال او بودند و هم دوستان نادعلی. با این فکر، ابروهایش در هم رفت. نگرانی در چهرهاش دوید. نکند او را شناخته، امّا نقش بازی کرده؟ هم میخواست خودش را دلداری بدهد و هم نمیتوانست نگرانیاش را رفع کند. وقتی به جایگاه نادعلی نگاه میکرد، امیدوار میشد که او آنقدر ساده است که نمیتواند او را شناخته و بتواند لو بدهد. وقتی به سالهای طولانی که از نادعلی بیخبر بود، فکر میکرد از امکان تغییر و زیرک شدنش، هراسان میشد.
دوباره یک چایی دیگر ریخت و آنقدر در فکر فرو رفت که اینبار چاییاش کاملاً سرد شد. قند را خالی خورد. رفت کتابچهای که عکسهایش را در آن میگذاشت، آورد. چندین روز بود که کارش همین شده بود. با عکسها به خاطرات گذشته میرفت و لحظات رو بهرو را فراموش میکرد. یکییکی عکسها را نگاه میکرد و به بعضی عکسها که میرسید، آهی میکشید. برخی عکسها، اخمهایش را درهم میکرد و با بعضی عکسها، لبهایش به لبخند باز میشد.
🔰ادامه در قسمت سوم (پایانی)🔰
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
✅✍قسمت سوم (پایانی)🔰
با شنیدن صدای شکستن شیشة پنجره، کتابچه از دستش افتاد و عکسها ولو شد روی زمین. پرید به سمت صندوقچه. درِ آن را باز کرد و دنبال اسلحهاش میگشت که ناگهان دو دست قوی، یک دهانش را گرفت و دیگری دستهایش را، و به طرف عقب کشیدند؛ به طوری که کف اتاق سرنگون شد. دو مردی که وارد اتاق شده بودند، یکی روی سینهاش نشست و دستش را به دهان او گذاشت تا جلو فریاد زدنش را بگیرد و دیگری بالای سر او ایستاد و با اسلحه، سرش را نشانه گرفت. هر دو مرد صورتشان را پوشانده بودند. کریم فرصت هیچ کاری نداشت. مردی که بالای سرش ایستاده بود، با صدایی خشن به او هشدار داد که فکر فرار و مقاومت را از سرش بیرون کند. دستها و پاهای او را بستند و دو زانو روی زمین نشاندند. مردی که اسلحه به دست داشت، روبهرویش نشست و دیگری رفت و دمِ درِ اتاق ایستاد. کریم فکر میکرد که حتماً نادعلی رفته و جای او را نشان داده است. اما به این سرعت چه طور این کار را کرده. مرد اسلحه به دست، دو- سه تا از عکسهای ولو شده را برداشت، به آنها نگاه کرد، خندهای کرد و بلند گفت:
- خُب کریم لاته، فکر نمیکردی جات رو پیدا کنیم. حالا خودت رو قایم میکنی، ها؟
بوی تند عرق از دهان مرد به صورت کریم خورد. فهمید که مست است. نگاهی به او کرد. چون چهرهاش پوشیده بود، نمیتوانست او را بشناسد، امّا او از کجا کریم را میشناخت؟ هر چه بود باید از این وضعیت خلاص میشد. به فکر افتاد که به نوعی با او کنار بیاید و فرصت دیگری پیدا کند.
- من یه گوهر ارزشمند برا تو دارم که دنبالشین. من میتونم اون رو براتون پیدا کنم. اون شکار ارزشمندیه. میدونم خیلی وقته دنبالشین.
- از چی حرف میزنی کریم؟ چی تو سرت هست؟ مگه نمیدونی با کی طرفی توله سگ!
- نادعلی را میگم. همون که دولتیها امروز دنبالشن. من امشب اون رو دیدم. باهاش قراری گذاشتم. فرصت بدید اون رو تحویلتون میدم.
- نه، تو نمیتونی ما رو فریب بدهی. نادعلی کیه؟ باز چه حُقّهای سرهم کردی؟ امشب کارِ تو تمومه.
بعد یک بشکن زد و یک دور، دورِ خودش با لودگی چرخید و دوباره روبهروی کریم ایستاد.
کریم دوباره تلاش کرد تا شاید آنها حرفش را باور کنند! از نشانی که به نادعلی داده بود، حرف زد. فکر کرد اینطوری هم، از شرّ نادعلی خلاص میشوم و هم خودم فرصت نجات پیدا میکنم. امّا دو مرد مهاجم، به هیچ صورتی حرف او را باور نداشتند.
کریم که تیرش به سنگ خورده بود، از راه دیگری وارد شد.
- ببینید. شما که من رو میشناسی، حتما میدونین که زمانی مث امروز خودتون، منم مأمور اجرای دستورات بودم. چند نفر رو هم کُشتم. حالا مُزدم اینه که شما رو برا کشتن من فرستادن. برو برگرد نداره که. فردا هم نوبت شما میرسه. بهتره دستتون رو به خون من آلوده نکنین. من گم و گور میشم. اصلاً از ایران میرم. شما هم برید بگید من رو کُشتین. خلاص.
مرد اسلحه به دست، قاه قاه خندید. مردی هم که درِ اتاق مراقب بود، خندید. خندهشان چِندشآور و کریه بود، طوری که کریم بشدّت ترسید.
- عجب جونوری هستی تو. دربارهت چیزهایی شنیده بودم، امّا حالا باورم شد که خیلی حُقّهبازی مرتیکة عوضی. حالا داری ما رو رنگ میکنی؟ ما خودمون گنجیشک رو رنگ میکنیم جای قناری میفروشیم!
دوباره خندیدند. کریم مرگ را جلو چشمانش دید. خواست حرفی بزند که سیلی محکمی به گوشش خورد. مردی که دمِ درِ اتاق ایستاده بود، گفت: «رشید کارو تموم کن. نفس کشیدن اون حالم رو به هم میزنه.»
رشیدالسلطان نگاهی به رفیقش کرد و گفت: «باشه لله، الآن حسابش رو کف دستش میذارم.» بعد نوک ششلول را روی پیشانی کریم گذاشت. کریم که تاکنون آن دو مرد را به خاطر پوشیده بودن صورتشان نشناخته بود، با شنیدن نام رشید و لله، رعشه بر تنش افتاد. فهمید که راهی برای فریب آنها نیست. تقلاّ کرد بلکه دست و پایش را آزاد کند، امّا نشد. یادش آمد که یکبار با رشیدالسلطان بر سر سهم خود از پول ترور دعوایشان شده و از آنجا رشید دل چرکین شده بود. لله هم از اشرار معروف بود و با هم برنامه ترورها را انجام میدادند. هر دو عضو گروه ترور دهشت بودند. کریم داشت خاطراتش را با آن دو مرور میکرد که صدای رشید بلند شد:
- خوک کثیف! تموم شد دورة سرمستیهای تو. شاخشونه کشیدنات دیگه تموم شد.
بعد ماشه را کشید. صدای گلوله همه چیز را تمام کرد.
کریم بدون اینکه آخ هم بگوید، با صورت به زمین افتاد. رشید نگاهی به جای گلوله کرد تا مطمئن شود که کار تمام است. اسلحه را در جیبش گذاشت. چند تا از عکسها را برداشت. به سرعت با لله از اتاق خارج شدند و در تاریکی شب، خانه را ترک کردند./پایان داستان اول
✳️ @ShahidRabe
ainak_shakh.pdf
1.41M
#PDF
📘👆 #فهرست ۳۱ داستان و مقدمه کتاب مستند داستانی عینک شیخ (۱۰ صفحه)
⬅️ به همراه 📞 تلفن تماس نمایندگی های پخش در شهرستانها
✳️ @ShahidRabe