eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
737 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
| 🌱🌼 یه لحظه صبر کن رفیق!✋🏻 لا به لای شلوغی و کلافگی و سخت گرفتن های زندگی خواستم یه چیزی بهت بگم ...🗣 یه نگاه به پشت سرت بنداز ..👀 مثل همه ی روزایی که گذشت .. این روزا هم میگذره‌ ..🌿 خواستم بگم حواست هست دیگه؟! ما یک بار زندگی مےکنیم ..🙂 "حالا ادامه بده...♥" ‍‎‌‌‎‎‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ظهور وقتی شکل میگیره که دنیا رو با اهل‌بیت آشنا کنیم 🌱💚 ‍‎‌‌‎‎‎ https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♥️ : ڪلاس های بسیج باهم بودیم وطولانی بود 🌸یه روز بحث تحلیل وتفسیرطول ڪشیدخوردیم به اذان مغرب گفتن پنج دیقه صبرڪنیدڪلاس تموم‌شه ما هم قبول‌ڪردیم 🌸بعدازدودیقه صدای اذان بلندشد واستادمشغول صحبت بودڪه یڪ دفعه با صدای بلندگفت آقای فلانی،دارن اذان میگن بذاریدبرای بعدنمازهمه برگشتیم یه نگاش ڪردیم و یه نگاه به استاد بعدش گفت خب چیه اذانه نمیاید!باشه خودم میرم بلند شد خیلی راحت وشیڪ درو بازڪردو رفت برای وضواستادم بنده‌خدادید اینجوریه گف باشه بریم نماز 🦋 ‍‎‌‌‎‎ https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•• فرمول‌شـ♥️ـهادٺ: کمۍ‌خلوص‌نیٺ+عمل‌پیش‌چشم‌خـُدا‌ نھ‌فقط‌جلوێ‌چشم‌خلق‌خدا✋🏼🍃 •• ابراهیم هادی ‍‎‌‌‎‎‎ https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پروفایل https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بعضیا میگن: بابا دلت پاک باشه! https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
◇به قول : « هر کس دوست داره برای امام زمانش تیکه تیکه بشه بفرسته . . ‌. »💔🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌿 . شــــیطان‌ انــدازه‌ یڪ‌ حبــه‌ قند اسـتــــــ گاهے مےافتد توے فــنجان‌ دلِ‌ مـا حــل‌ مےشــود آرام‌ آرام... بےآنڪه‌ اصلا مــا بفهمیـم و روحــمان‌ سر مےڪشد آن‌ را...! https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیروزی ملت ایران تضمین شده است 👇🏻👇🏻👇🏻 بمناسبت 12 فروردین 🇮🇷روز جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😎 از شهادت هراسی نداریم 👊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـــہ ایــن عَــکــس هـا خــیـره شـو خـــیــره شــو بــه.اون روز هــاۍ پــر از خـاطِــره💔 شهيدان زنده اند.... پنج شنبه است 😔 🌷 یادی کنیم از عزیزانی که نیستن.... https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃رمـــان ... 🍃🌸 قسمت سرم رو انداختم پایین ☺️و مشغول پوشوندن ڪفش هاے مائدہ شدم. همونطور گفتم:😍 _نگاہ عشقولانہ بهت مینداختم. با شیطنت گفت:😉 _بنداز عزیزم بنداز. ڪفش هاے سپیدہ رو هم پوشوندم، مشغول دست ڪارے سر خرگوش هاے روے ڪفش هاشون بودن.سریع سوار رو روڪ هاشون ڪردم. در رو باز ڪردم و یڪے یڪے هلشون دادم تو حیاط. چنان جیغے ڪشیدن ڪہ گوش هام رو گرفتم! امیرحسین با چشم هاے گرد شدہ گفت:😳😄 _چہ شدت هیجانے! +دختراے توان دیگہ!😉 نگاهم رو روے برگہ هاش انداختم و گفتم: _موفق باشے!😊 چشم هاش رنگ عشق گرفت!لب هاش رو بهم زد: _هانیہ!😍 +جانم!😍 _خیلے ممنونم از درڪ ڪردن و همراهیات!😊 مثل خودش گفتم: _لازم بہ ذڪرہ وظیفہ بود.😌😉 ڪنارم ایستاد: _اینطورے میخواے برے تو حیاط؟!سرما میخورے.😍 نگاهم رو بردم سمت دخترها تا حواسم بهشون باشه:😊 _نہ هوا هنوز سرد نشدہ. وارد حیاط شدم و گفتم:😊 _ڪارت تموم شد صدامون ڪن. در رو بستم و رفتم سمت بچہ ها.با خندہ رو روڪ هاشون رو بهم میڪوبیدن و این ور اون ور میرفتن. جاے هستے خالے بود تا باهاشون بازے ڪنہ،باید تو اولین فرصت بهشون سر میزدم. امین رابطہ ش رو با امیرحسین در حد سلام و احوال پرسے ڪردہ بود، ولے هستے براے من عزیز بود.😊 با صداے باز شدن در حیاط نگاهم رو از بچہ ها گرفتم. بابا محمد، 👴پدر امیرحسین نون بربرے بہ دست وارد شد.با لبخند بہ سمتش رفتم و گفتم:😊 _سلام بابا جون صبح بہ خیر. سرش رو بلند ڪرد پر انرژے گفت:☺️ _سلام دخترم صبح توام بہ خیر. با ذوق😍 نگاهش رو دوخت بہ دخترها. _سلام گلاے بابابزرگ. بچہ ها نگاهے بہ بابامحمد👴 انداختن و دست تڪون دادن. بابامحمد نون بربرے رو بہ سمتم گرفت و گفت: _ببر خونہ تون.😊 خواستم جوابش رو بدم ڪہ دیدم فاطمہ بہ سمت حوض ⛲️رفت. با عجلہ دنبالش دویدم،رو روڪش رو گرفتم و ڪشیدمش ڪنار. متعجب بهم زل زد، انگشت اشارہ م رو بہ سمت حوض گرفتم و گفتم: _اینجا ورود ممنوعہ بچہ! اون ور رانندگے ڪن.😊 رو بہ بابامحمد گفتم: _ممنون باباجون ما صبحانہ خوردیم، نوش جان.😋😊 راستے امیررضا ڪے از شیراز برمیگردہ؟ سرش رو تڪون داد و گفت: _فڪرڪنم تا اسفند ماہ دانشگاهش تموم بشہ. در خونہ باز شد،امیرحسین آروم گفت: _هانیہ جان!😍 با دیدن بابا سریع دستش رو برد بالا و گفت:😊✋ _سلام بابا! بابامحمد جواب سلامش رو داد،بہ نون بربرے اشارہ ڪرد و گفت:😊 _میخورے؟ امیرحسین بہ سمت بچہ ها رفت و با لبخند گفت:😊 _نوش جونتون. همونطور ڪہ بچہ ها رو بہ سمت خونہ هل مے داد گفت: _ما بریم ڪم ڪم آمادہ شیم. پشت سرش راہ افتادم، بچہ ها رو یڪے یڪے وارد خونہ ڪرد. با صف!شبیہ جوجہ ها! بہ ساعت نگاہ ڪردم و گفتم:😧 _واے دیر شد! بچہ ها رو بردم توے اتاق، لباس هاشون رو ڪہ از شب قبل آمادہ ڪردہ بودم گذاشتم روے تخت. بلوز بلند و ساق مشڪے همراہ هد مشڪے. مائدہ👶 و سپیدہ👶 رو روے تخت نشوندم،فاطمہ رو دراز ڪردم، ڪفش هاش رو درآورم و مشغول پوشوندن ساقش شدم. زل زدہ بود بہ صورتم و دستش رو میخورد. بشگون آرومے از رون تپلش گرفتم و گفتم:😍☺️ _اونطورے نڪنا میخورمت! مائدہ و سپیدہ ڪنار فاطمہ دراز ڪشیدن. بہ زبون خودشون شروع ڪردن بہ صحبت ڪردن،دست هاشون رو حرڪت میدادن، گاهے پاهاشون رو هم بالا میبردن. فڪرڪنم از قواعد زبانشون حرڪت دست ها و پاها بود! یڪے یڪے لباس هاشون رو پوشندم، بہ قدرے گرم صحبت بودن ڪہ موقع لباس پوشوندن اذیت نڪردن.😊 🌸🍃ادامه دارد... ✍نویسنده:لیلے سلطانے instagram:leilysoltaniii . https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃رمـــان ... 🌸🍃 قسمت ( ) امیرحسین وارد اتاق شد، تے شرتش رو درآورد و بہ سمت ڪمد رفت. همونطور ڪہ در ڪمد رو باز میڪرد گفت:😍☺️ _هانے تو برو آمادہ شو حواسم بہ بچہ ها هست. نگاهم رو دوختم بهش، پیرهن مشڪیش رو برداشت و پوشید. مشغول بستن دڪمہ هاش شد. _صبرمیڪنم تا آمادہ شے.😌 ڪت و شلوار مشڪے پوشید، جلوے آینہ ایستاد و شروع ڪرد بہ عطر زدن. از توے آینہ با لبخند زل زد بهم. جوابش رو با لبخند دادم.گفتم:😇 _حس عجیبے دارم امیرحسین. مشغول مرتب ڪردن موهاش شد:😌😍 _بایدم داشتے باشے خانمم نظر ڪردہ مادرہ! از روے تخت بلند شدم.😊 _حواست بہ بچہ ها هست آمادہ شم؟ سرش رو بہ نشونہ ے مثبت تڪون داد و بہ سمت تخت رفت. با خیال راحت لباس هاے یڪ دست مشڪیم رو پوشیدم. روسریم رو مدل لبنانے سر ڪردم، چادر مشڪــ👑ــے سادہ م رو برداشتم. همون چادرے ڪہ وقتے امیرحسین پاش شڪست بہ پاش بستم.☺️🙈 روز اولے ڪہ اومدم خونہ شون بهم داد. روش نشدہ بود بهم برگردونہ از طرفے هم بہ قول خودش منتظر بود همسفرش بشم!😌 چادرم رو سر ڪردم،رو بہ امیرحسین و بچہ ها گفتم: _من آمادہ ام بریم!😍 امیرحسین فاطمہ و مائدہ 👶رو بغل ڪرد و گفت: _بیا یہ سلفے بعد!📷😉 ڪنارش روے تخت نشستم، سپیدہ👶 رو بغل ڪردم. 📸موبایلش رو گرفت بالا، همونطور ڪہ میخواست علامت دایرہ رو لمس ڪنہ گفت: _من و خانم بچہ ها یهویے!😍 بچہ ها شروع ڪردن بہ دست زدن. از روے تخت بلند شدم،سپیدہ👶 رو محڪم بغل گرفتم. رو بہ امیرحسین گفتم: _سوییچ ماشینو بدہ من برم سپیدہ رو بذارم. دستش رو داخل جیب ڪتش ڪرد و سوییچ رو بہ سمتم گرفت. از خونہ خارج شدم، حیاط رو رد ڪردم،در ڪوچہ رو باز ڪردم و با گذاشتن پام توے ڪوچہ زیر لب گفتم: _یا فاطمہ!😊🌸 بہ سمت ماشین امیرحسین رفتم، سپیدہ رو گذاشتم عقب،روے صندلے مخصوصش، امیرحسین هم فاطمہ 👶و مائدہ رو آورد. باهم سوار ماشین شدیم،ماشین رو روشن ڪرد و گفت: _بسم اللہ الرحمن الرحیم. همونطور ڪہ نگاهش بہ جلو بود گفت: _پیش بہ سوے نذر خانمم! 😍💕😍💕😍💕😍💕😍💕 شیشہ ے ماشین رو پایین دادم،با لبخند بہ دانشگاہ نگاہ ڪردم و گفتم: _یادش بہ خیر!😇 از ڪنار دانشگاہ گذشتیم،امیرحسین سرعتش رو ڪم ڪرد،وارد ڪوچہ ے حسینیـ💚ـــہ شدیم. امیرحسین ماشین🚙 رو پارڪ ڪرد، هم زمان باهم پیادہ شدیم. در عقب رو باز ڪرد، فاطمہ رو بغل ڪرد و گرفت بہ سمت من. مائدہ و 👶👶سپیدہ رو بغل ڪرد، باهم بہ سمت حسینیہ راہ افتادیم. چند تا از شاگردهاے امیرحسین ڪنار حسینیہ ایستادہ بودن سر بہ زیر سلام ڪردن. آروم جوابشون رو دادیم، امیرحسین گفت:😊 _هانیہ،خانم محمدے رو صدا ڪن ڪمڪ ڪنہ بچہ ها رو ببرے خیالم راحت شہ برم! وارد حسینیہ شدم، شلوغ بود. نگاهم رو دور حسینیہ ے سیاہ پوش چرخوندم. خانم محمدے داشت با چند تا خانم صحبت میڪرد. دستم رو بالا بردم و تڪون دادم. نگاهش افتاد بہ من، سریع اومد ڪنارم بعد از سلام و احوال پرسے گفت:😟 _ڪجایید شما؟! صورتم رو مظلوم ڪردم و گفتم: _ببخشید زهرا جون یڪم دیر شد. باهاش بہ قدرے صمیمے شدہ بودم ڪہ با اسم ڪوچیڪ صداش ڪنم.☺️ _خب حالا! دو تا فسقلے دیگہ ڪوشن؟! بہ بیرون اشارہ ڪردم و گفتم: _بغل باباشون.😊 دستش رو روے ڪمرم گذاشت و گفت: _بریم بیارمشون. باهم بہ سمت امیرحسین رفتیم. امیرحسین با دیدن خانم محمدے نگاهش رو دوخت بہ زمین. خانم محمدے مائدہ رو از بغل امیرحسین گرفت،چادرم رو مرتب ڪردم و گفتم:👶😊 _امیرحسین سپیدہ رو بدہ! نگاهم ڪرد و گفت:😍 _سختت میشہ! همونطور ڪہ دستم رو بہ سمتش دراز ڪردہ بودم گفتم:😌😊 _دو قدم راهہ،بدہ! مُرَدَد سپیدہ رو بہ سمتم گرفت، سپیدہ رو ازش گرفتم.سنگینے بچہ ها اذیتم میڪرد،لبم رو بہ دندون گرفتم. رو بہ امیرحسین گفتم:😊😍 _برو همسرے موفق باشے! فاطمہ و سپیدہ رو تڪون دادم و گفتم:😍😉 _خداحافظ بابایے! نگاهش رو بین بچہ ها چرخوند و روے صورت من قفل ڪرد!😍 _خداحافظ عزیزاے دلم. با خانم محمدے دوبارہ وارد حسینیہ شدیم، صداے همهمہ و بوے گلاب 🌸باهم مخلوط شدہ بود. آخر مجلس ڪنار دیوار نشستم، بچہ ها رو روے پام نشوندم،با تعجب بہ بقیہ نگاہ میڪردن. آروم موهاشون رو نوازش میڪردم، چند دقیقہ بعد صداے امیرحسین از توے بلندگوها پیچید: اعوذ بااللہ من الشیطان الرجیم،بسم اللہ الرحمن الرحیم با صداے امیرحسین،صداے همهمہ قطع شد. بچہ ها با تعجب اطراف رو نگاہ میڪردن، 😳☺️دنبال صداے پدرشون بودن. سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچـ🏴ــم یا فاطمہ. قطرہ ے😢 اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید! مثل دفعہ ے اول، بدون شروع روضہ! صداے امیرحسین مے اومد. بوسہ ے ڪوتاهے روے "یا فاطمه" نشوندم و گفتم: _مادر! با دخترام اومدم! ✍نویسنده:لیلے سلطانے instagram:leilysoltanii . https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•°‌‌‌<"🌿🚛">°• هرزمان‌بوۍخمینۍ'رھ‌'بہ‌سرِماافتد؛ دورِسیدعلۍخامنہ‌اۍ‌مۍگردیم🍃:)!
Hojat Ashrafzade - Vatanam (320).mp3
9.97M
✅متن آهنگ وطنم حجت اشرف زاده شکوه از تو غرور از تو، غم دنیا به دور از تو♪♪ تو شوق تماشایی، تو بی پروا و زیبایی!!♪♪ دلت دریا شبت روشن♪♪ به نام توست نام من!! دیدنی ترین آسمان، ای ستاره باران…♪♪ زخمی عشقی، وطنم! باید صدایت بزنم، باید کنارت بمانم♪♪ شعری و شوری، وطنم♪♪ وقتی صدای تو منم، باید که از تو بخوانم… زخمی عشقی، وطنم! باید صدایت بزنم، باید کنارت بمانم♪♪ شعری و شوری، وطنم♪♪ وقتی صدای تو منم♪♪ باید که از تو بخوانم… مرا با خود ببر آرام♪♪ به بغض آخرین سنگر!! به خواب کوچه عاشق، به عطر لاله پرپر!!♪♪ تو حس خوب بارانی…♪♪ تو فریاد دلیرانی!♪♪ حریم امن دورانی، تو ایرانی تو ایرانی!! زخمی عشقی، وطنم! باید صدایت بزنم، باید کنارت بمانم♪♪ شعری و شوری، وطنم♪♪ وقتی صدای تو منم، باید که از تو بخوانم…♪♪ زخمی عشقی، وطنم! باید صدایت بزنم، باید کنارت بمانم♪♪ شعری و شوری، وطنم♪♪ وقتی صدای تو منم، باید که از تو بخوانم… https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کپی برای استفاده شخصی ازاده ولی برای استفاده در کانال ها یا با لینک یا فوروارد شود...لطفا🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱فرش‌هاےحرم ࢪازداࢪترێن‌هآھستند...! تمام‌درددل‌هارا سجده‌هارا💕 دعاهارا حࢪف‌هارآ 🙂 شنیدھ‌اند...! آنهامحرم‌زائرینند...🌿 _خوشبحال‌فرش‌های‌حرمت‌آقا.....✨😔 💔
file_1886993.mp3
5.3M
دلم‌ میخواد پر بزنم تو آسمونه حرمت🌷 ....🌹🍃
به ایران گفته‌ایم "آری" به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا صاحب الزمان به دادِ دلِ خانه خراب مان برس.... خلاصه که ... به زلیخا بنویسید که یوسف بلد است کِی به فریادِ دلِ خانه خرابش برسد :) عج @shahidsarjoda