eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
86 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 🌹خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی و آخرین سفر به مشهد. آخرین باری که با سید میلاد رفتیم مشهد سال ۹۴ بود.. چند ماه قبل از شهادتش. عشقش باب الجواد بود رفتیم حرم از وارد شدیم بارون شدیدی می بارید... همه دنبال پناهگاه بودیم... ولی سیدمیلاد وسط صحن زیر بارون نشسته بود و داد می زد (ع) و ما هم بی خبر از اینکه سید چند ماه دیگه شهید میشه می خندیدیم ... راضی ام خدا باقی عمرم رو بگیره فقط یک دقیقه فقط یک دقیقه برگردم به اون روز... راوی: دوست شهید 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم مهندس آقا سید میلاد مصطفوی و شفای نوجوان مشهدی🌷 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🌷چند وقت پیش توی یکی از گروهها یه خانمی مطلبی گذاشت که سراسر اضطراب بود و تمنا و التماس دعا برای که تشخیص دکترها بوده مادر این پسر نوجوان بسیار حال بدی داشت و از اعضای گروه ما خواهش کرد دعا کنیم بنده رفتم تو پی وی ایشان و خیلی باهاشون صحبت کردم به دلم افتاد بهش بگم به شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی شهید بی سر متوسل بشه گفت چشم دخترم ایشان این کار رو کرده بود می گفت قرار شد عکس و آزمایش پسرم رو ببریم پیش یه دکتر دیگه میگفت رفتم در مطب که رسیدم مطب به شهید سید میلاد مصطفوی گفتم سید شما سیدی من هم سیدم اگر من رو امروز ناامید کنی شکایتت رو به مادرت حضرت زهرا س می کنم😭 بعد میگفت مطب شدم دکتر بعد از معاینه و عکس و آزمایش گفت پسر شما فقط یه عفونت ریوی داره که با دارو رفع میشه. میگفت اصلا شد فقط خدا میدونه چقدر خوشحال شده بود می گفت سید میلاد پسر من رو شفا داد این خانم در مشهد هستند و اصلا شهید سید میلاد مصطفوی رو ندیدن و اصلا نمیشناختند. مزار شهید سید میلاد مصطفوی عزیز در شهرستان بهار همدان است.🌷🌷🌷 🌷برای شادی روح این سید بزرگوار صلوات🌷 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
🌷 داستان آشنایی با شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی🌷 ''''''قسمت اول'''''' 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 اسفند ۹۴ خیلی دلم میخواست برم راهیان نور ولی جور نمی شد هر کاری می کردم نمی شد ... یه شب قبل از خواب با شهدا درد و دل کردم گفتم دلم می خواد بیام میهمانی شما ولی قبولم نمی کنید و گریه کردم با گریه خوابم برد... فردا صبح تا عصر مشغول کمک به مادرم بودم برا خونه تکونی عید بودم عصرش دوستم تماس گرفت گفت_فردا_بیا_بریم_راهیان_نور گفت چند نفر از بچه هه نمیان اتوبوس جا داره باورم نمی شد پشت گوشی از خوشحالی داد کشیدم... در عرض چند ساعت آماده شدم اصلا باورم نمی شد فردا راهی سرزمین عشقم موقع حرکت اتوبوسها فقط دعا می کردم زودتر برسیم جنوب بالاخره رسیدیم روز اول رفتیم شلمچه😭 وای امان از غروب شلمچه... روز دوم و و اروند و ..... راوی اتوبوس ما روز سوم حاج آقا فرجام ، راوی هشت سال جبهه های جنگ بودن ایشون گفتن بچه ها امروز میخوایم بریم یه جایی که اصلا تو برنامه نبوده بیفته ولی داریم میریم ♻️هنوز صدای حاج آقا تو گوشمه که گفتن نمی دونم اونجا قراره چه اتفاقی بیفته😭 رفتیم منطقه تو مسیر هور من پشت سر صندلی حاج آقا (فرمانده آقا سید میلاد) نشسته بودم حاج آقا گفتن منطقه هور زمان جنگ خیلی شهید داده شدند خیلی هم مفقوالاثر هست چون کلا منطقه آبه نمیشه شهدا رو تفحص کرد😭 من خیلی دلم شکست یاد مادران شهدای مفقودالاثر افتادم یاد مادر شهید مفقودالاثری افتادم که تو دانشگاهمون وقتی شهید گمنام آوردن با بیقراری اومده بود و التماس می کرد به تابوت شهدا دست بکشه شاید دلش آروم بشه خیییییییلی گریه کردم ، تو همون حال بودم که حاج آقا برگشتن و یکدفعه عکس بعد از شهادت آقا سید میلاد رو دادند دست من باورم نمی شد دستام خشک شده بود اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم...... 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
🌷 خاطره ای از توسل به شهید سیدمیلاد مصطفوی 🌷 👇👇👇👇 @ShahidMiladMostafavi 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 سلام من #۱۸ساله ازدواج کردم تاالان ۱۰سال پیش رفتیم بهزیستی درخواست بچه کردیم ماتا سال ۹۴ تو نوبت بودیم اصلا تواین ۱۰ساله پیش رو نگرفتیم تااینکه اون روزهایی ک تازه پیکر مطهر آقاسیدرو آورده بودن منم خونه ی خواهرشوهرم بودم روضه داشتن مداحشونم خیلی از آقاسید روضه خوند سفره صلواتم داشتن که با آقاسید روش بود خواهرشوهرم تسبیح داد دستم گفتش بااین صلوات بفرستی هدیه کنی برا آقا سید حاجت میده منم شروع کردم صلوات دادم دو سه روزی بودکه از بهزیستی با همسرم تماس گرفته بودن که بریم کاراشوانجام بدیم همونجااز آقاسیدخواستم خودش بچه رو برام جورکنه اون روزم اصلا حالم یه جور دیگه ای بود همش احساس می کردم سیدپیشمه تو مراسم حضورداره متوسل شدم بهش . صبحشم شوهرم رفت که ببینن چی میگن چجوریه میدن یا نه اومد گفتش باید کارهای مشاوره ایناروانجام بدیم بعد تمام کاراداریشو انجام دادیم تااینکه کمیته بهزیستی نظر بده که بچه بدن بهمان یانه یکماه گذشت جوابش اومد گفتن نه حقوق شوهرت کمه داراییتون فقط خونه اس چند تا دیگه هم گرفتن منم حوصله نداشتم تااینکه روزپنجشنبه رفتم بهاربا خواهرشوهرم رفتیم گلزارشهدای بهار دوباره متوسل شدم به گفتم فقط اگه این بچه به خیروصلاحمه خودت کن صبح ساعت ۱۰ونیم رفتم سر مزار مطهرش برای ساعت ۱۱و ربع برگشتیم خونه ی خواهرشوهرم تارسیدیم همسرم زنگ زد گفتش ازبهزیستی تماس گرفتن گفتن یه داریم شنبه بیاید اداره بقیه کارهاشوانجام بدید من اصلا نمی دونستم چکار کنم از نشستم گریه کردن فاتحه فرستادن صلوات فرستادم ۵۰۰ تا همونجا نذرکردم اگه کارم جوربشه هرپنجشنبه برم سر مزار مطهرش وهمیشه صلواتم بفرستم که همونم شد با لطف آقاسید وعنایت خدا پسربچه رو گرفتیم اسمشم محمدرضاس ۷ ماهه بود آوردیمش. 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی🇮🇷 👇👇👇👇 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
☀️خاطره ای از توسل به شهید سیدمیلاد مصطفوی ☀️💫🌿 https://eitaa.com/shahidmostafavi 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 سلام من ازدواج کردم تاالان ۱۰سال پیش رفتیم بهزیستی درخواست بچه کردیم ماتا سال ۹۴ تو نوبت بودیم اصلا تواین ۱۰ساله پیش رو نگرفتیم تااینکه اون روزهایی ک تازه پیکر مطهر آقاسیدرو آورده بودن منم خونه ی خواهرشوهرم بودم روضه داشتن مداحشونم خیلی از آقاسید روضه خوند سفره صلواتم داشتن که با آقاسید روش بود خواهرشوهرم تسبیح داد دستم گفتش بااین صلوات بفرستی هدیه کنی برا آقا سید حاجت میده منم شروع کردم صلوات دادم دو سه روزی بودکه از بهزیستی با همسرم تماس گرفته بودن که بریم کاراشوانجام بدیم همونجااز آقاسیدخواستم خودش بچه رو برام جورکنه اون روزم اصلا حالم یه جور دیگه ای بود همش احساس می کردم سیدپیشمه تو مراسم حضورداره متوسل شدم بهش . صبحشم شوهرم رفت که ببینن چی میگن چجوریه میدن یا نه اومد گفتش باید کارهای مشاوره ایناروانجام بدیم بعد تمام کاراداریشو انجام دادیم تااینکه کمیته بهزیستی نظر بده که بچه بدن بهمان یانه یکماه گذشت جوابش اومد گفتن نه حقوق شوهرت کمه داراییتون فقط خونه اس چند تا دیگه هم گرفتن منم حوصله نداشتم تااینکه روزپنجشنبه رفتم بهاربا خواهرشوهرم رفتیم گلزارشهدای بهار دوباره متوسل شدم به گفتم فقط اگه این بچه به خیروصلاحمه خودت کن صبح ساعت ۱۰ونیم رفتم سر مزار مطهرش برای ساعت ۱۱و ربع برگشتیم خونه ی خواهرشوهرم تارسیدیم همسرم زنگ زد گفتش ازبهزیستی تماس گرفتن گفتن یه داریم شنبه بیاید اداره بقیه کارهاشوانجام بدید من اصلا نمی دونستم چکار کنم از نشستم گریه کردن فاتحه فرستادن صلوات فرستادم ۵۰۰ تا همونجا نذرکردم اگه کارم جوربشه هرپنجشنبه برم سر مزار مطهرش وهمیشه صلواتم بفرستم که همونم شد با لطف آقاسید وعنایت خدا پسربچه رو گرفتیم اسمشم محمدرضاس ۷ ماهه بود آوردیمش. 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی🇮🇷 ☘🌿 https://eitaa.com/shahidmostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 🌹خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی و آخرین سفر به مشهد. آخرین باری که با سید میلاد رفتیم مشهد سال ۹۴ بود.. چند ماه قبل از شهادتش. عشقش باب الجواد بود رفتیم حرم از وارد شدیم بارون شدیدی می بارید... همه دنبال پناهگاه بودیم... ولی سیدمیلاد وسط صحن زیر بارون نشسته بود و داد می زد (ع) و ما هم می خندیدیم ... راضی ام خدا باقی عمرم رو بگیره فقط یک دقیقه فقط یک دقیقه برگردم به اون روز... راوی: دوست شهید 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌸🕊 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷 @shahidseyyedmiladmostafavi