آخ چه صفای میداد دعای مجیر تو دوکوهه حسینیه حاج همت خوند(:🥲🚶♀
انقد این دوکوهه با دلم بازی کرد
تموم وجودم دو کوهه اس(:💔🚶♀
#دعام_کنید
ما معمولا زائرهامون ساعت ۷ نیم الی ۸ شب میرسیدن
گاهی وقتام خب پیش می اومد ک مثلا ساعت ۱٠ الی ۱۱ هم برسن
مثلا زائرهای اصفهان مون ساعت ۴ صبح رسیدن😅
چون اتوبوس شون تو راه خراب شده بود.
خب یکبار مثل همیشه روزها ما فکر کردیم زائرهامون حول حوشه همون ساعت میرسن
دیگ ۷ الی ۸
نشسته بودیم خادما دور هم...😅
داشتیم صحبت میکردیم(:
یهو دیدیم ساعت ۶ غروب بود
صدای بوق اتوبوس اومد😅😅😅
یکی از خادما بلند گفت:
زائرها اومدن زائرها اومدن
ما هممون شوکه شده بودیم اصلاا
دیدیم بله زائرها اومدن
اصلا اولین بار بود اینجوری زائر میومد
چون قبلش ب ما اطلاع میدادن😅😅
خلاصه ک هر کدوم از خادما رفتن سر پست خودشون
یکی اسپند
یکی استقبال
یکی ورودی
یکی حسینیه
هرکسی سر پست خودش...😅😅😅
خیلی خاطره شیرینی قشنگی شد برامون😅💚
اون لحظه اصلا عالی بود...
ولی الحمدالله ب لطف خدا و شهدا
همچی خوب پیش رفت...