eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
228 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴نسل از دست رفته یا نسل دست‌نیافتنی؟ جنگ تحمیلی که تمام شد، پسران دهه شصتی‌ هنوز پشت لبشان سبز نشده بود. تکلیف دخترها هم که معلوم بود؛ هنوز به تکلیف نرسیده بودند. دهه شصتی‌ها دستی بر آتش دفاع مقدس نداشتند، اگرچه دود جنگ بدجوری به چشم این نسل فرو رفت. نسل سوخته نبودند اما مجال این را هم نداشتند تا در کوره‌ی معارف جنگ، پخته شوند. قد درک آنها به انقلاب ۵۷ نمی‌کشید و در دفاع مقدس نیز تازه داشتند قد می‌کشیدند. هنوز چشمشان به درس و کارنامه نخورده بود که قطعنامه امضا شد. وقتی امام جام زهر را نوشید، هنوز دهان این نسل بوی شیر می‌داد. هیچ دهه شصتی نفهمید که «فتح خرمشهر یک مسأله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است.» آنها کجا می‌دانستند که «دفاع مقدس از الطاف خفیه‌ی الهی است.» نمی‌دانستند که «پاوه باید آزاد شود»، جمله‌ای تکوینی است، نه تکلیفی. اینکه نگاه خلّاق امام روح الله جنگ را برعکس خلایق گنج می‌دید، کجا در قاموس فهم این نسل جای داشت؟ اگر غرامت جنگ به قربانیان آن می‌رسد، میراث دفاع مقدس اما نسل به نسل باید دست به دست شود. دهه شصتی‌ها امروز دهه‌ نودی‌ها را در دامن دارند. همان بچه دبستانی‌هایی که امید امام بودند، امروز بچه دبستانی‌ دارند. آفتاب معارف جنگ تحمیلی به خودشان نتابیده هیچ، فرزندانشان سایه‌‌ی جنگ را هم ندیده‌اند. نسلی که آفتاب و مهتاب ندیده، لابد درکی از منوّر و خمپاره ندارد. واقعیت اما این است که ما زیادی مقهور عصر ماهواره شده‌ایم. وقتی آمار داشته‌هایمان را از بلندگوهای دشمن بشنویم، دستگاه محاسباتی‌مان مختل می‌شود. نسل دست‌نیافتنی را نسل از دست رفته می‌پنداریم. نفوذ فرهنگی جدی است، اما القای استحاله‌‌ی فرهنگی جدی‌تر است. بن‌مایه‌ی رشادت و ستم‌ناپذیری هنوز در خمیره‌ی نسل نو هست. ظواهر شاید عوض شده اما هنوز قلب‌های پاک برای اعتلای این خاک می‌تپد. چون عرصه‌ی اثبات وفاداری نسل غیورِ از جنگ جامانده فراهم نشده، آنها را دست‌کم گرفته‌ایم. وقتی ما زیر بمباران هژمونی رسانه‌ای غرب سنگر گرفته بودیم، دهه شصتی‌ها بیرق دفاع از حرم را برداشتند و دهه هفتادی‌ها جاپای حسین فهمیده گذاشتند. در منظومه‌ی معیوب ادراک ما از چیستی و چگونگی نسل جدید، صدرزاده‌ها و حججی‌ها نه یک جریان زنده‌ی فراگیر، بلکه یک مثال نقض محسوب می‌شوند. اخبار را اگر درست دنبال کنیم، شهید دهه هشتادی هم داریم. وقتی انقلاب و دفاع مقدس هنوز برای مجاهدان لبنانی و یمنی و سوری الهام‌بخش است، چرا برای دهه‌ نودی‌های میهن خودمان نباشد؟ اینکه در فهم چراییِ تکثیر و توزیع و صدور گفتمان «سلام فرمانده» در باب مهدویت درمانده‌ایم، یعنی نسل غیور جامانده را دست‌کم گرفته‌ایم. با همه‌ی کاستی‌ها و سستی‌ها و نادرستی‌ها، به آینده انقلاب باید خوش‌بین بود حتی اگر لازم باشد برچسب ساده‌لوحی را به جان خرید. ✍‌
جانداری‌ست که در لحظه‌ی صفر تقویم هجری قمری بر دهانه‌ی غار ثور تار تنید تا جان‌پناه پیامبر آخرالزمان شود. وقتی دوام اسلام به تاری بند بود، حشره‌ای سُست‌منزل محاسبات دنیای کفر را بهم ریخت. حالا که شیعه زیر سایه‌ی امامی قُدس‌منزل قوام گرفته، کجا شب‌پره‌ای با نیشتر هنر هفتم می‌تواند بر چهره‌ی آفتاب هشتم پنجه بکشد؟ پرده‌ی نقره‌ای را کجا آن یارا باشد که گنبد طلایی را بپوشاند؟ رسانه‌های زنجیره‌ای اهل باطل کی می‌توانند سلسله‌الذهب و عروة الوثقای حق را از هم بگسلانند؟ گنبد طلای مشهد همان درخت طوباست که خدا با دست خود در جان دنیا کاشته و نخل طلای کن همان شجره‌ی زقوم است که سران ابلیس لای زرورق پیچیده‌اند تا رئوس الشیاطین از آن بیرون نزند. شهر عنکبوتی واقعی همانی است که چند سال آینده را نخواهد دید، آنگاه که مرد عنکبوتی هم دیگر نمی‌تواند به دادش برسد. قاتل زنجیره‌ای، غرب وحشی است که زنجیر پاره کرده و شیک و مجلسی نسل‌کشی می‌کند و از خون کودکان یمنی و سوری و عراقی در ونیز و برلین و کن فرش قرمز پهن می‌کند تا تعدادی ناهنرمند از وطن گریخته روی آن اسکی بروند. در قاموس هنر سکولار، حکما سامری چهره ماندگار و هنرمندی مردمی است که گوساله‌ای را از طلا تراشید و به شعبده جای خدا جا زد و مُشتی گوسفند برای او کف زدند و با او عکس یادگاری گرفتند. تندیس طلایی گوساله‌ی سامری هم باشد برای آنها که برای فستیوال‌های موهن غربی غش و ضعف می‌روند.
🔴آواز دلفین‌ها و دعای گربه‌سیاه بهار سال ۱۳۸۷ و در دوران فترت اصلاح‌طلبان و دوری آنها از قدرت، معصومه علی‌نژاد خبرنگار روزنامه‌ی اعتماد ملی مقاله‌ای می‌نویسد و در آن سفرهای استانی رییس‌جمهور وقت را مورد انتقاد قرار می‌دهد. او حلقه‌ی مردمی را که به استقبال رئیس‌جمهور می‌آمدند و در حمایت از او شعار سرمی‌دادند و نامه‌ها و عریضه‌هایی همراه می‌آوردند، به دلفین‌های گرسنه‌ی پارک آبی تشبیه می‌کند که حاضرند آوازی هماهنگ اما ناهمگون سر دهند تا مربی آنها لقمه‌ای غذا برای آنها بیندازد. تشویق دولت به استمرار سفرهای استانی از جانب طرفدارانش را شبیه تشویق تماشاگران پارک آبی می‌داند که از مشاهده‌ی سمفونی باشکوه گرسنگی دلفین‌ها به وجد می‌آیند و کف و سوت می‌زنند. بعدا مهدی کروبی، صاحب امتیاز روزنامه‌ی اعتماد ملی به دلیل انتشار این مقاله‌ی موهن مجبور می‌شود از مردم ایران عذرخواهی کند. دنیا می‌چرخد و می‌چرخد و معصومه با دلی مملو از حقد و کینه و عقده نسبت به مردم ایران و جمهوری اسلامی ترک وطن کرده و رسماً اپوزیسیون می‌شود. در رقابت شدید میان سلطنت‌طلب‌ها و مجاهدین و براندازان ضد انقلاب و روح الله زم و جمیع اپوزیسیون مفلس برای کسب رضایت آمریکا و سعودی و اسرائیل جهت شل کردن سرکیسه و تخصیص بودجه (بخوانید یک لقمه نان) به فعالیت‌های این گروه‌ها، مسیح علی‌نژاد با تمرکز بر اباحه‌گری و مبارزه با حجاب، کم‌کم شناخته شده و مورد توجه قرار می‌گیرد. در میان گله‌ی گوسفندان، یک بُز اَخفَش سربرمی‌آورد. با توسعه‌ی شبکه‌های اجتماعی در دهه ۹۰، مسیح موج‌سواری خود را ذیل کمپین مجازی «آزادی‌های یواشکی» و «چهارشنبه‌های سفید» ادامه می‌دهد. او موفق می‌شود با تعدادی از سیاستمداران غربی مثل پمپئو، بلینکن، زلنسکی و همچنین تَرَکه‌ی پهلوی ارتباط بگیرد و از این طریق پول‌های خوبی به جیب بزند. مسیح که به تازگی از جامعه یهودیان آمریکا کاپ اخلاق گرفته، از وزیر امور خارجه این کشور خواسته که به جمهوری اسلامی (بخوانید مردم ایران) رحم نکند! این خوش‌رقصی و دم تکان دادن و التماس کردن، ناخودآگاه رفتار آن دلفین‌های گرسنه را در ذهن تداعی می‌کند. که از بیماری‌های روحی رنج می‌برد، برای ارتزاق و بقای خود ناچار است هر روز شعبده‌ای جدید رو کند و آوازی تازه سر دهد تا مربی تکه‌ای نان جلویش بیندازد. رسم شاه و تلخک همیشه با زمین خوردن دلقک و درآوردن شکلک همراه بوده تا بینوایی به نان و نوایی برسد. مسیح و کمپین‌ها و میتینگ‌هایش را نباید جدی گرفت. به دعای گربه‌سیاه باران نمی‌بارد. ✍‌‌
🔴مهاجر سرزمین آفتاب درست مقارن با زمانی که هیروشیما و ناکازاکی با سوغات هسته‌ای آمریکا به تلی از خاک تبدیل شده و مردم سرزمین آفتاب تابان، دو بار طلوع خورشید را به نظاره نشستند، خانواده‌‌ی یامامورا کمی آنطرف‌تر در شهر آشیا چشمشان به دیدار کونیکو روشن شد. دختری که نافش را در بحبوحه جنگ جهانی بریدند، کودکیِ خود را در تراژدی جنگ و صلح گذراند. بزرگتر که شد، خدای رب المشارق و المغارب پسری ایرانی را در مسیر زندگی این دختر شرقی قرار داد تا از ناخدایی بودیسم گسسته و به باخدایی اسدالله دلبسته شود. غارتگری عشق کار خود را کرده بود و دختر چشم‌بادامیِ بودایی، قاپ اسدالله بابایی تاجر ایرانیِ مسلمانِ معتقد را دزدیده بود. جوان ایرانیِ آموزگار که معلم دختر ژاپنی بود، یک سال آزگار دوید و پاشنه‌ی درب خانه‌ی یامامورا را درآورد تا از پدرِ پدرسالار کونیکو بله را گرفت. تاجر ایرانی، این بار با خدا به داد و ستد برخاسته بود تا دختری غیرهم‌کیش را در زمره‌ی هدایت‌شدگان الهی قرار دهد و مزد آن را بعدا از خدای خود دریافت کند. دخترک از چرخه‌ی باطل نیروانا به شهادتین پناه آورد، لباس کیمونو را با حجاب اسلامی تاخت زد، کونیکو را در ژاپن جا گذاشت و با نام «سبا بابایی» به ایران آمد. خدا سیر نفس را برای او با سیر آفاق همراه کرده بود. نام آقا روح الله که بر سر زبان‌ها افتاد، محبتش پیش و بیش از آن در میان دل‌ها افتاده بود. مهاجر سرزمین آفتاب، پناهنده‌ی سایه‌سار مهر خمینی کبیر شده بود. سبا که مقلد امام بود، سه فرزند را در گهواره بزرگ می‌کرد به این امید که روزی سرباز آقا روح الله شوند. بچه‌ها را که به مدرسه فرستاد، مشق فارسی را همراه آنها آموخت و همکلاسی فرزندانش شد. انقلاب که شد، سلمان، بلقیس و محمد استخوان ترکانده بودند و به همراه مادرشان اعلامیه‌های امام را پخش و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند. هنوز دو بهار از انقلاب ۵۷ نگذشته بود که سایه‌ی شوم جنگ تحمیلی بر سر کشور گسترده شد. پسران حاجیه خانم سبا بابایی که بچه‌مسجدی بودند، هوای جبهه به سرشان زد. سلمان رفت و مجروح برگشت و نوبت محمد شد. برادر کوچکتر کنکور را داد و با بدرقه‌ی مادر راهی فکه شد. خبر شهادتش در والفجر یک پیش از خبر قبولی او در دانشگاه علم و صنعت شهر را گرفت. محمد بابایی قبل از اینکه مهندس متالورژی شود، شهید ایدئولوژی شد تا درس عشق را در کربلای فکه پیش از قیل و قال مدرسه پاس کند. بدین ترتیب کونیکو یامامورا تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس شد و حاج اسدالله بابایی مزد معامله‌ای که در آشیا با خدا کرده بود، در فکه گرفت تا ردای آبرومند و فاخر پدر شهید بر قامت تاجر پارچه بنشیند. سبا پیشه‌ی آموزگاری را در پیش گرفت و معلم هنر و زبان انگلیسی دبیرستان دخترانه شد تا راه همسرش را رفته باشد. وقتی همای سعادت روی شانه‌ی او نشست که به دیدار امام خمینی دعوت شد. در دیدار دو نفره، مقابل کوه ابهت و اقیانوس آرامش، مهر سکوت بر لب زده و تنها به پهنای صورت گریسته بود و امام با گفتن «ایدکم الله» او را بدرقه کرده بود. حاجیه خانم دلش به کیفیت این دیدار راضی نشد و با هر لطایف الحیلی که بود، بار دیگر در محضر آقا روح الله حاضر شد و این بار ماجرای زندگی خود و فرزند شهیدش را سیر تا پیاز تعریف کرد و دعای خیر امام را برای خود خرید. بعدها آیت الله خامنه‌ای در کسوت ریاست‌جمهوری به منزل آنها رفته و هم‌سفره‌ی مادر شهید شده بود. قبل‌ترها سباخانم مهریه‌‌ی پنج هزار تومانی خود را به مرحوم اسدالله بابایی بخشیده بود تا خرج فرش مسجد کند. این اواخر او لقب «مادر موزه‌ی صلح ایران» را به خود دید و زنی که از جنگ هیروشیما تا دفاع مقدس را زیسته بود، پیام‌بر صلح شد. او با قرآن انس داشت و عاشق سوره‌ی حجرات بود. حاجیه خانم سبا بابایی پس از عمری مجاهدت و مهاجرت الی الله دیروز دامن از خاک برچید و در آسمان‌ها میهمان فرزند شهیدش شد. رضوان خدا بر او باد... ✍‌
🔴شق‌القمر، زیر تیغ آفتاب غدیر سرها به سمت قله‌ی کوهِ جهازِ شترانِ حجاز چرخیده بود. خورشید و ماه بر آن فراز در مقارنه بودند. محمد (ص) زیر تیغ آفتاب ذی‌الحجه داشت شق‌القمر می‌کرد. دو نیمه‌ی سیب سرخ رحمت به وحدت رسیده بودند و در نگاه‌ باریک‌بین حاضران، مو نمی‌زدند. پیغمبر داشت در دل تاریخ تکرار می‌شد. یک نفس در دو تن بر منبر علم‌الاسماء ایستاده بود و در آن ازدحام جای پر زدن ملائک نبود. فرشته‌ی وحی به پایان ماموریت پیام‌بری خود نزدیک می‌شد. گردن‌ها برای دیدن لحظه‌ی اعجاز کشیده شده بود. بشر در داشت قد‌بلند می‌شد. در همهمه‌ی بَخٍّ بَخٍّ، پیامبر در حجةالوداع تمام منظومه‌ی معارف دین را با نخ ولایت، تسبیح می‌کرد و سررشته‌ی تدبیر کائنات را به دست علی (ع) می‌سپرد. تاریخ، ماضی و مستقبل خود را همزمان با حجاجِ رفته و بازمانده در آن بیابان جمع کرده بود تا شاهد لحظه‌ای سرنوشت‌ساز باشد. تقویم جلالی چنین شکوهی را هرگز به خود ندیده بود. پیامبر اما آشکارا نگران امّتِ ذوقبلتین بود. رشته‌ی حبل‌الله را به دست علی (ع) داده بود و بیم آن داشت که مسلمین به طنابی پوسیده چنگ زنند. ثقلین بر دوشِ فهم آنها که «حسبنا کتاب الله» بر زبان داشتند، سنگینی می‌کرد. عکس رخ مهتاب که در برکه‌ی غدیر افتاد، کوته‌فکری سنگ تردید به آب انداخت تا ماه را بهم ریزد. سنگ‌ریزه‌ای سرگردان مغز او را بهم ریخت تا به یقین برسد! پیامبر غزل خداحافظی را که خواند، جماعت مهاجر و انصار و اصحاب کبار، خود را به آن راه زده و خیلی زود خیرالبشر را با این و آن تاخت زدند. اشباح‌الرجال شب‌پره‌ای را در منزلگاه خورشید نشاندند. قطب‌نمای خلافت، حول شیوخ مقدس‌نما هرزه‌گرد شد. علی (ع) که از سر دنیا زیاد بود، دنیا نزد او از استخوان خوکی در دستان جذامی پست‌تر شد. اگر بشر ِخاکی با ابوتراب راه آمده بود، امروز در اقطار آسمانها سیر می‌کرد. اگر بنی‌آدم با انزع‌البطین تا کرده بود، مدرنیته در نگاه انسان معاصر همچون عصر مفرغ عقب‌مانده می‌نمود و ماده‌گرایی بسان خرافه‌پرستی مضحک به نظر می‌رسید. امروز بجای کاسه‌های گدایی نزد دشمنان خدا، کاسه‌های سر به خدا سپرده می‌شد. کسی نمی‌توانست شیعه‌ی علی‌بن ابیطالب (ع) را از شِعب ابی‌طالب بترساند. اگر بشرِ ظلوم و جهول عدالت علی (ع) را تاب می‌آورد، امروز شیطان رجیم برای او حقوق بشر را با آب و تاب تدریس نمی‌کرد. آه، آه که دنیا تنها ساعتی میزبان علی (ع) بود! آه که او مزه‌ی خدا را به عالم چشاند و رفت! آه که او رنگ خدا را به عالم پاشید و رفت! آه ای ساقی سلسبیل! از خم غدیر قطره‌ای به جان شیفته‌ی ما مرحمت کن تا استسقای دنیای بی‌تو را با خود بشوید و ببرد! یتیم تو باشیم، امیر ما می‌شوی؟! ✍‌
آه از آن بیست و شش نهاد! 🔴 گشت ارشاد بر خلاف نامی که روی آن گذاشته‌اند نه ماموریت فرهنگی و تبلیغی دارد و نه حتی نهادی است برای امر به معروف و نهی از منکر. ، صرفا ضامن اجرایی قانون حجاب است. دقیق‌تر اگر بگوییم، وظیفه‌ی قانونی گشت ارشاد «تذکر به افراد بدحجاب و برخورد با آن‌ها طبق ضوابط قانونی در اماکن عمومی شهر» است. طبیعی است قوانین برای آنکه پا از صحن مجلس بیرون نهاده و قدم به عرصه‌ی حکمرانی اجتماعی بگذارند، باید ضابط اجرایی و ناظر بیرونی داشته باشند و الّا در حد آرزو و رؤیا باقی می‌مانند. با این زاویه‌‌ دید، شأن نزول و فلسفه‌ی وجودی گشت ارشاد باید پاسبانی از حجاب قانونی باشد. 🔵 اینکه برگزاری کلاس‌های آموزشی و توجیهی را به گرده‌ی پلیس می‌گذارند، از بی‌صاحبی مسأله‌ی در کشور است. اینکه به غلط تصور می‌شود گشت ارشاد در حال امر به معروف و نهی از منکر بانوان است، به این خاطر است که ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر جاخالی داده و عملا تعطیل است‌. اینکه پلیس در پایین‌دست با جین‌های مندرس و تاپ‌های بالانافی و ساپورت‌های زیرزانویی برخورد می‌کند (تازه اگر برخورد کند)، به این دلیل است که وزارت اقتصاد در بالادست، یا عُرضه‌ی کنترل بازار لباس را ندارد و یا در بغل مافیای قاچاق پوشاک غش می‌کند. ⚫️ صدا و سیمای جمهوری اسلامی که بیشترین وظایف قانونی را در ترویج فرهنگ حجاب و عفاف دارد، در آستین خود سلبریتی‌هایی پرورش می‌دهد که نه تنها به حجاب اعتقاد ندارند، بلکه در بزنگاه‌ها کشف حجاب کرده و آتش‌بیار معرکه‌ی ضدحجاب می‌شوند. سوپراستارها از تریبون رسانه‌ی ملی بالا می‌روند، شهرتی به هم می‌زنند، در بین مردم مرجعیتی پیدا می‌کنند، و درست در لحظه‌ای که باید دِین خود را ادا کنند، ادا در می‌آورند و به روی نظام اسلامی تف می‌کنند. چهار روز بعد دوباره صدا و سیما سراغ همین هنرمندان بی‌تعهد تفی می‌رود تا شبکه‌های تلویزیون جمهوری اسلامی بی‌مخاطب نمانند. بعد می‌بینیم که تلویزیون در شلوغی‌های این روزها، یکباره یادش می‌آید که ژست روشنفکری بگیرد و بین موافقان و مخالفان گشت ارشاد، مناظره برگزار کند. ⚪️ وزارت به اصطلاح فرهنگ و ارشاد اسلامی به فیلم‌هایی مجوز پخش در شبکه نمایش خانگی می‌دهد که خانوادگی نمی‌شود آنها را تماشا کرد. فیلم‌هایی که شاکله‌ی جذب مخاطب آنها بر جلوه‌های بصری شمایل بازیگران غرق آرایش زن و شوخی‌های جنسی سخیف و نشان دادن روابط خارج از عرف دختر و پسر بنا شده است. بعد در جمهوری اسلامی جشنواره فیلم فجر برگزار کرده و برای بازیگرانی که لباس پلنگی می‌پوشند، فرش قرمز پهن می‌کند و کسی هم جرأت ندارد به این سلبریتی‌های پلنگی بگوید خرتان به چند! قوه‌ی قضائیه در برخورد با سرشبکه‌های فساد اخلاقی و ترویج بی بند و باری فعال در اینستاگرام لاس می‌زند و تا تقی به توقی می‌خورد و حادثه‌ای اتفاق می‌افتد، با قیافه‌ی حق به جانب بازار گفتار درمانی و خط و نشان کشیدن‌ها را داغ می‌کند که ما چنین می‌کنیم و چنان. 🔵 آموزش و پرورش مدارس غیرانتفاعی را رها کرده تا با فراغ بال و زیرپوستی انواع و اقسام آموزش‌های ۲۰۳۰ را به خورد کودکان دهند. هنوز پخش آهنگ‌های سخیف ساسی مانکن و همخوانی دانش‌آموزان در مدارس از یاد ما نرفته است. وزارت خارجه در انتخاب سفرا وضعیت خانواده آنها را لحاظ نمی‌کند تا چند جوانک لندهور از این آقازاده‌ها با نمایش بی‌عفتی و خوش‌گذرانی آبروی نظام اسلامی را ببرند. ⭕️آری پشت ون‌های گشت ارشاد، بیست و شش نهاد متولی ترویج پوشش و حجاب قایم شده‌اند تا این روزها انگشت اتهام به سمت آنها نشانه نرود. پلیس، شاید آخرین حلقه‌ از سلسله‌نهادهایی باشد که در مسأله‌ی حجاب مسئولیت دارد. بر خلاف الباقی نهادها، استثنائا این نهاد کارهایی انجام می‌دهد. اگر گشت ارشاد خطا دارد (که دارد)، دیکته‌ی سایر نهادها نانوشته است. همان‌ها که دهانشان به انتقاد باز است و در بلبشوها دست پیش می‌گیرند تا پس نیفتند. 🔵 حکم الهی حجاب را رها کرده‌اند تا یک دخترک مو وزوزی‌ بیمار از آن طرف آب‌ها با همراهی اوباش سلطنت‌طلب و منافقین و تجزیه‌طلبان و حمایت تلویزیون‌های فارسی زبان بی‌بی‌سی و اینترنشنال و کوفت، از دل حجاب برای مردم ایران بحران امنیتی بسازند و به ریش نظام بخندند. اگر ضد انقلاب روی خون مهسا امینی اسکی می‌روند و بشکن می‌زنند و کمر می‌جنبانند، همان بیست و شش نهاد قایم‌باشکی صحنه‌گردان این تیاتر هستند. اگر اوباش، پلیس آتش می‌زنند و سرباز لخت می‌کنند و چادر از سر زن‌ها می‌کشند، همین نهادها باید پاسخگو باشند. نمی‌شود در فجازی فحش‌ها را پلیس بخورد و آقایان پشت میزشان پهلو به پهلو شده و از روی شکم‌سیری توییت بزنند و با خانواده‌‌ی مرحومه امینی ابراز همدردی کنند. آقای جمهوری اسلامی! خودت را در مسأله‌ی حجاب جمع کن قبل از آنکه خدا با تو قهر کند. ✍‌
🔴آفتابه لگن مجازی هفت دست، شام و ناهار کف خیابان هیچ! 🔹غزوه‌ی احد با پیروزی لشکر ابوسفیان به پایان رسید و سپاه اسلام بعد از رها کردن تنگه‌ی احد، قلع و قمع شد. لشکریان قریش که به سمت مکه برگشتند، از اینکه تمام جبهه‌ی اسلام را از پا در نیاورده بودند، پشیمان شدند و دوباره به سمت مدینه حرکت کردند تا کار اسلام را یک‌سره کنند‌. خبرچین‌ها بین دو سپاه شروع به شایعه‌پراکنی کردند. ابتدا کسی به ابوسفیان رساند که لشکر انبوه محمد (ص) نو نوار شده و در تعقیب شمایند و دیر بجنبید، باید فاتحه‌‌ی خود را بخوانید. همین شایعه کمر لشکر ابوسفیان را شکست و دست از پا درازتر قصد بازگشت کردند. برای اینکه فرصت کافی جهت عقب‌نشینی داشته باشند، ابوسفیان از تجّاری که به مدینه می‌رفتند خواست که شایعه‌‌ی مشابهی را در آنجا پخش کنند؛ اینکه چه نشسته‌اید که سپاه قریش در راه است و اگر برسد، تار و مار می‌شوید. از آنها بترسید. پاسخ مسلمانان دندان‌شکن بود: «خدا ما را کفایت می‌کند و او بهترین وکیل است». شیرازه‌ی سپاه قریش با یک شایعه از هم پاشید اما عملیات فریب دشمن بر مسلمانان بی‌نتیجه ماند و بدون خونریزی خطر از سر امت اسلام دور شد. 🔸لشکر ربات‌ها فضای مجازی را مثل سرطان گرفته‌ است. پیرمردهای کمپ تیرانا این روزها اضافه‌کاری می‌کنند. گنجشکک اشی مشی چوب خود را با اجی مجی در حوض نقاشی فجازی چرخانده و لجن‌های کف حوض رو آمده‌اند. در بورس لندن عرضه‌ی اشک تمساح از تقاضای آن پیشی گرفته و بی‌بی‌سی فارسی مجبور به تعدیل نیرو شده است. اکانت‌های ستاره‌دار آبی‌رنگ، بدون ترس از زمستان سرد اروپا، یکدفعه یاد زبان مادری افتاده و به فارسی جیک جیک مستون می‌کنند. کار سالومه و مسیح به خاطر یک مشت دلار به گیس و گیس‌کشی کشیده. در مجازی نظام بارها سقوط کرده و به دست مخالفان افتاده. براندازان توییتری که با هشتگ‌های میلیونی موش زاییده‌اند، افسردگی بعد از زایمان گرفته‌اند. کنتورهای دروغ‌شمار در فضای سایبری از کار افتاده‌ است. قیام نیاز به تنفس دهان به دهان دارد. 🔹پیج سلبریتی‌ها تنگه‌ی احد شده است. زامبی‌ها و آدمخوارهای مجازی به کمک انبوه ربات‌های جگرخواری که قرص‌های خود را نخورده‌اند، به این صفحات حمله‌ور شده و تقاضای بادبزن می‌کنند. آتش در حال خاموش شدن است و در اروپا قیمت بنزین سر به فلک کشیده. خط لوله‌ی نورد استریم هم منفجر شده و گازی در فندک‌ها باقی نمانده. اما فوت کردن که مالیات ندارد. هوادار را از سلبریتی جماعت بگیری، جانش در می‌آید و زوارش در می‌رود. خطر ریزش فالوور جدی‌تر از خطر متروپل است. ما را بکُش اما آنفالو نه. سکوت نشانه‌‌ی رضایت به وضع موجود است. اگر چیزی از خودت توییت نکنی، در خون به ناحق ریخته شده‌ی ربات‌ها سهیمی. محبوبیتی که نظام خرده خرده برایت ساخته، یکدفعه کرور کرور بر باد خواهیم داد. به حجاب دم‌خروسی مریم رجوی قسم ما بی‌شماریم. به استحکام ساختمان‌های پژاک و کومله در برابر موشک‌های سپاه سوگند ما هرگز فرو نمی‌ریزیم ... 🔸در خیابان‌ها اما هیچ پهپادی پر نمی‌زند و جریان نرمال زندگی برقرار است. مدرسه‌ها باز شده و رفتگر محل منتظر سطل آشغال جدید است. بجز گنجشک‌ها و پلیس سر چهارراه، کسی در خیابان سوت نمی‌زند. قبوض آب و برق به روال همیشگی پرداخت می‌شود. در نیم‌کره‌ی غربی، فعالان فارسی‌زبان شبکه‌های اجتماعی خوابیده‌اند و موقع تعویض شیفت است. زمستان در راه است و قیمت لحاف در اروپا دارد رکورد می‌زند. بایدن تحریم‌های جدیدی علیه ایران وضع می‌کند و تحلیل‌گران سیاسی خمیازه می‌کشند. اینجا جمهوری اسلامی است و مردم خود را برای جشن ۴۴ سالگی انقلاب آماده می‌کنند. ✍‌
لولیانِ شوخِ شیرین‌کار، شهر را به آشوب کشیده‌اند. دیواری که جلوی سلف دانشگاه کشیده‌اند، اجازه نمی‌دهد دختر و پسر در هم بلولند. تروریست‌های مجازی با همکاری افتخاری سلبریتی‌های وطنی به داعش پاس روی تور می‌دهند. ، گوهرشاد می‌شود. جامعه جهانی به احترام شهدای حجاب در گوهرشاد، یک قرن سکوت می‌کند. لشکر ربات‌ها از کشته‌های فیک پشته می‌سازند. مردم شیراز در مرکز انتقال خون جمع می‌شوند تا خون کشته‌های شاهچراغ روی زمین نماند. خون را باید با خون شست تا سنگ‌فرش‌ها تمیز شوند. هنوز هم سیاهی چادر از سرخی خون شهید کوبنده‌تر است، اما حفظ نظام، از اوجب واجبات است. همه می‌دانند که حجاب بهانه است و اصل نظام را نشانه رفته‌اند. ما به سندروم صبر استراتژیک بی‌قرار مبتلا شده‌ایم. مماشات را تا مرز وادادگی پیش برده‌ایم، مبادا بی‌بی‌سی ناراحت شود. جلوی سگ هار پا پس کشیده‌ایم و کلاهمان پس معرکه رفته است. جامعه‌‌ی آرمانی با آنها که از جانوران آلبانی خط می‌گیرند، محقق نمی‌شود. دست یقه‌سفیدهای بحران را که برایمان بحران امنیت ملی ساخته‌ و امروز پشت ون گشت ارشاد قایم شده‌اند، باید از مرفق برید تا جامعه پاکسازی شود؛ سوره‌‌ی توحید بی‌جهت در پی «تبت یدا» نیامده. سلبریتی‌های «حمالة الحطب» را که هیزم این آشوب شده‌اند، باید نقره‌داغ کرد. بر پیشانی سیاسیونی که هشتگ‌های اغتشاش را داغ کرده‌اند، باید داغ بی‌شرفی زد. مسئولینی که فضای مجازی را ول کرده‌اند، باید در بیابان‌های قم ول کرد. جام جم را باید کوبید و از نو ساخت. بله بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود. همان ملتی که واردات سیم‌خاردار را به صادرات پهپاد تبدیل کرد. همان جوانانی که دیروز توپ سرخ و سفید و آبی را زمین می‌زدند، امروز ماهواره‌ای ساخته‌اند که در آسمان‌ها نمی‌دانی تا کجا می‌رود و مثل توپ صدا می‌کند. دل اتم را شکاف می‌دهند تا داروی هسته‌ای بسازند و آب در دل بیماران سرطانی تکان نخورد. احمق‌های درجه یک نمی‌دانند با چه ملتی طرف‌اند. ترور کور می‌کنند و نمی‌دانند که خون شهید بصیرت‌زاست. بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود... ✍‌
زیر شکنجه، علی ورد زبانش بود. عمّار دارد این خاک، اما علی تمّار هم می‌خواهد. «سرِ خُمّ می سلامت» می‌گفت آنگاه که میثم، سرِ چوب‌پاره سرخ می‌کرد. منصور می‌داند زبانِ سرخی که سرِ سبز به باد دهد، آرزو و «آرمان» ماست. اینجا ایران است و وقتی خواصّ پیر در دفاع از حق لکنت می‌گیرند و نطق نمی‌زنند، نطق شیربچه‌‌ها باز می‌شود. بر شاخه‌های سرو تناور انقلاب، جوانه‌های نو جای برگ‌های پلاسیده را می‌گیرند. ملتی که ریشه در دشت شقایق دارد را از داغ جوان می‌ترسانند! اهل خباثت چه می‌فهمد که ما با شهادت زنده‌ایم. تَرَکه‌ی داعش کجا می‌داند که شهادت، ماتَرَک ماست. آنها که آشیانه بر دهانه‌‌ی آتشفشان دارند، با واژه‌ی «براندازی» با ما شوخی می‌کنند. روی زمین تور «مجازی» پهن می‌کنند و نمی‌دانند که آشیانه‌ی عنقا بلند است. فرعون هم به موسی (ع) می‌گفت: «عصایت فتوشاپ است»؛ زیرِ آب کردن سر عوامل داخلی موساد که دیگر معجزه‌ی باهره نمی‌خواهد. بُرد رسانه‌ای فقط «پیام عاشورا» که زمان، فرکانس آن را تضعیف نه بلکه تشدید می‌کند؛ پروپاگاندای یزیدیان زمان ما که «نویز» هم نیست. باطل، کف روی آب است و حباب فتنه‌اش به پُفی می‌ترکد اما تایتانیکِ غرب را امواج انقلاب ما غرق خواهد کرد. مصدق گواه است که لانه‌ی جاسوسی شیطان بزرگ را باید قبل از مرداد ۳۲ می‌بستیم، نه در آبان ۵۸. تومور سرطانی اگر زود خارج نشود، در دیگر ارگان‌های بدن میزبان ریشه می‌دواند. جمهوری اسلامی امروز مشغول شیمی‌درمانی است تا خود را از دست تربیت‌یافتگانِ پشت میز نشین غرب و شرق آزاد کند. افول آمریکا از آنچه در رسانه‌ها می‌بینیم، نزدیک‌تر است. ما اما تازه میخمان را در عالم کوبیده‌ایم. ما، خودمان «مرگ بر آمریکا» هستیم. ✍‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنتاگون موشک فراصوت ایران را فتوشاپ می‌داند. اوکراین شاهد است که هنوز جای فتوشاپ قبلی درد می‌کند. جوانان ایرانی طی‌الارض را از متافیزیک وارد دنیای ماده کرده‌‌اند، شیطان بزرگ هنوز بر آدم خاکی سجده نمی‌کند. تا ما به اسرائیل برسد، یک پیام بازرگانی می‌بینیم. در حالی‌که ما تعداد ماخ‌ها را می‌شماریم، از دیمونا صدای آخ می‌آید. در جنگ هیبریدی گاهی پاسخ دستگاه ضدتبلیغی دشمن را باید با موشک داد، تا خفقان بگیرند. بنی اسرائیل می‌دانند که عصای موسی در دل تاریخ چه سر و صدایی به‌پا کرده، اما امروز چوب بی‌صدای خدا همان موشک فراصوتی است که در دستان ماست. ایلان ماسک که جای خود دارد، بایدنِ حواس‌پرت هم توجیه است که هایپرسونیکِ رادارگریز گاهی از استارلینکِ فیلترگریز پیام را سریع‌تر منتقل می‌کند. گاهی لازم می‌شود زمین بازی را از کف خیابان به هوا ببریم. هشدار! چهارتا جوان فریب‌خورده را می‌شود، اما موشک‌های چموش و بازیگوش ایرانی را شاید نتوان به آسانی سر به راه کرد. دامداران غرب آسیا بدانند موسیقی فراصوت، شیر گاوهای شیخ‌نشین را زیاد نه، بلکه خشک می‌کند. آنها که به پترو دلار می‌نازند بدانند مایه‌ی برازندگی است. ✍
🔴 پدیده‌ی بدحجابی را چگونه ببینیم؟ 🔸شخصیت قضاوتگر ما در مواجهه با ناهنجاری‌های اجتماعی، مثل بدحجابی، ناخودآگاه قائل به وحدت فعل و فاعل است و نفرت از فعل را به فاعل تسری می‌دهد. اگرچه اراده فاعل در ارتکاب فعل دخیل است اما انگیزه‌های متعددی می‌تواند در کار باشد؛ از سهل‌انگاری گرفته تا سوء نیت. دشواری کار فرهنگی ناشناخته بودن همین انگیزه‌هاست، چه آنکه به مقتضای هر انگیزه، تجویز متفاوتی برای اصلاح ناهنجاری لازم است؛ گاهی امر به معروف زبانی جواب می‌دهد و گاهی برخورد قضایی و امنیتی می‌طلبد. ضمنا انگیزه و قصد مشخص می‌کند که آیا زشتی بزه بی‌حجابی ریشه در ذات و شخصیت فرد دارد و یا معلول شرایط اجتماعی و فرهنگی اوست. 🔸اشتراکات معنوی قوی‌ترین عناصر پیوند دهنده جامعه هستند. معنویات و اعتقادات، اغلب بروز و ظهور اجتماعی دارند. آنکه برای «جامعه» اصالتِ شخصیت و هویتِ مستقل قائل است، شدت و وسعت و تواتر بروزات معنوی جامعه را همچون نبض آدمی می‌داند که نشان دهنده سلامت یا علائم بالینی بیماری است. گردهمایی‌های آیینی با شکوه و پرتکرار و فراگیر با مشارکت آحاد و طیف‌های متکثر مردم، این انگاره را تقویت می‌کند که علیرغم وجود تنوع در بافت اجتماعی و فرهنگی مردم، اشتراکات بزرگی که هویت جمعی آنها را می‌سازد، همچنان پابرجاست. البته این اشتراکات را نباید در اعتقادات مذهبی منحصر دانست بلکه انگیزه‌هایی چون وطن‌دوستی، علاقه به تمامیت ارضی، نوع‌دوستی و امثالهم هم هویت اجتماعی می‌آفرینند. 🔸مادامی که جامعه بر مدار اشتراکات ارزش‌محور خود حرکت کرده و بروزات و پالس‌های معنوی قوی صادر کند و هویت اجتماعی قابل دفاع داشته باشد، انگیزه‌های جمعی سالمی خواهد داشت، حتی اگر در برخی افعال عناصر سازنده خود (یعنی مردم) دچار ناهنجاری‌هایی نیز باشد. از این منظر می‌توان راهی برای شناخت انگیزه غالب در بدحجابی پیدا کرد و به یک قضاوت عمومی در اینباره دست یافت. با وجود تجلیات آیینی پرشمار و پرشور با حضور پرتعداد افراد کم‌حجاب حداقل می‌توان به این باور رسید که نباید در مورد قاطبه‌ی بدحجاب‌ها قائل به وحدت قبح فعل و فاعل بود. طینت‌ها عمدتا عاری از شیطنت است و ناهنجاری‌های ناشی از عوامل محیطی و فرهنگی بر ظواهر آنها تأثیرگذار بوده است. 🔺اگر این قضاوت عمومی را بپذیریم، با چند نکته روبرو هستیم: 1⃣ هم بی‌حجابی و بدحجابی قبیح است و هم نفرت و کینه نسبت به بدحجابان نکوهیده (تفکیک فعل و فاعل). 2⃣ چون علت بدحجابی را می‌توان اغلب در سهل‌انگاری یا هضم شدن در فرهنگ خانوادگی و محیطی دانست، لذا نسخه‌ی امر به معروف و نهی از منکر همچنان به عنوان یک راهبرد مؤثر می‌تواند کارساز باشد. 3⃣ از آنجا که مقدمه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، محبت آمر و ناهی نسبت به گناهکار و تمنای سعادت و رستگاری اوست، این فریضه بدون سالم پنداشتن ذات بدحجاب و اشتیاق به اصلاح ظواهر او قابل اقامه نیست. 4⃣ وحدت و یکپارچگی و پرهیز از دوقطبی کردن جامعه، یعنی اجتناب از وارد نمودن خدشه و ضربه به هویت اجتماعی شکل گرفته حول ارزش‌ها. لازمه‌ی یکپارچگی و وحدت در این زمینه، جدا دانستن فعل و فاعل در مسأله بدحجابی است. با فاعل غیرمغرض می‌توان همزیستی و مفاهمه داشت و همزمان خیرخواهانه به اصلاح او پرداخت. یادآور می‌شود که رهبر انقلاب در موضوع انتخابات حتی پا را از این فراتر گذاشته و آنها که به جمهوری اسلامی منتقد یا غیرمعتقد هستند را نیز به مشارکت فرا می‌خواند و علاقه به سربلندی کشور و حفظ تمامیت ارضی را عامل وحدت معرفی می‌کند. 5⃣ نسخه عمومی فوق در برخورد با بی‌حجابی‌های عامدانه و مغرضانه موضوعیت ندارد. عجالتا تا اطلاع ثانوی انگیزه‌های کشف حجاب را نباید ساده‌انگارانه تفسیر کرد. اگرچه نمی‌توان در مورد انگیزه‌ها، قضاوت مطلق داشت و حتما استثناهایی نیز وجود دارد، اما به نظر می‌رسد برای این طیف از افراد در کنار امر به معروف و نهی از منکر، سایر راهکارهای قانونی و امنیتی را نیز باید مد نظر داشت. بدیهی است که وحدت با آنها که عامدانه از گناه اجتماعی قبح‌زدایی می‌کنند، هرگز موضوعیت نخواهد داشت. 6⃣ در صورت استمرار پدیده‌ی بی‌حجابی با نقش‌آفرینی عناصر مغرض و تداوم انفعال مردم و حاکمیت در کنترل آن، بی‌حجابی با انگیزه‌های سهل‌انگارانه توسعه می‌یابد. به زودی با سبک زندگی معتقد به ارزش‌های مذهبی منهای حجاب روبرو خواهیم شد. در چنین شرایطی بی‌حجابی رفته رفته از دایره منکرات خارج می‌شود و ده‌ها معضل اجتماعی و فرهنگی و قضایی دیگر می‌آفریند. ✍
🔴 نور خدا، صدای سکوت، دوربین مداربسته، حرکت... نور خدا مسیر شهادت را به جوان رهگذر نشان می‌دهد. رستگاری کمی آن‌طرف‌تر در تقاطع بعدی‌ست. مرد مؤمن! زانوانت سست نشود؛ برو. دو سه قدم بیشتر تا ملکوت نداری. آنجا کیمیای غیرت، پر پرواز توست. شهادت نقل و نبات که نیست؛ فقط تو به من «به من چه» نگفتی. پیش من خونت از همه رنگین‌تر است. بریزش، رنگ من می‌گیری، سبک می‌شوی. برو... صدای سکوت، گوش شهر را کر کرده. رهگذران، صحنه را تماشا می‌کنند. رگی نمی‌جنبد. احساسی جریحه‌دار نمی‌شود. ذهنی تشویش نمی‌گیرد. چشم‌ها با ضربات چاقو بالا و پایین می‌شوند، اما قلب‌ها تپش نمی‌گیرند و پاها از حرکت نمی‌ایستند. دنیا برای تو رهگذر است، اما مرده‌دلانِ رهگذر در باتلاق «به من چه» فرو می‌روند. صدای سکوت سوپراستارهای ورّاج را نمی‌شنوی؟ سکوت، همیشه مرگبار است... فردا جای جانان و جانی را عوض می‌کنند؛ این خط و این نشان! هشدار! اراذل، فضولات عالم‌اند، اما به سِحر سینما و جادوی جام جم می‌توان آنها را بزک کرد. دوربین‌های مداربسته صحنه را شکار و خوراک شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. هشتگ‌های رباتی هنوز سودای انقلاب قلابی دارند. تا چشم کار می‌کند جای خالی توست و سلبریتی‌هایی که باز جاخالی می‌دهند. صحنه‌ای که خلق کردی، به اندازه‌ی نقد یک فیلم اکشن برایشان اهمیت ندارد. از سطل ماست پیراهن عثمان ساختند و در برابر پیراهن پاره‌پاره تو مثل ماست‌اند. عالم در محضر دوربین‌های خداست اما آقایان و خانم‌های دوربینی جلوی دماغشان را هم نمی‌بینند؛ بصیرت پیشکششان... حرکت گاهی از مسیر ماجراجویی محقق می‌شود. جریان خون همواره جریان آگاهی به دنبال دارد. شهید، در دنیای سکون اموات، سیر می‌کند. خفته را خفته کی کند بیدار، اما شهید برای ملت بیداری می‌آورد. سر آن تقاطع ابدی سوزن‌بانی را دیدم که دست خالی ریل جامعه را از دره‌ی «به من چه» به سمت قله‌ی «کلکم راع ...» حرکت داد. یک بار دیگر صحنه را مرور کنیم؛ نور خدا، صدای سکوت، دوربین مداربسته، حرکت... ✍️‌