#زندگی_به_سبک_شهدا
🌹به دو میومد قرارگاه، بیسيم رو بر میداشت، وضعيت رو میپرسيد و میرفت.
موقع عمليات خواب و خوراك نداشت. گرسنه كه ميشد، هر چی دم دست بود میخورد؛ برنج سرد يا نصف كنسروی كه يك گوشه مونده، يا نون خشك و مربا!
#شهید_حسن_باقری
#درس_اخلاق
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
پایگاه مقاومت بسیج شهیدرجایی
سروش :
http://sapp.ir/shahidrajaee
ایتا :
https://eitaa.com/shahidrajaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌹#نماهنگ : مهدی؛ احمد؛ بهشت🌹
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
پایگاه مقاومت بسیج شهیدرجایی
سروش :
http://sapp.ir/shahidrajaee
ایتا :
https://eitaa.com/shahidrajaee
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌹روایت خواندنی مادر "شهید همت" از فرزند شهیدش :
در خاطره ای از مادر شهید همت درباره فرزندش آمده است:
هنگامی که حاج همّت با خانم و بچه هایش از اسلام آباد غرب به شهرضا برگشته بودند و بعد از کمی استراحت وقتی سر حرف باز شد، رو به او کردم و گفتم : "ننه، ابراهیم!
بیا این جا، یه خونه بگیر و زن و بچه ات را از آوارگی نجات بده تا کی این طرف و آن طرف، یک روز اندیمشک، یک روز اهواز، یک روز دزفول، یک روز کرمانشاه. حالا هم اسلام آباد... ! "
لبخندی زد و جواب داد : "فعلاً که جنگ است. تا ببینیم بعد چه می شه. "
به او گفتم : خوب جنگ باشه، تو هم زن داری، بچه داری، بیا و مثل همه یک زندگی داشته باش. باز هم خندید و گفت : "ما خونه داریم، این طوری هم نیس ! "
گفتم : ننه جان خونه ات پس کو کجاست؟
گفت : "همین جا، توی ماشین. بلند شو، بهت نشون بدم. "
وقتی مرا کنار ماشین برد. در صندوق عقب را باز کرد. داخل صندوق مقداری ظرف، دو سه تا پتوی سربازی، چند تکّه لباس و کمی ماست چکیده و نان خشک محلّی گذاشته بود. سپس رو به من کرد و گفت : "اینم خونه و زندگی ما. "
سرم را تکان دادم و پرسیدم : "ننه! جنگ کی تموم می شه؟ "
در حالی که صندوق عقب ماشین را می بست، آهی کشید و گفت : "نترس ننه، ما زودتر از جنگ تموم می شیم" سکوت کردم و او حرفش را ادامه داد : "ما دنیا را به دنیادارها واگذار کردیم و تا موقعی که جنگ هست، همین جوری زندگی می کنیم. زن و بچه هام که راضی هستن، الآن وقت آن نیست که به فکر دنیا و آسوده زندگی کردن باشیم.
🌹 #شهیدابراهیمهمت 🌹
🌹 #زندگی_به_سبک_شهـــــدا 🌹
🔶 ابراهیم به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت. تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد. از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
🔶 یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت. و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد!
🔶 چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.
📚 سلام بر ابراهیم۲/ص۱۴۷
🌹 #شهیدابراهیــمهـــادی🌹
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
پایگاه مقاومت بسیج شهیدرجایی
سروش :
http://sapp.ir/shahidrajaee
ایتا :
https://eitaa.com/shahidrajaee
#زندگی_به_سبک_شهـــــدا
●شهیدخرازی قابل شناسایی نیست؛ انقدر متواضع است که درمیان همرزمانش گم میشود. اگرکسی اورانمیشناخت، هرگز باورنمیکردکه بافرمانده لشکرامام حسین علیه السلام روبه روست. مااهل دنیااز فرماندهان لشکرهمان تصوری راداریم که درفیلم های سینمایی دیدیم. اما فرماندهان سپاه اسلام امروز همه آن معیارهای را درهم ریخته اند وافسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیاندارد.
●آشپز ها، راننده ها، دژبانها ونیروهای خدماتی لشکراورا درجمع خودمیافتند.
زانوبه زانوهایشان درهمه جاحضور داشت. به راستی میتوان اورامصداق این فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دانست که فرموند «هرکس برای خدافروتنی کند، خداوند بلندمرتبه اش میگرداند».
عزت ورفعتی که اویافت، مرهون همین فروتنی خدایی اش بود...
🌹 #شهید_حاج_حسین_خرازی 🌹
#سالروز_ولادت
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
پایگاه مقاومت بسیج شهیدرجایی
سروش :
http://sapp.ir/shahidrajaee
ایتا :
https://eitaa.com/shahidrajaee