eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
736 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹 وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین معز غلامی🌹 🌻بسم رب الشهدا و الصدیقین🌻 با یاری خدا و توسل به اهل بیت (ع) این وصیت نامه را مینویسم, انشالله که بعد از مرگم باز و خوانده شود ,سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند .من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از  اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند .خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست . 🌷 بعد از مرگم به پدرم توصیه میکنم که مانند اربابم حسین ع صبر کند و بیتابی نکند و خوشحال باشد که در راه خدا جان دادم و همینطور مادرم به مدد اسوی صبر و استقامت در کربلاحضرت زینب (س) صبور باشد چون با گریه هایش مرا شرمنده می کند.🌷 هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنیدیک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س)بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید.🌷 هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی بعنوان کمک بدهید.🌷 از خواهران و خانواده ای آنها طلب حلالیت میکنم اگر نتوانستم نقش برادری خوب را ایفا کنم.🌷 در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلاقرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست🌷 .مهم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که بدترین شرایط اجتماعی ,اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.🌷 امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.                                        ❤اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یو الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسینو اصحاب الحسین ع                                                 🌹  بسیجی حسین معز غلامي
زمانی که حسین میخواست وارد سپاه بشه مخالف بودیم ......👆🏻
💐کتاب سرو قمخانه 💐 🌷روایت زندگی شهید حسین معز غلامی🌷
سعی کنید عاشق‌ باشید♥️ عاشق خدمت_کردن منتظر نباشید که کسی به شما بگوید خداقوت🌹 یا کسی از شما تشکر کند و یا کسی قَدرِ کار و تلاش و مشقتی را که کشیده‌اید بداند. کار_ را برای‌ خدا انجام بدهید شهید_حسین_معز_غلامی
یک روز قبل از اینکه بره سوریه رفتیم گمرک برای خودش کوله پشتی و لباس نظامی خرید. گفتم حسین مگه اونجا بهتون نمیدن این چیزارو؟ گفت: اونجا میدن ولی من که توانایی مالی دارم خودم می خرم که وسایل اونجا رو استفاده نکنم. حدود ۲۰۰ هزار تومن از پولش رو دستکش خرید و همه رو با خودش برد تا بده به رزمنده ها حسین معز غلامی شهید مدافع حرم
داداش حسین معزغلامی.mp3
13.24M
مداحـے✨ خجالت ميكشم كه من...سرم رو تنمه حسين... از اون لحظه ى آخرى...كه تنم كفنه حسين... اخرین مداحیِ🥀 شهید🕊 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @sahidasrjoda🕊
مداحی شهید معزغلامی.... 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: 🔺هر کس دوست دارد که خداوند هر چه خیر است نصیب او گرداند، بعد از من به ولای علی علیه‌السلام تمسک جوید، دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدارد. 📚 بحارالانوار، جلد ٢٧، صفحه ۵۵ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @sahidsarjoda
مرا دَمے🥀🕊 ز ڪمندِ غمت💚 رهایۍ نیست ڪه بوده این دل ما دَم ‌به ‌دَم گرفتارت ‍‌‎🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @sahidsarjoda
💕 «یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:«خانم خیلی دلم برات تنگ شده💞، پاشو بیا مزار»‌💓 🍁معمولاً عصرها به سر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم؛ دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرفی بزند😭، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری می‌گذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت💖 رو دیدم می‌فهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»👌 🍁برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»‌❤️ 🍁ماجرای خواب ــ شهید مدافع حرم ــ حمید سیاهکالی ?
دل‌مـا‌تنگــ همین‌یڪ‌لبخند..🙂 و‌تو‌در‌خنده‌ےِ‌مستانہ‌ےِ‌خود میگذری نوش‌جانت‌اما‌گاه‌گـاهی ... بہ‌دل‌خستہ‌ماهم‌نظری :( 💔 🖤 ³¹³ @sahidsarjoda
•|♥️🍃|• . شهدا خیلی ها را صدا میزنند🙃 ولی فقط عده ای میشنوند و دعوت شهدا را لبیک میگویند.✌️🏻 رفاقت با شهدا✨ رفاقت زمین با آسمان است رفیقشان ڪه شدی دستگیرت میشوند.💚 . . 💛|• 🌻|• .@sahidsarjoda
💔🌱|• 🔎کجا دنبالت بگردم مولا جان🌱✨ نوکرت داره پیر میشه @sahidsarjoda
📝 حمید بود و تا مرحله داوری کاراته پیش رفت،چنان وقتش را تنظیم کرده بود که جای نداشت، حضور در ورزشگاه و تعلیم به ورزشکاران،حضور در حلقه های صالحین پایگاه به عنوان مربی و برنامه های دیگر... گاه چنان برنامه ریزی می کرد که تا پاسی از شب به کار و مشغول بود،حمید خاص و شده خدا بود. 🌷
هر بار مادرش تماس می گرفت کاملا مودبانه رفتار می کرد اگر دراز کشیده بود،می نشست اگر نشسته بود،می ایستاد می گفت: "درسته مادرم نیست و نمی بیند ولی که هست...♥️ 🕊
شهید مدافع حـــ🌸☘ـــــــرم حمیدسیاهکالی مرادی 🌸 ستاره ای دیگر از اسمان شهادت 🌸 دانشجوی ممتاز دانشگاه بود...خود و همسرش دانشجو بودند و برای پرداختن زکات دانش خود به هر شکل ممکن در جلسات مذهبی به(( آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختند..)) همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود... (( در روزهای نزدیک به عید که زمان شست‌وشوی موکت‌های حسینیه سپاه بود، به سربازان کمک می‌کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود لذت ببرند..)) ((همیشه نماز اول وقت و نماز شب می‌خواند، از غیبت بیزار بود، اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی‌کند، در مورد همسرم صدق می‌کرد،(( شکم، چشم و زبان ))را همیشه و به‌ویژه در میهمانی‌ها حفظ می‌کرد... ((خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.))
•|📿|• 🔆 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🧐🤔 🍁 به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب😳😐 به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟🙄 رک و راست گفتم : بله میگیرم، 😁😌 🍁 حمید خندید😄 و گفت: چشم مهریه رو میدم😍😍، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد 🙂و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم،😊 حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 🍁 بعد از خواندن خطبه عقد 🧔🏻 به رستوران رفتیم،🍔 تا غذا 😋حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! 😉 پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 😁 🍁 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید😇😇 چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!❤️😍💋
به همسرش می گوید: من جلوی دوستام نمیتونم به شما بگم 😍 میتونم بگم دلم تنگ شده امانمیتونم بگم دارم❤️ خجالت می کشم چیکار کنم؟؟ _تو بگو «یادت باشه من یادم می مونه» از پله ها که می رفت پایین داد میزد می گفت همسرش میخندد و می گوید «یادم‌هست»
♥️ خدا نڪند ڪه حرف زدن و نگاه ڪردن به نامحرم برایتان عادی شود ! پناه می‌برم به خدا از روزی ڪه گناه ، فرهنگ و عادت مردمم شود ! 🌹
🔴بسیار بود و خیلی به من احترام میگذاشت! . اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!! میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم مؤذبم چون همدیگرو می بینیم تو‌مهمونی جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....» 🌷 متولد ۱۳۶۸ شهادت: ۴/آذر/۹۴
💠همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌷 وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد... بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می‌کرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد،،، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است... در تمام مأموریت‌ها قرآن را به همراه داشت... 🌷همسرم فرمانده مخابرات و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا(ع) بود و گرچه خودش علاقه‌ای به‌عکس گرفتن از خود نداشت؛ امابرای گردان عکس و فیلم تهیه می‌کرد آن روزها هم لباس نظامی‌اش را به خانه آورده بود و تعداد زیادی عکس با لباس نظامی گرفت؛ در حالی‌که برای لباس نظامی ۹ قطعه عکس نیاز نبود، وقتی علت این کار را باوجود بی‌علاقگی‌اش به‌ عکس گرفتن از او پرسیدم در پاسخ گفت که: این عکس‌ها لازم می‌شود و از سپاه می‌آیند و می‌برند؛ موضوعی که پس از شهادتش به واقعیت پیوست
❤️ 🌷 دیدار امام زمان خاطره از یکی از همرزمان شهید شبی که عملیات داشتیم حمید آقا رو بعد از آسیب دیدگی داشتیم میاوردیم عقب...داخل نفر بر بودیم شدت خونریزی بسیار زیاد بود😔😔😔😔اما حمید جان حتی تو اون لحظات مراقب رفتارش بود و مدام به ما میگفت ببخشید خونم روی شما میریزه!!!!مدام ذکر یا حسین و یا زهرا میگفت🌹🌹🌹🌹چشماش بسته بود یکی از دوستان صداش زد که حمید جان من رو میشناسی حمید آقا گفتن بله .ا.جان مگه میشه دوستم رو نشناسم بعد دوباره چشماش رو بست و ذکر گفت دوباره چشماش رو باز کرد در حالی که دستش روی پیشانیش بود بالای سرش رو نگاه کرد و گفت یا ابا صالح المهدی و لبخند زد و چشماش رو بست و دیگه نفس نکشید😭من حس کردم یه نوری از بدنش خارج شد😭شروع کردم به گریه و داد زدن و صداش میزدم....ولی دیگه جواب نمیداد😭یکی از همرزم ها اومد و دلداریم داد و گفت بخدا حمید جان عالی پر کشید بخدا معلوم بود امام زمان عج رو دید و رفت🌹🌹🌹 خوشبحالت همرزم غیور و شجاعم به خدا که در شجاعت در میدان نبرد مثل یک شیر بودی و به تو غبطه میخوردم😭😔
همسر شهید: لحظه ی اخر گریم گرفت 😭😭 دستمو گرفتوبهم گفت: دلمو لرزوندی ❤️❤️ ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی😌😌 🌹شهیدمدافع حرم شهید حمید سیاهکالی
📖 🔹خاطره ای از حمید اقا🌸🍃 باجوانهای فامیل هیات حضرت ابوالفضل(ع)بودم بعدازتمام شدن هیات حضرت ابوالفضل(ع)باید بلافاصله میرفتیم تابه هیات خیمه العباس(ع)میرسیدیم فاصله بین دوهیات زیاد نبود ولی بخاطرکمبود وقت باماشین میرفتیم یک ماشین داشتیم تعدادمان یک ماشین جانمیشدیم بچه سینه زنی داشتند بسیارعرق کرده بودند تادورزدیم دیدم حمیداقاوبچه هانیستند توجه کردم دیدم فقط من باپدربزرگوارشهید حمید سیاهکالی مرادی ماندیم بعدازهیات پرسیدم چی شد فرمودند مسابقه دو همه دویدند باید اماده باشیم فقط نباید شعاربدیم اقا بیا اقابیا حمید اقاازمنتظران اقاامام زمان (عج)بودند زمانی که میگفت اقابیا حس عجیبی میگرفتندوامادگی جسمانی برای حضور دررکاب اقاامام زمان(عج)راحفظ میکرد راوی:از اقوام شهید عزیز🌷