eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.9هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
94 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهید_اربااربا #شهید_گره_گشا #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات برای سلامتی آقا امام زمان عج مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیدمیلاد مهندس دلها تویی♥️♥️♥️ خرابه های دل خیلیها را ساختی. . . دلم خراب شده آوار شده سنگها بر سرم دلم را بساز.... 🌷
شهید من تولدت مبارک...🌹🎂🎈 سلام ، می دانم که جواب سلامم را می دهی... آسمان نشین مهربان من ... هوای تو کرده دلم... لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی... سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام... تنها تو میدانی که در دل پر دردم چه میگذرد... حرف هایم را با تو به هر شکلی که باشد می زنم... گاهی آرام... گاهی با چشمان ابری ام... و گاهی با درد دل بی قرارم... و می دانی که چقدر دوستت دارم... برای تو را هم دوست دارم.... آن لحظه که به یاد تو هستم را دوست دارم.... تمام این لحظات را دوست دارم.... چون میدانم که تمام وجودم به یاد توست.... همین... 🌷 🎂🎈 💚 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
دلم رفاقتی این چنینی می خواهد که سربند یا زینبم ببندد .... که خاکی باشـد دلم رفاقتی می خواهد که شهــــیدم کند... رفاقتی تا بهشت... 🇮🇷 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
📌 پیکر بی سر و دست شهید مصطفوی آرامش پدر شد 🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش می‌گوید: ◇ در اوج درگیری بعد از رشادت‌های به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شد و به خواسته قلبی‌اش رسید اما پیکرش نیامد. ◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. 🔹️ دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از پیکر مطهر پسرم نشد. ◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم » و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا. 🌱👌🌹❤️ @shahid_a_seydmilade_mostafavi
💞🌸 پهلوان سیدمیلاد مصطفوی 🌸💞 https://eitaa.com/shahidmostafavi 🌹🌸  در دامن خانواده ای متعهد و دین دار بزرگ شد.. مادرش ک خانمی پاکدامن و عفیف بود از کودکی در گوشش نجوای الهی میخواند و او را با و های مذهبی آشنا کرد و عشق به  پروردگار و اهل بیتش از کودکی در وجودش جوانه زد... 🍃🌸 و بودن از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار بود.. به گونه ای که حتی برای غذا خوردن هم میکرد.. 🍃🌸عشق به ائمه و شهدا باعث شده بود که از سنین نوجوانی راهی دیار عشق ..کربلای ایران ..مناطق جنگی کشور شود و در ایام تعطیلات عید نوروز با پای پیاده از جان و دل به ... 🍃🌸او حضور شهدا را هر لحظه در زندگیش احساس میکرد و هر عمل صالحی که انجام میداد آنها را میکرد.. 🍃🌸از دیگر ویژگی های این شهید بزرگوار و ایشان بود .. 🍃🌸سیدمیلادبسیار بود در واقع هر کس با ایشان در ارتباط بود کم پیش میامد که ایشان را ناراحت یا گرفته دیده باشد. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 https://eitaa.com/shahidmostafavi
شهید مدافع حرم «سیدمیلاد مصطفوی» متولد ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۵ در شهر «بهار» استان همدان بود. دانش‌آموز نمونه و دانشجوی فعال دانشگاه صنعتی. مهندسی عمران گرفت، اما اکثر شب‌ها دنبال کار‌های بسیج بود، او از بسیجیان فعال گردان امام حسین (ع) «شهرستان بهار» استان همدان بود و از این طریق بسیاری از جوانان نسل جدید را با شهدا آشنا کرد. مشخصات شهید سید میلاد مصطفوی *نام و نام خانوادگی: سید محمد مصطفوی (نام مستعار : سید میلاد) *نام پدر : سید هاشم *محل تولد : شهرستان بهار همدان *تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۰۲/1۵ *تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۷/۲۵ *محل شهادت: سوریه – حلب – روستای شقیدله *نحوه شهادت: تروریست های تکفیری *مدت عمر: ۲۹سـال *محل مزار : گلزار شهدای شهر آیت الله شیخ محمد بهاری شهر بهار همدان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
4.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پدر شهید سرافراز سیدمیلاد مصطفوی؛ از اهمیت شرکت در انتخابات با شما سخن می گوید.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♻️ با ما همراه باشید 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 🌷 عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند. با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌 من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم ، دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم. تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد. هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. ☺️ تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد. 🌷 دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت. بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم. 😇 خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ... کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢 🌷 سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد. نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. 😍✌️ در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد. با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن. 🌷 اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود. هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند... ✍ از کتاب : مهمان شام 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi
سیدمیلاد خرابه های دل خیلیها را ساختی. . . دلم خراب شده آوار شده سنگها بر دلم دلم را بساز.... 🌷 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi
̶┏━━𖡛⪻𖣔🌸𖣔⪼𖡛━━┓ خاطره ای از 🌷 💢سیدمیلاد الشهدا در اردوگاه شهید حسن درویشی بود. یک بار قرار بود برای صبحانه چند صدتا نون تهیه کنه ، نماز صبح رو که خوند از شدت خستگی همون جا خوابش برد. ⌚تا به خودمون بیاییم ساعت از ۷ گذشته بود دیگه فرصتی برای تهیه چندصدتا نون وجود نداشت. حالا حساب کنید الآن زائرها بیدار می شوند و صبحانه می خواهند و ما نان نداریم! 🔸سید حال عجیبی پیدا کرد. روی یکی از ساختمان های اردوگاه عکس بزرگی از بود رفت جلوی عکس شهید ایستاد، زیر لب چیزهایی رو کرد. بعد با صدای بلند گفت: حسن آقا آبرومون رو پیش مهمونات نبر ، ما رو زائرین شهدا نکن. 🍽این حرف رو زد و اومد طرف آشپزخانه... لحظات به سختی و با اضطراب می گذشت زانوی غم بغل کرده بودیم و منتظر فرج!! 🚍یه دفعه صدای ممتد اتوبوسی توجه‌مون رو به سمت درب ورودی اردوگاه جلب کرد با عجله به سمت اتوبوس دویدیم. 🗣مسئول کاروان سید رو صدا زد. بعد درب اتوبوس رو بالا زد و گفت:ما دیگه داریم میریم شهرستان این نون ها اضافی است،می تونید استفاده کنید؟ چندین بسته بزرگ پر از نان در مقابل ما بود. 💧 و فقط اشک می‌ریختیم. خدایا چقدر زود صدای خادمین شهدا رو شنیدی؟ 📚برگرفته از کتاب «مهمان شام» ‌‌به کانال خوش اومدید 🇮🇷🕊🕊🇵🇸 @shahidseyyedmiladmostafavi