#خاطره_ازحمیدآقا💕
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:«خانم خیلی دلم برات تنگ شده💞، پاشو بیا مزار»💓
🍁معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم؛ دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند😭، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میگذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت💖 رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»👌
🍁برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»❤️
🍁ماجرای خواب ــ شهید مدافع حرم ــ حمید سیاهکالی
?
دلمـاتنگــ همینیڪلبخند..🙂
وتودرخندهےِمستانہےِخود میگذری
نوشجانتاماگاهگـاهی ...
بہدلخستہماهمنظری :( 💔
#ازنبودنتخیلیمیگذره🖤
#افـسـَـرِ_جـَنگـِـ_نَـرم³¹³
@sahidsarjoda
•|♥️🍃|•
.
شهدا خیلی ها را صدا میزنند🙃
ولی فقط عده ای میشنوند
و دعوت شهدا را لبیک میگویند.✌️🏻
رفاقت با شهدا✨
رفاقت زمین با آسمان است
رفیقشان ڪه شدی دستگیرت میشوند.💚
.
.
💛|• #رفیقشهید
🌻|• #ازعشقتاشهادت
.@sahidsarjoda
#پروفایلِامامزمانے💔🌱|•
🔎کجا دنبالت بگردم
مولا جان🌱✨
نوکرت داره پیر میشه
#اللهمعجللولیڪالفرج
#خادم_المهدی
@sahidsarjoda
#سیره_شهید📝
حمید #ورزشکار بود و تا مرحله داوری
کاراته پیش رفت،چنان وقتش را
تنظیم کرده بود که جای #خالی
نداشت،
حضور در ورزشگاه و تعلیم #کاراته
به ورزشکاران،حضور در حلقه های
صالحین پایگاه #بسیج به عنوان مربی
و برنامه های دیگر...
گاه چنان برنامه ریزی می کرد که
تا پاسی از شب به کار و #فعالیت
مشغول بود،حمید خاص و #گلچین شده خدا بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
هر بار مادرش تماس می گرفت
کاملا مودبانه رفتار می کرد
اگر دراز کشیده بود،می نشست
اگر نشسته بود،می ایستاد
می گفت:
"درسته مادرم نیست و نمی بیند ولی #خدا که هست...♥️
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🕊
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها
شهید مدافع حـــ🌸☘ـــــــرم حمیدسیاهکالی مرادی
🌸 ستاره ای دیگر از اسمان شهادت 🌸
دانشجوی ممتاز دانشگاه بود...خود و همسرش دانشجو بودند و برای پرداختن زکات دانش خود به هر شکل ممکن در جلسات مذهبی به(( آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن میپرداختند..))
همچنین مربی حلقههای صالحین بود...
(( در روزهای نزدیک به عید که زمان شستوشوی موکتهای حسینیه سپاه بود، به سربازان کمک میکرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود لذت ببرند..))
((همیشه نماز اول وقت و نماز شب میخواند، از غیبت بیزار بود، اینکه میگویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمیکند، در مورد همسرم صدق میکرد،(( شکم، چشم و زبان ))را همیشه و بهویژه در میهمانیها حفظ میکرد...
((خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت میکرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند حلال باشد.))
#شهید_سیاهکالی
#شهدای_دلبر •|📿|•
🔆 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🧐🤔
🍁 به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب😳😐 به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟🙄 رک و راست گفتم : بله میگیرم، 😁😌
🍁 حمید خندید😄 و گفت: چشم مهریه رو میدم😍😍، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد 🙂و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم،😊 حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
🍁 بعد از خواندن خطبه عقد 🧔🏻 به رستوران رفتیم،🍔 تا غذا 😋حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! 😉 پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 😁
🍁 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید😇😇 چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!❤️😍💋
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشه
به همسرش می گوید:
من جلوی دوستام
نمیتونم به شما بگم
#دوستدارم😍
میتونم بگم دلم تنگ شده
امانمیتونم بگم
#دوست دارم❤️ خجالت می کشم
چیکار کنم؟؟
_تو بگو «یادت باشه من یادم
می مونه»
از پله ها که می رفت پایین
داد میزد می گفت
#یادتباشه
همسرش میخندد و می گوید
«یادمهست»
#دل_بده ♥️
خدا نڪند ڪه حرف زدن و نگاه ڪردن
به نامحرم برایتان عادی شود !
پناه میبرم به خدا از روزی ڪه گناه ،
فرهنگ و عادت مردمم شود !
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
🔴بسیار #مهربان بود و خیلی به من احترام میگذاشت!
. اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!!
میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم مؤذبم چون همدیگرو می بینیم تومهمونی جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....»
#قهرمان_من
#مدافع_حرم #لقمه_حلال
🌷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#جوان_مؤمن_انقلابی
متولد ۱۳۶۸
شهادت: ۴/آذر/۹۴
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی
🌷 وقتی کسی مبلغی قرض میخواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض میگرفت و به او میداد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد...
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک میکرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد،،،
وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است...
در تمام مأموریتها قرآن را به همراه داشت...
🌷همسرم فرمانده مخابرات و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا(ع) بود و گرچه خودش علاقهای بهعکس گرفتن از خود نداشت؛ امابرای گردان عکس و فیلم تهیه میکرد
آن روزها هم لباس نظامیاش را به خانه آورده بود و تعداد زیادی عکس با لباس نظامی گرفت؛ در حالیکه برای لباس نظامی ۹ قطعه عکس نیاز نبود، وقتی علت این کار را باوجود بیعلاقگیاش به عکس گرفتن از او پرسیدم در پاسخ گفت که:
این عکسها لازم میشود و از سپاه میآیند و میبرند؛ موضوعی که پس از شهادتش به واقعیت پیوست
❤️ #شهید_حمید_سیاهکالی
🌷 دیدار امام زمان
خاطره از یکی از همرزمان شهید
شبی که عملیات داشتیم حمید آقا رو بعد از آسیب دیدگی داشتیم میاوردیم عقب...داخل نفر بر بودیم شدت خونریزی بسیار زیاد بود😔😔😔😔اما حمید جان حتی تو اون لحظات مراقب رفتارش بود و مدام به ما میگفت ببخشید خونم روی شما میریزه!!!!مدام ذکر یا حسین و یا زهرا میگفت🌹🌹🌹🌹چشماش بسته بود یکی از دوستان صداش زد که حمید جان من رو میشناسی حمید آقا گفتن بله .ا.جان مگه میشه دوستم رو نشناسم بعد دوباره چشماش رو بست و ذکر گفت دوباره چشماش رو باز کرد در حالی که دستش روی پیشانیش بود بالای سرش رو نگاه کرد و گفت یا ابا صالح المهدی و لبخند زد و چشماش رو بست و دیگه نفس نکشید😭من حس کردم یه نوری از بدنش خارج شد😭شروع کردم به گریه و داد زدن و صداش میزدم....ولی دیگه جواب نمیداد😭یکی از همرزم ها اومد و دلداریم داد و گفت بخدا حمید جان عالی پر کشید بخدا معلوم بود امام زمان عج رو دید و رفت🌹🌹🌹
خوشبحالت همرزم غیور و شجاعم به خدا که در شجاعت در میدان نبرد مثل یک شیر بودی و به تو غبطه میخوردم😭😔
همسر شهید:
لحظه ی اخر گریم گرفت 😭😭
دستمو گرفتوبهم گفت:
دلمو لرزوندی ❤️❤️
ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی😌😌
🌹شهیدمدافع حرم شهید حمید سیاهکالی
#خاطراتجبهه📖
🔹خاطره ای از حمید اقا🌸🍃
باجوانهای فامیل هیات حضرت ابوالفضل(ع)بودم بعدازتمام شدن هیات حضرت ابوالفضل(ع)باید بلافاصله میرفتیم تابه هیات خیمه العباس(ع)میرسیدیم فاصله بین دوهیات زیاد نبود ولی بخاطرکمبود وقت باماشین میرفتیم یک ماشین داشتیم تعدادمان یک ماشین جانمیشدیم بچه سینه زنی داشتند بسیارعرق کرده بودند تادورزدیم دیدم حمیداقاوبچه هانیستند توجه کردم دیدم فقط من باپدربزرگوارشهید حمید سیاهکالی مرادی ماندیم بعدازهیات پرسیدم چی شد فرمودند مسابقه دو همه دویدند باید اماده باشیم فقط نباید شعاربدیم اقا بیا اقابیا حمید اقاازمنتظران اقاامام زمان (عج)بودند زمانی که میگفت اقابیا حس عجیبی میگرفتندوامادگی جسمانی برای حضور دررکاب اقاامام زمان(عج)راحفظ میکرد
راوی:از اقوام شهید عزیز🌷
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
حمید آقا از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند.
همیشه به من می گفت:
«دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.»
#به_روایت_همسر
#قرار_بندگی
#غیبت ⛔️
#شبیه_شهدا_رفتار_کنیم
🌸این ویژگیها عین حقیقت است و اغراق و کلیشه نیست!🌸
شکم، چشم و زبان را همیشه و بهویژه در مهمانی ها حفظ میکرد
همسرم هرگز نماز اول وقت و نمازشبش ترک نمیشد؛ از غیبت بیزار بود؛ اینکه میگویند، کسی پای خود را مقابل #پدر و #مادر دراز نمیکند، در مورد همسرم صدق میکرد؛
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار حتما #قرآن تلاوت میکرد...
🔴عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی میکند؛ من هم از علاقه و شوقش برای رفتن به سوریه و شهادت آگاه بودم و به همین دلیل برای رفتنش رضایت قلبی داشتم...
متولد ۱۳۶۸
شهادت: ۴/آذر/۹۴
#زندگی_به_سبک_شهدا
آن روز که خبر شهادتش به
همسرش رسید
دیگر بانوی #بسیجی
۲۲ساله «همسر شهید»
خوانده می شود
اما بانویی که
خودش هم یک دختر
#پاسدار است
هیچگاه با مفهوم
#پاسداری و #شهادت
غریبه نبوده
از کودکی در خانواده ای
بالیده است که
بوی
#دفاع_مقدس
می دهد
|فرزانه_سیاهکالی_مرادی|🌈🍃
شهید حمید سیاهکالی مرادی
با دختر دایی خود #فرزانه_سیاهکالی_مرادی
ازدواج کرد✨🍃
اما چندی از پیوندشان نگذشته بود
که لباس شهادت به تن کرد
و در حلب سوریه به دست
نیرو های تکفیری داعش به
درجهی رفیع شهادت رسید🌹
همسرش می گوید:
برای حمید بهترین اتفاقات در
پاییز افتاد🍃
پاییز عقد کردیم
پاییز ازدواج کردیم💍
پاییز رفت کربلا
و الحمدالله در پاییز هم به
#شهادت رسید
💠 برایش صبحانه آماده کردم ٬ برگشت رو به من گفت :« آخرین صبحانه را با من نمی خوری ؟!»
خیلی دلم گرفت 😔گفتم :« چرا این طور میگی ٬ مگه اولین باره میری ماموریت ؟!»
موقع رفتن به من گفت :« فرزانه سوریه که میرم بهت زنگ بزنم ٬ بقیه هم هستن ٬ چطوری بگم دوستت دارم ؟ بقیه که می شنون من از خجالت آب میشم بگم دوستت دارم »😍
به حمید گفتم :« پشت گوشی بگو یادت باشه !من منظورت رو می فهمم »❤ قرار گذاشتیم به جای دوستت دارم پشت گوشی بگوید یادت باشه !
خوشش آمده بود ٬ پله ها را می رفت پایین بلند بلند می گفت :« فرزانه یادت باشه !»
من هم لبخند می زدم و می گفتم :« یادم هست !»😊
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
شهید سیاهکالی ❣
🌹روایت همسر شهید حمید سیاهکالی:
جمعیت زیادی امده بودند ولی از اکثر رفقایش خبر نبود یا در سوریه مانده بودند یا قبل از شنیدن خبر شهادت حمید برای زیارت اربعین به کربلا رفته بودند.
منتظر بودم تابوت را بالا بگیرند تا حمیدم را ببینم شوق حمید مرا با خودش می کشاند نمیتوانستم راه بروم خواهرم با دوستانم زیر بغل های من را گرفته بودند و میکشیدند گفتم:خواهش میکنم همراه حمید حرکت کنیم نه جلو بیفتیم نه عقب برویم) دلم میخواست برای بار اخر این خیابان را باهم برویم.....
#یادت_باشه
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#التماس_دعا✋
همسر شهید می گفت:
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم
بیرون که بحث تقلب در امتحانات
وسط کشیده شد من گفتم:
دانشگاه اگه تقلب نکنی که اصلا نمیشه!
حمید آقا سریع گفتن: نباید تقلب کنید، مخصوصا تو دانشگاه حتی
اگه رد بشی چون تاثیر مدرڪ روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💛
#دفتر_خاطرات_شهدا
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا🌈🌹
گاهی مزارش که میروم اتفاقهای عجیبی میافتد که زنده بودنش را حس میکنم، یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:
خانومم خیلی دلم برات تنگ شده پاشو بیا مزار
معمولا عصرها سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم از نزدیکترین مغازه به مزارش چندشاخه گل نرگس و یک جعبه خرما خریدم، میدانستم این شکلی راضیتر است
همیشه روی رعایت حق همسایگی تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی میکنم از نزدیکترین مغازه به مزارش که همسایه گلزار شهداست🕊 خرید کنم.
همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق هق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد
گفت: عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید
باهات یه قراری میزارم
فردا صبح میام سره مزارت، اگه همسرت را دیدم میفهمم که اشتباه کردم تو اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
گفتم: من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خودحمید خواست که من اول صبح بیام سرمزارش، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم، خیلی رویه زندگیاش عوض شد، تازه فهمیدم که دست حمید برای نشان دادن راه خیلی بازه.......
🌈🌹#شهید حمید سیاهکالی مرادی🌈🌹
اونقدر سینه میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن.
گفت: این سینه نمےسوزه!
موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینش...
🌷شهید #مدافع_حرم ، حمید سیاهکالی مرادی
#اشنایی_با_شهدا
🌷حمید سیاهکالی مرادی?
نام: حمید سیاهکالی مرادی
ولادت: 1368/2/4 (قزوین)
شهادت: 1394/9/4(سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: متاهل بودن و فرزندی نداشتن
سن شهادت: 26
علاقه: نماز اول وقت حفظ قران و کربلا