بسم الله الرحمن الرحیم
بخش کوچکی از رمان [ نه ] نوشته
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت هفتاد و یکم»
🔺فقط کافیه بری مجلس!
گفت: «نه. فعلاً فقط ممنوعالتّصویرم! راستی ریاستت رو تبریک میگم.»
گفتم: «ممنون! حالا اتّفاقاً واسه همین زنگ زدم! یه سؤال! شما تو ایران چقدر دست و بالت بازه؟»
گفت: «از چه نظر؟»
گفتم: «از نظر مراودات، مناسبات علمی و تبادل اطّلاعات! میتونیم با هم لینک بشیم و تبادل بزنیم؟»
گفت: «اینجا یهکم دست و بالمون بسته بود، امّا بهخاطر پیروزی تو انتخابات داره باز و بهتر میشه. دانشگاههایی که مطالعات زنان داریم هنوز زوده تو مناسبات بینالمللی بندازیم. بهخاطر همین از طریق سفارت و سفارشات سیاسی بیشتر میشه کار کرد؛ ینی ما اگه کاری داشته باشیم به جای اینکه بدویم دنبال مصوّب کردن و دنگ و فنگ اداریش، تو حاشیه و کنار هیئات سیاسیمون در خارج از کشورمون کارمون رو پیش میبریم. اینجوری هم هویّت ثبت شده که بره زیر نظر و ذرّهبین نظام و حکومت نداریم و هم وقتی بخشی از قدرت باشیم دست و بالمون بازتر میشه و بدون نیاز به ردیف و بودجه و این چیزا، سهم سیاسی و مدنی میگیریم!»
با تعجّب گفتم: «ینی چی؟ پس چطور اهدافتون رو طرح و اجرا میکنین؟!»
گغت: «اینجا با دانشگاه و مرکز تخصّصی نمیشه حرفت رو روی کرسی نشوند! فقط یا باید ngo داشته باشی یا به بدنه دستگاه اجرایی مخصوصاً خارجه، ارشاد و علوم وصل بشی یا اگه بتونی بری مجلس و جزء پارلمان بشـی که دیگه نونت تو روغنه و همهچی حلّه! حتّی اگه بری اونجا و به نام خدای باران و مهر بخونی! حالا خیلی واضح نمیتونم توضیح بدم، امّا اینجا مجلس، اهرم خیلی عالی هست.»
#انتخابات
#مجلس_شورای_اسلامی
#براندازی_نرم
@ShahidSiratnia1
@Mohamadrezahadadpour