eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
233 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
49 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز رفتم پشت سر نائب تو نماز خواندم. جمعیت موج می‌زد. همه با عشق آمده بودند. آفتاب گویی توان آزار دادن نداشت؛ چون عاشق‌ها گرمای لطیف حرف‌های نائبت را که احساس می‌کردند، گرمای آفتاب را فراموش می‌کردند. در ازدحام جمعیت، کسی احساس معطلی نمی‌کرد. در جا زدن و پیش نرفتن در آن ازدحام، به انسان حس پیشرفت می‌داد. اصلا همین که خودم را در آن جمع می‌دیدم، احساس مفید بودن می‌کردم؛ چه حس خوبی! کاش یک روز هم برسد که بگویم آقا! از این که در میان لشکرت هستم، احساس مفید بودن می‌کنم، چه حس خوبی! شبت بخیر همۀ‌ فایدۀ زندگی‌ام!
ما اعتقاد داریم تو حاضری و ناظر اما چنان زندگی می‌کنیم که گویی تو نه حاضری و نه ناظر. این تضاد ریشه در پای لنگ ایمانمان دارد. کاش حال ایمانمان زودتر خوب می‌شد. بار شرمندگی از تو حسابی رو دوشمان سنگینی می‌کند. دعا کن زودتر برسد آن روزی که حتی اگر غایب از نظرهایی اما چنان رفتار کنیم که گویی عیان‌تر از تو هیچ چیز و هیچ کسی را نمی‌بینیم. شبت بخیر حاضرتر از همه!
🍃حضرت محبوب دلم برای پاییز می‌سوزد، رنگش شبیه رنگ آتش است. انگار پاییز فصل سوختن است. پاییز را از این زاویه که نگاه می‌کنم برایم فصل عاشق‌های ناکام می‌شود. برای همین هم دلم برای پاییز می‌سوزد. اما عاشق باشی و ناکام، دنیا برابت تحمل‌پذیرتر است تا وقتی که عاشق نباشی و اسیر چنگال دنیا باشی. مرا از چنگال دنیا نجات بده حتی اگر عاشق ناکامم کنی. شبت بخیر حضرت محبوب!
🍃حقیقت امید وقتی دلم را خیس می‌کنم با اشک‌هایی که در حسرت عاشق نبودن تو ریخته شده، امیدوار می‌شوم به این که روزی اشک‌هایم از شوق عاشق شدن، جاری شود روی گونه‌هایم. من اشک‌هایی که از درد عاشق نبودن می‌ریزم و آه‌هایی را که از این درد از سینه‌ام بر می‌خیزد، دوست دارم. این اشک‌های جاری و آه‌های برآمده، یعنی هنوز عشق مقصد اصلی زندگی است و یقیناً تو هستی که چشم و سینه‌ام را برای اشک و آه مهیا نگه می‌داری. تو معنای امیدی و ضامن امید هر کسی که امیدش رو به انتهاست. چشمۀ اشک را نگه می‌داری تا خشک نشود و سینه را گرم نگه می‌داری تا سرد نشود. خدا نکند که تا آخر عمر در زندان تنگ عاشق نبودن بمانم؛ اما اگر هم زبانم لال عاشق نشدم، التماس می‌کنم این اشک و آهی که از درد عاشق نبودن است، از من نگیر. شبت بخیر حقیقت امید!
دلم تنگ شده برایت، بیشتر از آنی که در وصف بگنجد. درست است که این روزها عریان شدن ظلم و ستم،‌ مرا بیشتر به یاد تو می‌اندازد، اما باور کن جنس دل‌تنگی‌های من، از جنس «به خاطر خودت»هاست. من نمی‌خواهم که بیایی و امنیت را جایگزین ناامنی کنی، می‌خواهم بیایی تا در کنارت باشم. کنار تو که باشم، ناامنی را نمی‌فهمم که بخواهم به دنبال امنیت بگردم. دلم تنگ شده برایت، برای خودت، برای در کنار تو بودن، در مقابل تو نشستن، با تو همکلام شدن، چشم در چشم تو دوختن و ... آقا! دلم تو را می‌خواهد. به فریاد دل بی‌تابم برس که کسی جز تو مایۀ آرامش این دل بیچاره نیست. شبت بخیر فریادرس بی‌کَسان!
غروب‌های جمعه همیشه دلگیر بوده برایمان و خدا نکند جمعه‌ای بیاید و تو نباشی و دل ما نگیرد آقا! غروب جمعه همیشه دلگیر بوده برایمان؛ اما وقتی در زمانی غربت زده یا مکانی لبریز از غربت باشیم، دلمان بیشتر از همیشه می‌گیرد. آقا! از غروب‌های جمعۀ این روزهای غزه و ضاحیه، غربت سر می‌رود و اگر کسی در کوچه پس کوچه‌های غزه و ضاحیه، غروب جمعه را تجربه کند، نمی‌دانم چگونه می‌تواند دل‌گرفتگی را تاب بیاورد؟ می‌دانم که حواست هست به دل‌های گرفتۀ فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها و می‌دانم که اگر نگاه عنایت تو نبود، غربت، قاتل بازماندگان حادثه‌ها می‌شد؛ اما دوست دارم برای آرام شدن دل خودم التماست کنم که به دلِ گرفتۀ آنها سهم بیشتری از نگاهت را عنایت کن! شبت بخیر امید دل‌های گرفته! | |
آقا! این روزها وقتی نالۀ پدران و مادرانِ جوان از دست داده و کودکان یتیم را می‌شنوم، وقتی خانه‌های ویران شده روی سر مردم و موشک‌های شلیک شده به قلب شهر و روستا را می‌بینم، وقتی ظالمان و ددمنشان با ریختن خون مردم بدمستی می‌کنند و در مقابل جهانیان به خاطر کشتن زنان و کودکان تشویق می‌شوند، وقتی قهقهۀ پیروزی سر می‌دهند و در میانشان تبریکِ قتل و غارت بی‌گناهان رد و بدل می‌شود، دنیا برایم تاریک‌تر از شب سیاه و تنگ‌تر از خانۀ قبر می‌شود. در این میانه یاد تو می‌افتم و صبری که خدا به تو عنایت کرده. چطور می‌بینی و می‌شنوی و صبر می‌کنی؟! پایان دادن به همۀ این ستم‌ها در توان تو هست؛ اما هنوز خدا اذن ظهور نداده و تو جز چشم به خدا حرف دیگری نگفته‌ای. این همه رضا به حکم خدا را از کجا آورده‌ای آقا! ؟ خوش به حالت با این همه رضایی که داری! شبت بخیر بندۀ‌ راضی و مرضی خدا! | | |
🍃امام غریب همیشه می‌ترسیدم و می‌ترسم از این که به نبودنت عادت کنیم. از وقتی رفته‌ای تا همین امروز دهشتناک‌تر از نبودن تو اتّفاق دیگری افتاده است؟ هر چه قدر از نبودنت می‌گذرد، باید سخت‌تر جان بدهیم از غم فراقت؛ ولی چرا این قدر آسان شده نبودنت؟! کسی از ما اگر یک روز و حتی نصف روزی نباشد و ما از او بی‌خبر باشیم، از هم سراغش را می‌گیریم، به این امید که شاید دستمان به خبری از او برسد. آخرین باری که سراغ تو را از کسی گرفتم کی بود؟ نمی‌دانم. چه قدر بد! و چه اندازه مایۀ شرمندگی! کدام درد و کدام مصیبت بدتر از عادت کردن به نبودن توست؟! چرا برای رهایی از این درد، رو به آسمان فریاد نمی‌کشیم؟ التماس می‌کنم آقا که تو به نبودنت در میان ما عادت نکن. وای بر ما اگر روزی برسد که تو میل آمدن نداشته باشی! اگر چه حق داری اگر لحظه‌ای دلت برای ما تنگ نشود. ما را ببخش برای این همه عادت کردن و این قدر عاشق نبودن. شبت بخیر امام غریب!
یک روز می‌رسد که بچه‌های غزه و ضاحیه با تو در کوچه‌های آبادشان قدم خواهند زد؛ در حالی که به داشتن امامی چون تو به خود می‌بالند. دستان گرم تو را می‌گیرند و آرامش را با همۀ وجود می‌چشند. دیدن تو سختی‌ها را چنان برایشان آسان می‌کند که اگر قیمت رسیدن به تو چشیدن دوبارۀ همۀ سختی‌ها باشد،‌ از صمیم جان قبول می‌کنند. تو می‌آیی و زیبایی دنیا را نشانشان می‌دهی تا همه بدانند دنیای بدون تو امن و ناامنش فرق چندانی دارد. زندگی، یا با تو بودن است یا به سوی تو دویدن! شبت بخیر معنای زندگی! | | |
زندگی یعنی با تو بودن یا به سوی تو دویدن. کسی که به تو نرسیده، اگر از دویدن به سوی تو باز بایستد،‌ در همان دم، مرگ را حس می‌کند. باید به سوی تو دوید؛ زیرا در مسیر رسیدن به تو، این راه رفتن است که انسان را خسته می‌کند و شاید هم متوقف؛ نه دویدن. کسی که برای رسیدن به تو نمی‌دود، معلوم است که برای زندگی بی‌تاب نیست. بی‌تاب نبودن برای زندگی، نشان از تمایل به مرگ دارد و چه تمایل دهشتناکی! زندگی یعنی با تو بودن یا به سوی تو دویدن؛ حالت سومی برای زندگی متصور نیست. من که با تو نیستم و هر چه به خودم نگاه می‌کنم در حال دویدن به سوی تو هم نیستم و از مرگ نیز می‌ترسم. من زندگی را دوست دارم آقا! کمکم کن هر چه زودتر توان دویدن به سوی تو را بیابم. شبت بخیر همۀ زندگی!
🌌 | بـا تـو حـرف زدن وقـتـی آرامـم نـمی‌کند یعنی عـاشـق نـیـسـتـم. مـگـر مــی‌شــود عـــاشــق بـا معشوق خویش سخـن بـگوید و آرام نـگیـرد؟ بـه یـاد تـو بـودن وقـتـی مـرا از یـاد دنیا غافل نـمی‌کـنـد یعـنی عـاشق نیستم. مگر مـی‌شود عاشق به یاد معشوق باشد و باز به دنیا فکر کند؟ بـه اشـک تـو فـکـر کـردن وقتی مرا از گناه باز نـمی‌دارد یعنـی عـاشـق نیستم. مگر می‌شود عـاشق به اشــک معشوق فـکـر کند و بـاز هم بانی گریستنش شود؟ بـه دوری تـو فکر کردن وقتی مرا به آه و ناله نـمی‌اندازد یعنی عاشق نیستم. مگر می‌شود عـاشق به هجران معشوق فکر کند و باز هم مجالی برای لبخند داشته باشد؟ آقـا! می‌دانـم که عاشق نیستم؛ ولی می‌دانی که دوست دارم عـاشق بـاشم. کمکم کـن که نامم در دفتر عاشقان تو ثبت شود! شبت بخیر معنای عشق!
🌃 | تـاب آوردن ظلم آن هم در ایـن حد و اندازه، در تـوان هـیـچ یـک از مـا نیـسـت. مـا بـایـد از انـسـانـیـت خـارج شـده بـاشـیـم تاـ ستم‌هایی ایـن چـنـیـن را در غـزه و ضـاحـیه ببینیم و باز هم به زندگی ادامه‌بدهیم. بی‌شک شایستۀ ستایش‌است کسی‌که بعد از دیدن‌این هـمه ظلـم و جـور، از غصه دق می‌کنـد و می‌میـرد. آقا! باورکن‌که ما‌این قدرها از دایرۀ انسانیت بیرون نیـامده‌ایم که ظلم و جور ستمگران را ببینیم و باز هم نفس بـکـشـیـم. آنـچـه بـه ما تـوان می‌دهد که در میان تـعـفّـن سـتـم، بـاز هم نفس‌بکشیم، رایحۀ انتظار آمدن‌توست. بـه قدری مژدۀ آمدنـت جـان‌بـخـش است کـه مـی‌شـود در نـفـس‌گـیرترین هوا هم به امید ظهورت زندگی کرد. خـدا را شـکـر کـه هـسـتـی و یـک روز می‌آیی! وای به حـال ما اگر نام‌مان در دفتر منتظرانِ تـمـاشاچی نوشته شود! خدا کند نام ما را در میـان مـنـتظرانی بنویسند که پیش از آمدنت هر‌چه‌از‌ دستشان برآمد برای ریشه‌کـن‌کردن ظلم انجام دادند. شبت بخیر حضرت موعود!
🌃 | مـا تـو را بـایـد در مــتـن زنــدگــی‌هـایـمـان پـی مـی‌گرفتیم تا به هر جا چـشـممان می‌افتاد، به‌یاد‌تو‌می‌افتـادیم؛ اما تو را در دعای ندبه‌ها و درجمکران محصورکردیم. این‌شد که صبـح جـمعـه‌ها اگر چه یابن الحسن می‌گوییم اما از بـعد از این دعای ندبه تا دعای ندبۀ دیگر، نشانی ازتو در ماو زندگی‌مان یافت‌نمی‌شود. مـا شاید پا به مسجد جمکران که می‌گذاریم بـه یــادت بـاشـیـم؛ امـا پـایـمـان را از مـسـجـد بیرون‌نگذاشته، تو از خاطرمان‌محومی‌شوی. مـا بـا تو زندگی کـردن را یاد نـگرفته‌ایم؛ برای همین‌هم‌ندبه‌خواندن‌وجمکران‌رفتن‌هایمان ما را به تو نزدیک نمی‌کند. از هـر دری سخن می‌گویم، آخرش به غربت تو می‌رسم. شبت بخیر امام غریب!
🌃 | خـوب شـدن مـا اگـر قـیـمـت آمـدن تـو باشد، خوب نشـدن جرم بزرگی می‌شود این روزها. خـوب نـشـدن‌هـای مـا بـانی تـداوم ظلم‌هایی مـی‌شـود که دادمان از آن درآمده. وای بر ما اگـر دلـیـل تـأخـیـر ظـهورت، خوب نشدن‌مان باشد! خـوب شـدن مـا اگـر لـحـظـه‌ای آمدنت را جلو بـیـنـدازد؛ مـا در پـاداش عــدالــت‌گـسـتـری تـو شـریـک خـواهـیـم شـد. چـه عـمـلـی بـالاتـر از عـدالت گستری تو در خیال عالم می‌گنجد؟! بـایـد خـوب شـویم. راهی جز این نیست و تا نـگـاه لـطـف تـو نـبـاشـد، خـوب شـدن از ما بر نمی‌آید. کمکمان‌کن آقا که سخت‌محتاجیم! شبت بخیر دستگیر همه!
🌃 | مـن ضـعـیـف‌تـر از آنـم کـه سـربـاز تـو بـاشـم. سـربـاز تـو بـایـد قـوی بـاشـد و در بـرابـر هـمـۀ نـامـلایـمـات روزگـار مـثـل کـوه بـایـستد. باد و طـوفـان حـریـفـش نباشند و جـز از اخـم تو از چـیـزی نـتـرسـد و جـز از آه تـو زیـر بــار هــیــچ مشکل دیگری خم نشود. مـن ایـن طور نیستم و تو هم سرباز ضعیف نـمـی‌خـواهـی. اگـر بـنـا نباشد کـه نـام من در دفـتـر سربــازان تـو نـوشـتـه شـود، زنــدگــی را مـی‌خـواهـم بـرای چـه؟ پـس یـک راه بـیـشـتر ندارم، باید قوی شوم. تو اگر عاشقم کنی، هر چه از قدرت که لازم باشد، به دست خواهم آورد. یک روز عاشقت می‌شوم می‌دانم. شبت بخیر فرمانده!
🌃 | فـردا جـمـعـه اسـت. جمعه روز انتظـار است. فـردا تعطیل اسـت. ما هیچ کـاری جز انتظـار نداریم؛ اما فردا انتظار هم مثل کارهای‌دیگر ما تـعـطـیـل است. پس کی باید حس انتظار بگیریم؟! نکند جمعۀ فردا را مـثل‌جمعه‌های دیـگر بـگـذرانـیـم! ما کی بناست از شرمندگی تو بیرون بیاییم؟! اگر منتظر نبودن ما آمدن تو را به تأخیر بیندازد، چه جوابی داریم برای خـدا؟! چـقـدر فکر کردن به این جواب، طعم خـوشـی‌هـا را در کـامـمـان تـلـخ می‌کند! از ما بـگـذر بـرای ایـن هـمـه مـنـتـظـر نـبـودن! مـا را ببخش برای این همه عاشق نبودن! شبت بخیر امام غریب!
🌃 | 🌱در کشاکش‌میان شیطان‌وانسـان، وقتی کـه پـای عــشــق تـو در میـان بـاشـد، پـیـروزی انـسـان بر شیطان قطعی است. کسی که در برابرشیطان‌دائم‌شکست‌می‌خورد، در‌صداقت عـشـق بـه تـو تـردید کند. گمان می‌کنم دیگر تـکلـیـف کسی که رفیق شیطان شده معلوم است. 🌱من اگر رفـیـق تو نشدم؛ امـا از رفاقت با شـیـطـان هـم بـیـزارم و چـون عـاشق نیستم، دائـم در حـال شـکـسـت خـوردن از شـیـطانم. رفیق همۀ عاشق‌هـای صادق، مدد کن تا به عشق تو دست پیدا کنم. شبت بخیر رفیق شفیق!
🌃 | 🌱زیـاد شـنـیـده‌ایـم کـه نـبـایـد بـه دنــیــا دل بـسـت و باید همیشه بـرای مـرگ آمـاده بـود. دل بـسـتـگی بـه دنیایی که تو در آن غایب از دیـدگـان بـاشـی، عـیـن حـمـاقـت است و فرار کـردن از مـرگ، عـیـن بُـزدلی؛ اما آقا می‌شود بگویی چگونه می‌شود از دنیایی که تو در آن ظـهور کرده‌ای و می‌شود تو را دید،‌ دل کند و آمادۀ مرگ شد؟ 🌱مـن در خـیـالـم حال کسانی را به تصویر مـی‌کـشـم کـه چند روز بعد از آمدنت، صدای پــاک مـــرگ را شـنـیـده‌انـد. اصــلاً نـمـی‌تـوانـم خـودم را جـایـشـان بـگـذارم. بهـ گـمـانم وقتی عـزرائـیـل به سراغ آنها می‌آید، وعدۀ دیدار بـا پــدرانــت را خـواهـد داد تـا دل کـنـدن از دنـیـا برایشان آسان شود. این طور نیست؟ 🌱شبت بخیر دنیا و آخرتم!
🌃 | 🌱کـاش مـی‌گـفـتـی بـا دل گرفته‌ام چه کار کنم. زندگی برایم سخت شده آقـا! هر چقدر خـبـر پـرکـشـیـدن دوسـتـانت بیشتر به گوشم می‌رسد، دل‌گرفتگی‌ام بیشتر می‌شود. 🌱گـویـی ایـن روزها خبرهای شهادت یکـی پـس از دیـگـری مأمورند که این پیام را برایم پـررنـگ‌تـر از همیشه کـنـنـد: دنیا جای ماندن نیست. 🌱و مـن مـانده‌ام و حسرت در دنیا ماندن. دل‌گـرفـتـگـی وقـتـی همراه حسرت می‌شود، درد جـان کندن را بیشتر می‌کند. حسرت جـا ماندن کـم دردی نیست آقا! پرواز کبوتران را دیـدن و خـود را در قـفـس دنـیـا حس کردن، تاب و توان می‌خواهد. تحمل‌ایـن جا‌ماندگی کار من نیست. 🌱کــاش یــک روز هــم خــبــر پــرواز مــرا در زمـیـن منتشر کنند! کاش نـقـطـۀ آغاز پـروازم در مـیـدان نـگاه تـو و مــقــصــد پـرواز آسـمـان چشمانت باشد! 🌱شبت بخیر آسمان من!
🌃 | 🌱دلــم عـجـیـب تــنــگ کـربــلاســت و شــب جــمــعــه‌هـا بـی آن کـه از مـن اجــازه بـگـیـرد، خیـالـم را همراه خودش می‌کند و می‌رود بـه کربلا. 🌱دلـم بـه خیـالـم می‌گوید او را همراه کنـد باتو تا در کنار ضریح شـش‌گوشه به صدایت گوش کند و زیر لب زیارت‌نامه را تکرار کند. 🌱دلم‌به‌گوش‌دادن قانـع‌نیست. او دوست دارد در کـنـار مـزار شـهـیـد کـربـلا روضـه‌خوان شوی و او بانوای تو اشک‌بریزدپای‌روضه‌هـای تو. 🌱خـیال نـیـز همـراه خوبی بـرای دل است. او را کـنـار تـو گـذاشـت در حـالـی کـه داشـتـی روضـۀ وداع مـی‌خـوانـدی و اشک می‌ریختی. 🌱دلم با روضۀخیالی تو اشـک ریخت و در میان اشک‌هایش دعـا کـرد روزی ایـن خـیـال بـه حـقـیـقـت بپیوندد و یقـیـن کـرد کـه تـو بـه دعایش آمین گفتی. 🌱شبت بخیر زائر شب‌های جمعۀ کربلا!
🌃 | 🌱مــا بــرای رأی و ســلــیــقــۀ خــود احــتــرام ویژه‌ای قـائـلیم. به این راحتی دست از آن بر نـمـی‌داریـم و بـا کـسـی هـم که با آن مخالف باشد، کنار نمی‌آییم. 🌱رأی و سـلـیـقـه بـرایـمـان مـقـدس شـده و مخالفت هرکسی با آن را توهین‌به‌مقدسات خـویـش مـی‌شـمـاریـم. مـا حـتی گاهی حرف خــدا را هــم عـــوض مــی‌کــنــیــم تــا بــا رأی و سلیقه‌مان جور در بیـاید. چون بـا خدایی که مخالف باشد، مشکل پیدا می‌کنیم. 🌱آقــا! این همه تقدس برای رأی و سلیقۀ خـویـش، در زمان ظهور تو خطرناک نیست؟ اگـر تـو هـم وقـت آمـدنـت با رأی و سلیقۀ‌ مـا مخالفت‌کردی، نکند دو دستی به‌رأی‌وسلیقۀ خویش بچسبیم و تو را رها کنیم؟ 🌱ما که حرف‌خدا را هم عوض می‌کنیم تـا مجبورنشویم رأی و سلیقۀ‌ خودمان را عوض کنیم، با تو چه کار می‌کنیم اگر با ما مخالف باشی؟ 🌱بــه دادمــان بــرس! گــویــی حــال دل مــا بـیـچـاره‌هـا بـیـشـتـر از آنـی کـه فـکـر مـی‌کنیم خراب است. 🌱شبت بخیر فریادرس بیچاره‌ها!
🌃 | 🌱معلوم است که گاهی خودت دستی بـه دلـم مـی‌کـشـی تـا تـنـگ بـودن دنـیـا را خـوب بفهمم. قدر ایـن فرصت‌ها را خوب می‌دانم. اگر حس گاه به گاهِ من به زندان بودن دنـیـا نـبـاشد، هـمـۀ وجـودم در بـاتـلاق خطرنـاکش فرو می‌رود. 🌱«دنیا برای ماندن نیست» همیشه برایم یـک شـعـار بـود؛ ولی وقتی تو دستی به روی دلــم مــی‌کــشــی، می‌شـود حـقـیـقـتـی کـه بـا سلّول‌های بدنم درکش می‌کنم. 🌱چـه قـدر خـوبی و چـه انـدازه مـهربان که نـمـی‌گذاری دنیا را مقصد خویش کـنـم. دنیـا وقـتـی کـه مقصد می‌شود، بـی‌رحم می‌شود؛ بـی‌رحـم‌تـر از آنـی که در خیال بگنجد. دنیای مـقـصـد شـده، کـاری مـی‌کـنـد کـه آدم حــتّــی دستش به روی فاطمه بلند شود. دنیایی که مقصد می‌شود، کـاری می‌کند که آدم فاطمه را بکشد. چه قدر این دنیا تهوّع‌آور است. 🌱می‌دانم که خودت حواست هست؛ ولی دوسـت دارم الـتـمـاس کـنـم و بگویم هر چـه قدر هم که بد شدم، دست کشیدن بـه روی دلم را رها نکن. 🌱شبت بخیر دست خدا!
🌃 | 🌱گـاهی که بازی دنیا اشکم را در می‌آورد، بـه ازای قــطــره قــطــره اشــکــی کـه مـی‌ریزم، خــروار خــروار بـار شرمنـدگی را روی شـانـه‌ام احساس می‌کنـم. چرا من برای دنیا این قدر غـصـه مـی‌خـورم و اشـک مـی‌ریـزم؛ امـا بــرای نیامدن تو نه؟! 🌱دنیا چقدر عزیزتر از توست که این گونه دلــم را بــه نــام خــودش زده و اشـــکـــم را در غصه‌هایش جاری کرده؟! 🌱کـاش یـک روز مـی‌رسـیـد کـه جــای تـو و دنیا در دلم عوض می‌شد،‌ آن وقت تا یاد تو می‌افتادم اشکم جاری می‌شد و تـا احسـاس مـی‌کـردم کـمـی از دسـتـم دلـگـیـری، آسـمـان روی سرم خراب می‌شد! 🌱مـن از تـو شرمنده‌ام و دنیـایی پوزش به تو بدهکارم. اصلا مگر بـا عذرخواهی‌می‌شود بار این‌شرمندگی را کم کرد؟! هرگز، باید زیر بار این شرمندگی مُرد. مـرا ببـخـش برای این همه عاشق نبودن! 🌱شبت بخیر محبوب خدا!
🌃 | 🌱امـنـیـت جـز در کـنــار تــو، در هـیـچ جـای دیگری مـعـنـا ندارد. مـا اگـر جایی غیر از کنار تـو احـسـاس امـنـیـت کـردیم، بی‌شک گرفتار توهم شده‌ایم. 🌱کاش‌می‌شد این حقیقت را طوری فریاد زد تا همۀعالم‌بشنوند که اگر همه، سلاح‌ها را بـر زمـیـن بـگـذارنـد و بـرای تـأمـیـن امنیـت، دست به دست هم بدهند، تـا وقتی بر مدار ولایـت تـو مـتـحـد نـشـونـد،‌ آخرش باز هم به جـان هـم مـی‌افـتـنـد و امـنـیـت را از یـکـدیـگر سلب می‌کنند. 🌱دسـت‌هـایـمـان اگـر بـی‌تـو بـا هـم مـتـحد شـونـد، بـالأخره یـک روز پنجه‌هایی می‌شوند کـه‌به‌صـورت‌یکدیگر می‌کشیم و چنگال‌هایی که راه نفس را بر هم سد می‌کنیم. 🌱آقـا! زنـدگـی مـا را بر مدار ولایت خویش بدار تا دنیا و آخرتمان آباد شود. 🌱شبت بخیر امان دنیا و آخرتمان!
🌃 | 🌱دنـیـا بـا هـمـۀ زرق و بـرق‌هـایـش، چیزی نـیـسـت که بخواهم آن را با تو مقایسه کنم. اصـلاً کـسـی اگر دنیا را با تو مقایسه کرد، نه تو را شناخته و نه دنیا را؛ اما چرا دل به دنیا داده‌ام و دل به تو نداده‌ام؟! 🌱هر وقت به دنیا اعتمادکـردم، مرا فریب داد و سـرمـایـه‌ام را بـه تــاراج بـرد و پـشـتـم را خـالـی کرد، و هر گاه به تو اعتماد کردم، بُرد کـردم و سرمایۀ بر باد رفته‌ام برگشت و مثل کـوه پـشـتـم ایـسـتـادی؛ امـا چـرا دل بـه دنــیـا داده‌ام و دل به تو نداده‌ام؟ 🌱هـر وقـت دلـم از دنیـا گرفت و به او گله کـردم، خـودش را بیـشـتر از مـن دریـغ کـرد و گـویـی بـه سـر لـج افـتاد و هوس انتقام کرد؛ اما وقـتـی سـفـرۀ دلـم را پـیـش تـو بـاز کردم، بـیـشـتـر بـه من نزدیک شدی و پا به پای دلم راه آمـدی و آرامـم کـردی؛ امـا چـرا دل به دنیا داده‌ام و دل به تو نداده‌ام؟! 🌱آقـا! بـه دادم بـرس! من از تعارض‌هایی که در وجودم ریشه کرده خسته‌ام. 🌱شبت بخیر تکیه‌گاه زندگی!