{☃❄️}
•
•
آخر شب بود🌚'
نشسته بود لب حوض داشت؛
وضـو می گرفت💦'
مـادر بـهش گفـت :
پـسرم، تو که همیشه نمازت رو اول
وقت می خوندی(:
چی شـد کـه ...؟!
البته ناراحت نباش/: حتما کار داشتی؛
که تا حالا نمازت عقب افتاده 🙂'
محمدرضا لبخندی زد (:
و بعد از اینکه مسح پاشو کشید✨
گـفـت :
الهی قربونت برم مادر❣-
نمازم رو سر وقت ، مسجد خوندم 📿'
دارم تجدید وضو می کنم ...
تا با وضو بخوابم ☺️'
شنیدم هر کس قبل از خواب وضو،
بگیره✓ و با وضو بخوابه ✓
ملائـکـه تـا صبـح بـراش عبـادت
مینویسند🖊😍'
منبع :
کتاب دوران طلایی'
به نقل از مجموعه همکلاسی آسمانی'
#داستان
•
•
{❄️☃} ☜ #تلنگرانه
{❄️☃} ☜ #یاسجاد
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
♡
♡
🖇 #داستان🌿
میگفت :
تو هیئت بودیم ...
همه گریه ؛گریه ؛
اما دو نفر هی میومدن گریه نمیکردن هیچ..
به مجلس عزای حسین میخندیدن:)💔
مجلس تموم شد.
اینا رفتن، فردا دوباره اومدن؛
اما نه باخنده ....
با اشک های ک نفسشون رو بریده بود😭
میگفت رفتم علتشو جویا شدم میگفتن این دوتا میگن:
شب ک خوابیدیم ؛
آقا سیدالشهدا و آقا عباس و دیدیم
سیدالشهدا میگفت و عباس مینوشت ...
آقا میگفت مثلا فلانی گریه کرد؛
فلانی روضه خونده ؛
یهو آقا چشمش بهم افتاد 💔
امام حسین گفت اینم بنویس ..
حضرت عباس این که خندید ؟
آقا گفت:
این دوتا وقتی داشتن بیرون میومدن
یکم قند رو زمین ریخته بود ...
اون قند ها رو جمع کردن :)...❤️🩹
پ.ن:آقا هر کاری ک ما میکنیم رو میبینه ؛✨
نگران نباش؛ عباس همه رو مینویسه💔