بسم اللّه الرحمن الرحیم
#عبرت_هفتم
گفتند به تو حکومت ری را میخواهیم بدهیم؛ رىِ آن وقت، یک شهر بسیار بزرگ پُرفایده بود. کسی که می آمد حاکم شهری میشد، یعنی تمام منابع درآمد آن شهر در اختیارش بود؛لذا خیلی برایشان اهمیت داشت.
گفتند اگر به جنگ حسینبنعلی نروی، از حاکمیت ری خبری نیست. اینجا یک آدم ارزشی، یک لحظه فکر نمیکند؛ میگوید مردهشوی ری را ببرند؛ ری چیست؟ همه دنیا را هم به من بدهید، من به حسینبنعلی اخم هم نمیکنم؛ من به عزیز زهرا، چهره هم درهم نمیکشم؛ من بروم حسینبنعلی و فرزندانش را بکشم که میخواهید به من ری بدهید!؟ آدمی که ارزشی باشد، اینطور است!
اما وقتی که درون تهی است، وقتی که جامعه، جامعه دور از ارزشهاست، وقتی که آن خطوط اصلی در جامعه ضعیف شده است، دست و پا میلغزد؛ حالا حدّاکثر یک شب هم فکر میکند؛ خیلی حِدّت کردند، یک شب تا صبح مهلت گرفتند که فکر کنند! اگر یک سال هم فکر کرده بود، باز هم این تصمیم را گرفته بود. این، فکر کردنش ارزشی نداشت.
یک شب فکر کرد، بالاخره گفت بله، من ملک ری را میخواهم! البته خدای متعال همان را هم به او نداد. آن وقت فاجعه کربلا پیش میآید.
۱۳۷۷/۲/۱۸
#عبرت_های_عاشورایی
🏴
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi