eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
94 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهید_اربااربا #شهید_گره_گشا #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات برای سلامتی آقا امام زمان عج مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😭 همگان،مخصوصا مریض‌دارها بادقت گوش کنند 🌸 حکایتی شنیدنی از عنایت و شفای آقای افشار توسط علیه السلام بخاطر توسل به‌ سلام‌الله‌علیها ❌انتشار حداکثری با شما ✅ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi 🇮🇷🕊🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi
▫️داستان بوی مادر در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد. پس از صحبت‌های اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست. البته دروغ می‌گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این‌که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود. به نام تدى استوارت که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش‌آموز همین کلاس بود! همیشه لباس‌های کثیف به تن داشت، با بچه‌های دیگر نمی‌جوشید و به درسش هم نمی‌رسید. او واقعاً دانش‌آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دستش بسیار ناراضی سرانجام هم به او نمره قبولى نداد تا رفوزه شود! امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می‌یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال‌های قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند. معلم کلاس اول تدى در پرونده‌اش نوشته بود: "تدى دانش‌آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می‌دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل". معلم کلاس دوم او در پرونده‌اش نوشته بود: "تدى دانش‌آموز فوق‌العاده‌ای است. هم‌کلاسی‌هایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان‌ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است!" معلم کلاس سوم او در پرونده‌اش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است! او تمام تلاشش را براى درس خواندن می‌کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه‌ای ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.» معلم کلاس چهارم تدى در پرونده‌اش نوشته بود: "تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه‌ای به مدرسه نشان نمی‌دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می‌برد." خانم تامپسون با مطالعه پرونده‌های تدى به مشکل او پى برد و از این‌که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. چند روز بعد، روز معلم بود و همه دانش‌آموزان هدایایى براى خانم تامپسون آورده بودند. هدایاى بچه‌ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، جز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى بود و به شکل نامناسبى بسته‌بندى شده بود! خانم تامپسون هدیه‌ها را سر کلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود! این امر باعث خنده بچه‌های کلاس شد اما خانم تامپسون فوراً خنده بچه‌ها را قطع و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس دستبند را همان‌جا به دست کرد و مقدارى از عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و گفت: "خانم تامپسون! شما امروز بوى مادرم را می‌دادید!" خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش نشست و براى دقایقى طولانى گریست. از آن روز به بعد، خانم تامپسون آدم دیگرى شد که در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به هم نوع" به بچه‌ها می‌پرداخت و البته توجه ویژه‌ای نیز به تدى می‌کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می‌کرد او هم سریع‌تر پاسخ می‌داد. به سرعت او یکى از باهوش‌ترین بچه‌های کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، اما حالا تدى محبوب‌ترین دانش‌آموزش شده بود. سال بعد خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود "شما بهترین معلمى هستید که من در عمرم داشته‌ام". شش سال بعد یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته‌ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است اما دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می‌شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگی‌اش بوده است. چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه‌اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوب‌ترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. اما این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی‌تر شده بود: دکتر تئودور استوارت! ماجرا هنوز تمام نشده است! بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi