eitaa logo
🌷از تبارشهیدسلیمانی🌷
233 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
49 فایل
سلام خیلی خوش اومدید در این گروه می تونید زندگی خودتان و اطرافیانتان رو تغییر بدهید خوشحال میشیم عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/2860843019C6dfc20980e نقد و پیشنهادات https://abzarek.ir/service-p/msg/867111
مشاهده در ایتا
دانلود
🌃 | 🌱امـروز داشـتـم بـه لحظۀ آخـر زندگی فکر می‌کـردم. لحظه‌ای که به من می‌گویند وقت رفـتـن اسـت و دیـگـر بـه انـدازۀ چـشـم بر هم زدنـی هـم فـرصـت زنــدگـی نـداری. بـا خــودم گفتم سرمایه‌ام برای سفر آخرت چیست؟ 🌱مـی‌خـواسـتـم بــه سـرمـایـه‌ام فــکــر کـنـم که دنـیـا در برابرم سبز شد و به دلـم که نگاه کـردم، دیــدم سـرمـایـه‌ام جـز مـحـبـت دنـیـا و تـلاش بـرای رسـیـدن بـه دنـیـای بـیـشـتـر چیز دیگری نیست. وجودم همه ترس و وحشت شد. 🌱بـه دنبـال سرمایۀ دیگری دلم را کنکاش کـردم. چـیـزی را یـافـتـم کـه کـمی آرامم کرد. درسـت اسـت کـه مـن زندگی‌ام را صرف دنیـا کردم؛ امـا تـو خـــوب مـی‌دانـی کـه هـمـیـشـه دوست داشتم عاشقت باشم. 🌱آقا! ایـن‌خودش‌سرمایه‌ای‌برای دل‌بستن نیست؟ خداکند تا قبل از مردنم ایـن‌سرمایه را در مسیر عاشق شدن صرف کنم! 🌱شبت بخیر همۀ سرمایه‌ام!
🌃 | 🌱امـروز داشـتـم بـه لحظۀ آخـر زندگی فکر می‌کـردم. لحظه‌ای که به من می‌گویند وقت رفـتـن اسـت و دیـگـر بـه انـدازۀ چـشـم بر هم زدنـی هـم فـرصـت زنــدگـی نـداری. بـا خــودم گفتم سرمایه‌ام برای سفر آخرت چیست؟ 🌱مـی‌خـواسـتـم بــه سـرمـایـه‌ام فــکــر کـنـم که دنـیـا در برابرم سبز شد و به دلـم که نگاه کـردم، دیــدم سـرمـایـه‌ام جـز مـحـبـت دنـیـا و تـلاش بـرای رسـیـدن بـه دنـیـای بـیـشـتـر چیز دیگری نیست. وجودم همه ترس و وحشت شد. 🌱بـه دنبـال سرمایۀ دیگری دلم را کنکاش کـردم. چـیـزی را یـافـتـم کـه کـمی آرامم کرد. درسـت اسـت کـه مـن زندگی‌ام را صرف دنیـا کردم؛ امـا تـو خـــوب مـی‌دانـی کـه هـمـیـشـه دوست داشتم عاشقت باشم. 🌱آقا! ایـن‌خودش‌سرمایه‌ای‌برای دل‌بستن نیست؟ خداکند تا قبل از مردنم ایـن‌سرمایه را در مسیر عاشق شدن صرف کنم! 🌱شبت بخیر همۀ سرمایه‌ام!
🌃 | 🌱مـن از آرزوهـای کـودکـانـه دیـگـر خـسـتـه شـده‌ام. دوسـت دارم بـه انـدازۀ سـنّــی کـه از مـن گذشتـه، آرزوهایم بزرگ شده باشد؛ امـا گویی باید قبول کنم با این که سـن و سـالـم بزرگ شده؛ آرزوهایم کوچک مانده‌اند. 🌱مـن از فـکـر کـردن بـه آرزوهایم خجالـت مـی‌کـشـم. قـد و انـدازۀ این آرزوها نسبتی بـا مُهری که از تو بر پیشانی‌ام خورده ندارد. 🌱مرا به تومی‌شناسند؛ ولی اگر روزی خدا پـرده از روی آرزوهـایـم بـردارد و مـردم ببیننـد کـه آرزوهــای مـن رنــگــی از تــو نـدارنـد، آبــرو نمی‌ماند برایم. 🌱آقا! مرا ازباتلاق‌ترسناک آرزوهای‌کوچکم نجات بده. دوست ندارم در میان این‌باتلاق، عـمـرم بـه سـر آیـد! هـر آرزویی جـز تو، هوای مسموم‌است. راه‌نفسم در این‌هوای‌مسموم بستـه اسـت. هر آرزویی جز خودت را از مـن بگیر. 🌱شبت بخیر قشنگ‌ترین آرزو!
🌃 | 🌱وسـیـلـه‌ای داشـتـم کـه خـراب شـده بـود. بـردم پـیـش مـرد تـعـمـیـرکـار. نگاهش کـرد و گـفـت: «بـه درد نـمـی‌خورد. نمی‌ارزد خرجش کـنـی. بـیـنـدازش دور.» گـفـتـم: «بمـانـد بـرای خودت». گفت: «من هم می‌اندازمش دور.» آمـدم بـیـرون و پـشـت سـرم صدایی شنیدم. صدای انداختن وسیله در زباله‌دان بود. 🌱آقـا! دلـم خـراب شـده. مـی‌تـرسم بیاورم پـیـش تـو. مـی‌تـرسم نگاهش کنی و بگویی: «به درد نمی‌خورد،‌ بیندازش دور»و می‌ترسم اگر دلم را پیش تو بگذارم و بروم ... . 🌱نـه، تو مثل آن مرد تعمیرکار نیستی، تو مــظــهــر خـــدای جــابــر الـعـظــم الـکـسـیـری و استخوان‌های شکسته را ترمیم می‌کنی. 🌱تـو اهـل نـاامـیـد کـردن نیـستی. اصـلا تـو خـود امـیـدی. دل‌هـای مـرده را هـم می‌توانی زنده‌کنی، چه‌برسد به دل‌های‌خراب و بیمار. 🌱آقـا! دلـم را مـی‌گـذارم پـیـش تـو به امید شفا! ناامیدم نکن امام مهربانم! 🌱شبت بخیر روح امید!
🌃 | 🌱من هر گاه به دلم نگاه‌می‌کنم، شرمندۀ تـو مـی‌شـوم؛ زیـرا اعـتـقـاد دارم کـه ما مالک دل‌هایمان نیستیم. 🌱خـدا دل‌هـایـمـان را آفـریـد تـا خـانـه‌ای از مـحـبـت تـو در وجـود تـک تـک مـا بسازد؛ امـا مــن خـانــه‌ات را غـــصـــب کــردم؛ آن هــم بـــا محبت‌های دنیایی؛ محبت‌هایی که هر رنگ و بویی‌داشته‌باشند، رنگ و بوی تو را ندارند. 🌱دل‌هــایــی کــه بــه نــام تــو در وجــود مــا آفـریـده شـده، عـطـر نام و یاد تو را دارند؛ اما وقتی‌به‌محبتی‌غیراز محبت‌توگرفتارمی‌شوند، خراب می‌شوند و بوی تعفن می‌گیرند. 🌱مرا بـبـخـش که عطر محبت تو را دادم و تعفن محبت‌های دنیایی را گرفتم. 🌱آقــا! تـو در بـرابـر تـصـرف غاصبانـه‌ای کـه کـرده‌ام، هـر چـه بـر سـرم بـیاوری حق داری؛ امـا التماست می‌کنـم کمی دیگر صـبـر کـن و مهلتم‌بده، دارم خودم را می‌کُشم‌کـه‌خانه‌ات را از هـر چـه محبت غـیـر تـوسـت، پـاک کنم. مـی‌دانـم بـا نگاه مهربان تو، از عهدۀ‌ این کار بر می‌آیم. 🌱شبت بخیر امام مهربانم!
🌃 | 🌱وقتـی آرزو می‌کنم کـه کـاش روزی تـو را ببـیـنـم، همین که یادم می‌آید که تو از نهان و آشـکـار هـمـه بـاخبـری، می‌ترسم به آرزویم فکر کنم. 🌱ایـن کـه تـو حـرف نـاگفـتـه را می‌شنوی و نـامـۀ دربـسـتـه را مـی‌خوانـی، کار ما را راحت مـی‌کـنـد؛ امـا کـاش مـی‌شـد روزی اگـر پـیش تـو آمـدم، در لـحـظـه‌های با تو بودن، به دلم نگاه نکنی. 🌱مـن حتی اگر بتوانم دلم را از خودم جدا کـنـم و در خـانـه جـا بـگـذارم و بـه مـحـضـر تـو شرفیاب شوم، باز هم فایده‌ای ندارد. تو هر بـرگـی از هـر درختی در هـر کـجای زمین جدا شـود، بـا خـبر می‌شوی، پس چگونه می‌شود دل جا مانده را نبینی؟ 🌱خراب‌بودن دلم از یک‌سو، بار شرمی که از تـو بـر شـانـه‌ام سـنـگـینـی می‌کند از سویی دیگر نفسم را بریده است. 🌱آقـا! تـو کـه نگـاهت خاک را طلا می‌کند، می‌شود با نگاهی دل خراب مرا آباد کنی؟ به دادم برس که نفس‌کشیدن سخت و جانکاه شده! 🌱شبت بخیر نفَس زندگی!
🌃 | 🥀مـا هـر چـه‌قدر هـم کـه بـزرگ می‌شویــم بـاز هـم نـازکـشـیـدن‌هـای مـادرانــه را دوسـت داریم. نازکشیدن‌های مادرانه مثل آب‌است؛ آب گوارا هر چـه‌قدر هـم که آن را می‌چشیم تــکرار نـدارد بــرایــمــان. هـر روز تـازه‌ و شـایـد تازه‌تر از دیروز. 🥀آقا! امشب داری به چه فکر می‌کنی؟ به این که مادرت رخت بربسته و پرکشیده؟ بـه ایـن کـه مادرترین زن روی زمین مادر تو بود که‌امشب‌زمین محروم‌شد از مادرانه‌هایش؟ بـه ایـن کـه نـازکـشـیـدن‌هـای مادرانه با رفتن مـادرت غـریـب شـدنـد؟ و بـه دل‌تـنـگـی ایـتام مادرت برای دلبرانه‌ترین مادرانه‌ها؟ 🥀امـشـب دلـت گرفته، می‌دانم. قلبت تیر مـی‌کـشـد، مـعـلـوم اسـت. اشـک‌هـایـت بنای خـشـکـیـدن نـدارنـد، چـه کـار باید کرد؟ کـسی کمک‌حالت‌در این غم‌بزرگ‌هست؟نمی‌دانم. 🥀خـاک بـر سـر مـن کـه چـیـزی در چـنته‌ام بـرای آرام کـردنـت نـدارم. شـایـد سکوتم برای تـو بـهـتـر از تــســلا دادنــم بـاشـد. پـس تـمـام می‌کنم سخن را با همین یک کلام 🥀شبت بخیر در غم مادر نشسته‌ام!
🌃 | 🥀ما نباید عادت کنیم به نبودن تو. بیچاره اسـت کـسـی که زندگی بدون تو را می‌پذیرد. مگر ننگ‌آلودتر از این‌هم می‌شود که مأموم بـدون امـام زنـدگـی کـنـد و احـسـاس کـمـبـود نکند!؟ تـو همۀ زندگی هستی، بدون تو مگر می‌شود زندگی کرد؟ 🥀اگـر حادثه‌هاهیچ‌فایده‌ای نداشته باشند جز ایـن که به ما بفهمانند بدون تو نمی‌شود زندگی‌کرد، می‌ارزد از خدا مصیبت‌طلب‌کـنیم تا به نبودنت عادت نکنیم. 🥀کـاش بـاور می‌کردیم مصیبتی سنگین‌تر از زندگی بدون تو نیست! 🥀شبت بخیر معنای زندگی!
🌃 | 🥀غـفـلـت، بزنگاه صیـد ما از سوی شیطان اسـت. غـافـل کـه می‌شویم، چشم بر هم که می‌زنیم، خودمان را در دام‌شیطان می‌بینیم و بـاید دست و پا بزنیم تا از دام شیطان رها شویم. 🥀خدا نکند روزی برسد که‌در پی غفلت‌هـا هـشـیـاری نـبـاشـد کـه زبـانـم لال شـایـد دیگر خودمان هم شیطانی بشویم برای خودمان. 🥀امـا غفلت یعنی پرت شـدن حواسمان از تو. ما به اندازۀ لحظه‌هایی که از یادتو غافل می‌شویم گرفتار شیطان می‌شویم. 🥀آقـا! غفلت‌هایم‌متراکم‌شده؛ غفلت روی غـفلـت. می‌ترسم روزی به خودم نگاه کنم و ببینم شیطانی شده‌ام برای خودم. 🥀دلـم خـوش است من اگر تو را فراموش مـی‌کـنـم، تـو مرا فراموش نمی‌کنی. می‌شود الـتـمـاس کـنـم به عقوبت غفلت‌های متراکم من، مرا فراموش نکنی؟! 🥀شبت بخیر ذکر خدا!
🌃 | 🥀وقـتـی در ورای سختی‌هـا، ثـروتـی نهفته باشد، امید رسیدن به آن ثروت، توان‌انسان را بـرای تحمل سختی‌ها زیاد می‌کند؛ اما اگر کـسـی آنـچـه را کـه در ورای سـخـتـی‌هـاسـت، ثـروت نـدانـد، مـیـلـی بـرای صـبـر هم نخواهد داشت. 🥀شـکـی نیست کسی که سختی‌ها را تاب می‌آورد، به تو نزدیک‌تر می‌شود. اصلا بـدون صبر نمی‌شود به تو رسید. 🥀حالا خودمان را قضاوت‌کـنیم: تو برای‌ما چــقــدر ارزشـمـنـدی؟ آیـا تــو بـرایـمـان هـمـان ثـروتـی هـسـتـی کـه حــاضــر بـاشـیـم بـرایـش عمری را به سختی بگذرانیم؟ 🥀کـاش عـاشـقـت مـی‌شـدیـم و سـخـتی‌ها را از پـشـت قـاب عـیـنـک عـشـق تـو به تماشا می‌نشستیم! آن‌وقـت سختی‌ها خار راهمان نـمی‌شـدنـد، گــل‌هـای تــزئــیــنــی زنـدگـی‌مـان می‌شدند. 🥀بـاز هم رسیدیم به زندگی بدون عشق‌تو و شرمندگی از عاشق نبودنمان! 🥀شبت بخیر محبوب خدا!
🌃 | 🥀فـکـر کردن به کسی که دوستش داریم، خـودش بـه تـنـهـایی می‌تواند وجود انسان را پـر از صـبـر کـنـد در بـرابـر مشکلات. بسته به میزان عشق، فایدۀ فکرکردن بیشترمی‌شود. بـایـد عـاشق شد تا باور کرد که فکر کردن به مـعـشـوق چـه معجـزه‌ای می‌کند در کشاکش مشکلات. 🥀مـا یـقـیـن داریـم کـه تـو هسـتی و شـک نـداریـم کـه یـک روز مـی‌آیـی و تـردیـدی هـــم نـیـسـت کـه تـو مـا را مـی‌بـیـنـی؛ امــا عــاشــق نـیـسـتـیـم کـه بـا فـکـر کـردن بـه تو توان پیدا کنیم برای رویارویی با مشکلات. 🥀بـودن تـو بـزرگ‌تـریـن نـعـمـت خـداسـت، چـقدر ماخودمان‌را از بهرۀ هستی تو محروم کرده‌ایم! 🥀در دل‌مشکلات وقتی تاب و توانم بُرید، نباید فراموش‌کنم که ناسپاسیِ نعمتِ بودن تـوست که مرا بی‌طاقت کرده است. یک روز عـاشـقـت کـه شـدم، مـی‌فـهـمـم عمق فاجعۀ این ناسپاسی را. 🥀شبت بخیر بزرگ‌ترین نعمت خدا!
🌃 | 🥀فـاصـلـۀ‌ ایـن جمعه تـا آن جمعه اگر چه یـک هفته اسـت؛ اما برای عاشقی که منتظر آمدن توست، لحظه‌های این یک هفته مثل سال می‌گذرد. 🥀مـا عاشـق نیستیم که زمان برایمان زود مـی‌گـذرد. زمـان بـرای عاشق منتظر به قدری کُـنـد مـی‌گـذرد کـه اگـر کـسـی بگوید تیغ کنـد زمـان، قـاتـل عـاشـق منتظر اسـت، حرفی بـه گزاف نگفته. 🥀گذار زمان، قاضی‌عشق‌ماست. از جمعۀ پـیـش تـا ایـن جـمـعـه بـر مـا چگونه گذشت؟ اگـر چـشـم بـر هـم زدیـم و دیـدیـم یک هفته طـی شـد، قـبـول کـنـیـم کــه عاشق نیستیم و اگـر ایـن یـک هـفـتـه بـرایـمـان مـثل تسبیحی طـولانـی شـد کـه ثـانـیـه‌هـایـش دانـه‌هـای آن تـسـبـیـح بـود و مـا دانـه دانـه شمردیم تا این جمعه بیاید، شاید که عاشق شده باشیم. 🥀خوش به حال هرکسی که عاشق‌توست و وای به حال من که هنوز عاشق نشده‌ام. 🥀شبت بخیر صاحب الزمان!
🌃 | 🥀بـایـد زودتــر آدم صــبــوری بـشـوم! وقــت نیسـت. از کجامعـلوم شاید یک‌روز از همین روزها مرا میان این دو حال مخیّرکنند: بی‌تو باشم و بدون‌مصیبت‌زندگی‌کنم یـا باتو باشم و غرق در مصیبت. 🥀عاشق‌اگرنباشم، کدام‌را انتخاب‌می‌کـنم؟ اگـر بـی‌تـو بـودن را انـتـخـاب کـنـم، مـی‌توانـم امـیـدی بـه عاقبت بخیر شدنم داشته باشم؟ بـیـچـاره‌تـر از کـسـی کـه حـال اول را انـتـخـاب می‌کند، کیست؟ اما مگر بدون‌عشق‌می‌شود حـال دوم را بـرگـزیـد؟ چـگونه می‌شود عاشق نـبـود و در میـان تـلاطـم امـواج بـلا از زنـدگـی راضی بود و آرزوی مرگ نکرد؟ 🥀کاش قبل از مخیّر شدن‌عاشق‌می‌شدم! کمکم کن که سخت محتاجم! 🥀شبت‌بخیر بهترین‌انتخاب دنیا و آخرتم!
🌃 | 🥀اگـر راه رسـیـدن بـه تـو از دل سـخـتـی‌ها عـبـور مـی‌کـنـد،‌ بـی‌شـک خـدایـی کـه مـا را به رسـیـدن بـه تـو تـکـلـیـف کرده، وُسعش را در وجـودمـان قـرار داده؛ امـا چرا خیال می‌کنیم ظرف تحمل سختی‌ها را نداریم؟ 🥀ما نعمت وُسعِ تحمل‌سختی‌ها را کفران کـردیـم و ظرفی را که خدا برای رسیدن به تو در اخـتـیـارمـان قرار داده بـود، بـا دغدغه‌های دنـیـایـی اشـغـال کـردیـم. چـه کـفـران نعمتـی بالاتر از این اشغالگری!؟ 🥀بــایــد وُســـعـــمـــان را آزاد کــنــیــم، آزاد از دغـدغـه‌هـای بـیـهـوده و آلـودگـی‌هـای گــنــاه. آزادسـازی وُسـعِ خدادادی، مقدمۀ رسیدن به توست. ما به تو می‌رسیم به لطف خدا! 🥀شبت بخیر مقصد والای ما!
🌃 | 🥀آدم‌هـای نـاشـکـیـبـا اگـر مـدعـی عشق تو بـاشـنـد، بـایـد در ادعایشان تـردیـد کرد. مـگـر مـی‌شـود بدون تحمل سختی‌ها به عشق تـو رسید. 🥀کـسـی کـه سختی نکشیده و می‌گوید به تـو رسیده، در توهمی عمیق فرو رفته و باید کـسـی او را از گـرداب ایـن تـوهـم دهشتناک نجات دهد. خدا به دادش برسد! 🥀عشق‌تو آن‌قدرهـا ارزان نیست که بشود بـا قـاعـدۀ هـم فـال و هم تماشا آن را خرید. باید سختی‌کشید و به عشق‌تو رسید. گریزی از این راه نیست. 🥀آقـا! نمی‌خواهم خوش‌خیالانه به عـشق تـو فـکـر کنم. می‌خواهم محبت اندکی را کـه از تـو بـه دل دارم، سـرمـایـه‌ای کـنـم برای بالا بردن‌رتبۀصبرم تا در مسیرعشق‌تو سختی‌ها قـامـتـم را خـم نکنند و استوار قـدم بردارم تـا بـرسـم بـه روزی که تو پای عاشقی‌ام را امضا کنی. 🥀شبت بخیر محبوب من!
🌃 | شبت بخیر بهشت خدا 🥀همۀ ‌مشکل انسان این جاست که بدون تو می‌خواهد دنیا را بهشت کند. دنیا بهشت نمی‌شود و انسان خسته می‌شود. راه را عوض می‌کند؛ اما نه به سوی تو. 🥀او راه تازه‌ای را پیش پای خویش باز می‌کند؛ غافل از آن که همۀ این راه‌ها چاه‌هایی بیش نیستند که هر یک عمیق‌تر از دیگری است. 🥀من می‌دانم وقتی که انسان بپذیرد دنیا بدون تو بهشت نمی‌شود و قبول کند که برای بهشت شدن دنیا باید به دنبال تو بیاید و روز و شبش خواستن تو از خدا باشد، روز آمدن تو فرا خواهد رسید. 🥀تا وقتی انسان برای بهشت شدن دنیا تو را از خدا طلب نمی‌کند، باید در جهنم دنیا بسوزد. 🥀شبت بخیر بهشت خدا
🌃 | شبت بخیر نور آسمان و زمین! 🌱باورم نمی‌شود در خانه‌ای یاد تو باشد و دغدغۀ اهالی خانه به دست آوردن دل تو باشد و چشمانشان منتظر تو باشد و تو سری به آن خانه نزنی. مگر می‌شود دلی در گرو محبت تو باشد و نگاه مهربان تو به صاحب آن دوخته نشود؟ 🌱خانه‌هایی که به یاد تو آبادند، در و دیوارشان با آدم‌ها حرف می‌زنند. هر چه زینت دنیایی هم که در این خانه‌ها باشد، چشم‌ها را جلبِ خود نمی‌کند. در این خانه‌ها این فقط نور توست که چشم‌ها را به خود خیره می‌کند. 🌱در هر شهری یک خانه هم که به نور تو روشن باشد، برای روشنایی شهر کافی است. امروز شهرهای ما چقدر محتاج این خانه‌هاست. 🌱شبت بخیر نور آسمان و زمین! @abbasivaladi
🌃 | شبت بخیر نور آسمان و زمین! 🌱باورم نمی‌شود در خانه‌ای یاد تو باشد و دغدغۀ اهالی خانه به دست آوردن دل تو باشد و چشمانشان منتظر تو باشد و تو سری به آن خانه نزنی. مگر می‌شود دلی در گرو محبت تو باشد و نگاه مهربان تو به صاحب آن دوخته نشود؟ 🌱خانه‌هایی که به یاد تو آبادند، در و دیوارشان با آدم‌ها حرف می‌زنند. هر چه زینت دنیایی هم که در این خانه‌ها باشد، چشم‌ها را جلبِ خود نمی‌کند. در این خانه‌ها این فقط نور توست که چشم‌ها را به خود خیره می‌کند. 🌱در هر شهری یک خانه هم که به نور تو روشن باشد، برای روشنایی شهر کافی است. امروز شهرهای ما چقدر محتاج این خانه‌هاست. 🌱شبت بخیر نور آسمان و زمین! @abbasivaladi
🌃 | شبت بخیر صاحب خانه‌های عشق! 🌱وقتی مهمان خانه‌ای می‌شوم که دغدغه‌های اهالی‌اش بر مدار دل تو می‌چرخد، روی گرفته و گشاده‌شان هر دو برایم دل‌نشین است. 🌱من از چهرۀ در هم فرورفتۀ آنها می‌فهمم اتفاقی افتاده که دل تو غمگین شده و اهالی خانه به غم تو غمگین‌اند. این چهره‌های گرفته برای من از هزار لبخند شیرین‌تر است. غمی که بوی تو را می‌دهد، چنان خانه را معطر می‌کند که یک گلستان در برابرش بی‌عطر و بو می‌شود. 🌱لبخندهای اهالی این خانه نشان از شادی دل تو دارد. این لبخندها بی‌اختیار مرا مست می‌کند. شادی را با این لبخندها می‌شود معنا کرد. شادیِ چشیدنی در این لحظه‌ها چنان ملموس و عمیق است که اگر همۀ دنیا را در یک لحظه به آدم ببخشند، نمی‌شود حتی ذره‌ای از آن شادی را حس کرد. 🌱چه توفیق است مهمان چنین خانه‌ای شدن! کاش زودتر روزی‌ام می‌شد! 🌱شبت بخیر صاحب خانه‌های عشق!
🌃 | شبت بخیر راز وسعت خانه‌ها! 🌱هنوز در خیالم مهمان خانه‌ای هستم که عشق‌آباد توست. در خیالم گشتم به دنبال این که کِی و چقدر به فکر وسعت آن خانه بوده‌ام. دیدم، با این که خانه‌ای که در خیالم مهمان آن هستم، به چشم مردم دنیا کوچک است؛ اما حتی برای لحظه‌ای و به اندازۀ ذره‌ای به کوچکی‌اش فکر نکردم. 🌱آقا! عشق تو معنای وسعت و تنگنا را عوض می‌کند. خانه‌ای که عشق‌آباد توست، حتی اگر به ظاهر کوچک‌ترین خانۀ شهر باشد، به اندازۀ خود بهشت وسعت دارد. این را تنها ذهن‌هایی می‌فهمند که اندازه‌ها را با خط‌کش عشق تو بسنجند. 🌱چنین ذهن‌هایی برای وسعت بخشیدن به خانه‌هایشان،‌ به بهشت‌تر شدن خانه می‌اندیشند. بهشت‌تر شدن خانه، راهی جز انتشار بیشتر عشق تو در آن دارد؟ ندارد. 🌱شبت بخیر راز وسعت خانه‌ها!
🌃 | شبت بخیر امید زندگی‌ام! 🌱دنیا برای مؤمن قفس است در این تردیدی نیست. فراخی دنیا به چشم مؤمن نمی‌آید. اگر غیر از این باشد عجیب است؛ اما مؤمن، زیرک است. مگر کسی شک دارد؟ او زیرکی را از خدا دارد؛ زیرا مسیر نگاهش را نور خدا روشن می‌کند. 🌱این زیرکی، خودش را وقتی نشان می‌دهد که مؤمن دلش را به تو می‌سپارد و آن را با یاد تو آباد می‌کند و خانه‌اش را می‌کند عشق‌آباد تو، آن وقت خانه‌اش می‌شود وسیع‌ترین نقطۀ عالم. 🌱حالا اگر کسی به این مؤمن عاشق بگوید دنیا قفس است، از او خواهد پرسید که کدام دنیا را می‌گویی؟ دنیایی که ظرف تن توست یا دنیایی که بهشت برین خداست؟ دنیایی که ظرف تن توست، تنگ‌ترین جای عالم و دنیایی که بهشت برین خداست، وسیع‌ترین نقطۀ‌ هستی است. 🌱آقا! تو دنیا و آخرت مؤمن عاشق هستی. مگر می‌شود دنیای چنین کسی قفس باشد؟! 🌱یک روز تو دنیا و آخرت من هم خواهی شد. من به همین امید زنده‌ام. شبت بخیر امید زندگی‌ام!
🌃 | شبت بخیر ارباب! 🌱دلم را نمی‌توانم از خانه‌ای که به عشقِ تو آباد است بکَنم و به خانۀ خودم برگردم. هر چه از خوشی‌های زندگی می‌خواهم در این خانه موج می‌زند. آرامش می‌خواهم هست، همدلی و همزبانی فراوان، تعاون بر نیکی و تقوا همیشه،‌ لبخندهای حقیقی هر چه دلت بخواهد، گریه‌هایی که از شادی بهجت‌آفرین‌ترند و ... . 🌱من به دنیا آمده‌ام تا به چیزی برسم که در این خانه‌ها همیشه پیدا می‌شود. پایم را از این خانه‌ها که بیرون می‌گذارم، وحشت وجودم را می‌گیرد. احساس می‌کنم از بلندی سقوط کرده‌ام. خودم را معلق میان زمین و آسمان می‌بینم. 🌱با این که در خیالم دارم در این خانه‌ها زندگی می‌کنم؛‌ اما من به این خانه‌ها وابسته شده‌ام آقا! کاش یکی از این خانه‌ها را نشانم می‌دادی! می‌خواهم به اهالی‌اش التماس کنم مرا به غلامی قبول کنند. 🌱شبت بخیر ارباب!
🌃 | شبت بخیر ذکر خدا! 🌱تنها کسی که می‌تواند مرا از خانه‌ای که یادآباد توست بیرون ببرد تویی! کشش حال و هوای این خانه‌ها به وجود توست، نورشان از نور نام تو و عطرشان از شمیم یاد توست. پس جز تو چه کسی می‌تواند مرا از این خانه بکَند؟ 🌱من خو گرفته‌ام به در و دیوار این خانه‌ها. اگر مرا از این خانه‌ها بیرون ببرند و در جایی نفس بکشم که عطر نام تو در آن نپیچیده، نفس‌ها حکم سوهان جانم را پیدا می‌کنند و با هر نفسی احساس مرگ خواهم کرد. 🌱آقای مهربانم! مرا مثل اهالی این خانه‌ها لبریز از عشق خودت کن تا نفس کشیدنم در هر جا که باشم، بانی انتشار عطر تو شود. آن وقت دیگر فرقی نمی‌کند کجا باشم وقتی جانم معطر به یاد تو شود! 🌱شبت بخیر ذکر خدا!
🌃 | شبت بخیر فکر و خیال همیشگی‌ام! 🌱می‌خواهم در خیالم خانۀ خودم را بکنم همان خانه‌ای که عشق‌آباد توست. شاید این خیال خوش، آرام آرام بانی شد تا خانه‌ام در واقعیت عشق‌آباد تو بشود. خدا را چه دیدی! 🌱پس حالا خانه‌ام شده عشق‌آباد تو! در این خانه هر چه فکر و خیال دارم، حول و حوالی تو می‌چرخد. دنبال این هستم که بدانم تو از چه خوشت می‌آید، من نیز همان را دوست بدارم. دست و پا می‌زنم تا بفهمم تو از چه بدت می‌آید، تا بغض آن را در سینه بپرورانم. 🌱خطی را اشارۀ ابروانت نشان می‌دهند، پی می‌گیرم تا ببینم کجا را نشانه گرفته‌ای، همۀ وجودم را خرج همان جا می‌کنم. نگاه می‌کنم میان ابروانت را همین که گرهی افتاد به آنجا می‌فهمم که خشمگین شده‌ای. 🌱آنچه که تو را به خشم آورده پیدا می‌کنم تا اگر در من بود، همان لحظه از خودم دور کنم و اگر در جای دیگری بود، ریشه‌اش را کور کنم. 🌱در خانۀ‌ من جز خشم و خشنودی تو، دغدغۀ دیگری نیست. چه زیباست خانۀ خیالی‌ام! 🌱شبت بخیر فکر و خیال همیشگی‌ام!
🌃 | شبت بخیر مدار زمین و آسمان! 🌱دورهمی خانه‌های یادآباد تو،‌ بر مدار نام تو می‌چرخد. از تو می‌گویند و عظمت ماورائی‌ات، از تو و مقامی که پیش خدا داری. 🌱از فراقت می‌گویند و داغی که بر دلشان گذاشته، از انتظارشان می‌گویند و چشم‌هایی که سال‌هاست به مغربِ زمین دوخته شده تا خورشید به عشق تو از آن جا طلوع کند. 🌱از جمعه‌هایی حرف می‌زنند که به امید آمدن تو آغاز شد و با امتداد داغ هجرانت تمام شد؛ جمعه‌هایی که آماده بودند در رکابت باشند و بجنگند و جان بدهند؛ اما شمشیرهایشان در غلاف ماند و نگاهشان خشکید و تو نیامدی. می‌گویند و اشک می‌ریزند و تو را صدا می‌زنند. 🌱کاش روزی برسد که محور دورهمی‌های هر خانه‌ای نام تو باشد و یاد تو. 🌱شبت بخیر مدار زمین و آسمان!