eitaa logo
شهیدسیدطاهرموسوی
21 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
566 ویدیو
113 فایل
آیدی ادمین کانال :https://eitaa.com/shahidseyedtaher60
مشاهده در ایتا
دانلود
از زبان خواهر شهید مسعود ساروق فراهانی: شهادت مسعود غم بزرگی برای تمام اهل خانه به خصوص مادرم بود. تا مدتها هیچکدام باور نمی‌کردیم که دیگر مسعود به خانه نمی‌آید. هر گاه صدای در منزل می‌آمد آرزو می‌کردیم مسعود پشت در باشد. پدر و مادرم از این غم خیلی صدمه دیدند ولی با این حال هیچ گاه در برابر مردم اظهار نارضایتی نکردند و حتی در مراسم ختم مسعود به مردم می‌گفتند: «امام حسین (ع) برای اینکه دین اسلام زنده بماند تمام دارایی‌اش را قربانی کرد و جان خود را هم فدا کرد؛ مسعود ما هم به امامش اقتدا کرده و جانش را فدای این انقلاب و اسلام کرده است.» به وصیت مسعود مزار او در خمین بود و پدر و مادرم در زمان حیاتشان هر شب جمعه به زیارت قبر او می‌رفتند. 📚موضوع مرتبط: # از_زبان_خواهر_شهید 📅تاریخ مرتبط:
گفت‌وگوی ما با خواهر شهیدان پاسدار «مسعود و اقدس ساروق فراهانی» و دختر شهیده «عذرا سادات نورد»: خمین شهر کوچکی بود؛ مردم در آنجا همدیگر را به خوبی می‌شناختند؛ در آنجا تظاهرات‌ها و پخش اعلامیه مانند شهرهای دیگر انجام می‌شد؛ برادرم با دوستانش فعالیت‌های زیادی در مسجد و محله داشتند؛ با توجه به اینکه اطراف خمین کوهستانی بود، اعلامیه‌های سخنرانی امام خمینی (ره) را در کوهها مخفی می‌کردند. برادرم دوره دبیرستان را در تهران درس می‌خواند و دوره تحصیلش مصادف با همین اتفاقات انقلاب بود؛ در تهران هم کارهایی برای مبارزه با رژیم طاغوت انجام می‌داد. این نکته را هم بگویم، مدرسه مسعود در میدان خراسان بود. امروز نام آن مدرسه شده «دو شهید». بعد از شهادت برادرم و یکی دیگر از دانش‌آموزان آن مدرسه، مسئولان آموزش و پرورش اسم مدرسه را تغییر دادند. شهید مسعود ساروق فراهانی 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
بیان خاطره کوتاه از خواهر شهید مسعود ساروق: یادم هست او برای نماز به مسجد رفته بود، وقتی به خانه آمد، دیدیم پابرهنه است. از او پرسیدیم «پس کفش‌ات کو؟» مسعود گفت: «یک نفر به کفش نیاز داشت برداشت برد»؛ او برای اینکه دیگران متوجه نشوند که کفش او گم شده، حتی از کسی تقاضا نکرده بود که یک جفت کفش برایش بیاورند و پابرهنه به خانه برگشته بود.. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
شهید مسعود ساروق چه زمانی به جبهه رفت؟ او در روزهای اول حمله رژیم بعث عراق به ایران، به همراه دوستانش سفر چند روزه‌ای به مناطق جنگی داشت؛ آن موقع ۱۹ سالاش بود؛ تازه دیپلمش را گرفته و خدمت سربازی هم نرفته بود؛ به دنبال این بود که بدون معطلی راهی جبهه شود؛ بعد به همراه دوستانش شهید محمد فلاحی، علی رسولی و حسین خسروی به شاهین شهر اصفهان رفتند به عضویت سپاه پاسداران در آمدند و از آنجا راهی جبهه شدند. با توجه به اینکه در غرب کشور کومله‌ها قصد داشتند کردستان را از ایران جدا کنند، درگیری شدیدی در غرب بود؛ بنابراین مسعود و دوستانش از طرف سپاه به کردستان اعزام شدند؛ برادرم حدود یک ماه و نیم در جبهه بود و بعد توسط کومله‌ها به شهادت رسید. 📚موضوع مرتبط: # زمانی_که_به_جبهه_رفت 📅تاریخ مرتبط:
شیوه اخلاقی شهید مسعود ساروق: واقعاً نمونه ایثار بود؛ یک‌بار هم مسعود به همراه دوستانش برای اهداء خون رفته بود، وقتی که به منزل برگشت، رنگ صورتش پریده بود؛ چون قرار بود دوباره به جبهه برود مادرم کیف او را پر از پسته و گردو و گز کرده بود. دوستانش بعدها گفتند که تمام آنها را بین ما تقسیم کرد. او حتی کار فرهنگی هم انجام می‌داد؛ معمولاً در نشریات محلی در مورد زندگی اهل بیت و بزرگان مطلب می‌نوشت و احادیث معصومین را به صورت کتابچه در می‌آورد و در مناسبت‌های مذهبی در اختیار دوستانش قرار می‌داد. 📚موضوع مرتبط: # سلوک_اخلاقی 📅تاریخ مرتبط:
نحوه شهادت شهید مسعود ساروق فراهانی: در اوایل آذر ۱۳۵۹ مسعود به همراه تعدادی از همرزمانش از سردشت به سنندج می‌رفتند که با حمله کومله‌ها روبرو شدند و طی درگیری شدیدی، مسعود از ناحیه گلو مجروح شد؛ اما زخمش کاری نبود؛ وقتی همرزمان مسعود می‌خواستند او را به نزدیکترین درمانگاه منتقل کنند، کومله‌ها در بین راه کمین زدند و برادرم را اسیر کردند؛ او مدتی در دست آنها بود تا اینکه بعد از شکنجه شدید و بریدن قسمتهایی از بدن برادرم، روز ۹ آذر ماه تیر خلاص به قلبش زدند و سپس پیکرش را کنار جاده گذاشتند. 📚موضوع مرتبط: # نحوه_ی_شهادت 📅تاریخ مرتبط:
روحیات شهید مسعود ساروق فراهانی از زبان خواهرشهید: مسعود سه سال از من کوچک‌تر بود؛ من متولد ۱۳۳۷ و او متولد ۱۳۴۰ بود؛ وقتی مسعود نوجوان بود من ازدواج کردم و به تهران آمدم؛ اما نکاتی که از او می‌دانم این است که او خیلی مسئولیت پذیر بود؛ وقتی که وارد منزل می‌شد، شور و نشاط زیادی با خودش به خانه می‌آورد. خیلی صبور بود؛ بچه قانعی بود و هیچ وقت نمی‌شد که بگوید فلان غذا را دوست ندارم. با بچه‌های کوچک‌تر از خودش خیلی مهربان بود؛ در انجام کارهای منزل به مادرم کمک می‌کرد و برای دوستانش هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
کومله‌ها در بین راه کمین زدند و برادرم را اسیر کردند؛ او مدتی در دست آنها بود تا اینکه بعد از شکنجه شدید و بریدن قسمتهایی از بدن برادرم، روز ۹ آذر ماه تیر خلاص به قلبش زدند و کنار جاده گذاشتند. شهید مسعود ساروق فراهانی 📚موضوع مرتبط: # نحوه_ی_شهادت_از_زبان_خواهر_شهید 📅تاریخ مرتبط:
بسم رب الشهید شهيد مدافع حرم حسين محرابي متولد شهريورماه سال 56 و از رزمندگان مدافع حرمي است كه از طريق لشكر فاطميون و همزمان با سالروز تولدش براي دفاع از حرم حضرت زينب (س) به سوريه رفت. وي در اولين اعزامش به سوريه پس از 75 روز در دهم آذرماه سال 1395 در آخرين روزهاي ماه صفر و در ايام شهادت امام رضا (ع) در منطقه حلب به شهادت رسيد. شهيد حسين محرابي متولد شهريورماه سال 56 و از رزمندگان مدافع حرمي است كه از طريق لشكر فاطميون و همزمان با سالروز تولدش براي دفاع از حرم حضرت زينب (س) به سوريه رفت. وي در اولين اعزامش به سوريه پس از 75 روز در دهم آذرماه سال 1395 در آخرين روزهاي ماه صفر و در ايام شهادت امام رضا (ع) در منطقه حلب به شهادت رسيد. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
تاریخ تولد : 1356/06/30 محل تولد : نیشابور تاریخ شهادت : 1395/09/10 محل شهادت : حلب - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع) شهیدحسین محرابی 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
السلام علیک یااباعبدالله یاحسین(ع) السلام علیک یاابالفضل العباس یاعلمدار با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم(جهاد)از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید. اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود،قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سیداحمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) ایشان را یاری فرمایند؛ اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد. همسرم، فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عج قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛ یک دست لباس و پوتین محمد مهیار خریده ام، به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، اسلحه مرا بردارد. مادر! مادر! مادر! مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند. هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد. من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم... 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
دوست شهید: کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی زنم. آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
همرزم شهید: در حال رفتن به حرم حضرت زینب (س) بودیم که حسین شروع کرد از شهادت گفتن. می گفت: اگه می خواهید شهید بشوید باید خالص باشید، به مادیات دنیوی دل نبندید که میان سینه تان را بو می کنند اگه بوی شهادت می داد به بالا می برند. اول باید از خود بی ‌بی زینب (س) و ائمه اطهار طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا پدر، مادر، زن و بچه و دارایی هایت دل بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت را به هر کسی نمی دهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا می کنند که سعادت و لیاقت اش را داشته باشند. از ماشین پیاده شدیم اشک در چشمانش حلقه زده بود. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب ورودی حرم. از بازرسی که رد شدیم تا چشمش به گنبد افتاد شروع کرد زار زار گریه کردن. بعد اینکه زیارت کردیم و خواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمی توانست راه بره. می گفت: چجوری از این جا دل بکنم. آخرش هم برات شهادت را همان شب گرفت. ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا (ع) داشت که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا (ع). خیلی صاف و ساده و اهل اشک و گریه بود. هر زمان با خودش خلوت می کرد به یک جا خیره می شد و اشک می ریخت. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
زادروز۱۲۸۷قزادگاه اصفهان درگذشت۲۷ رمضان ۱۳۵۶ق (۱۰ آذر ۱۳۱۶ش) آرامگاه ایران، کاشمر محل زندگی تهران استادان:سید محمد باقر درچه ای، جهانگیر خان قشقایی، سید محمد فشارکی،میرزا حسن شیرازی،شریعت اصفهانی. شاگردان:مهدی الهی قمشه ای، میرزا ابوالحسن شعرانی، سید مرتضی پسندیده، بدیع الزمان فروزانفر نقش‌های برجسته:مجتهد، سیاستمدار. آثاررساله‌ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه، اصول تشکیلات عدلیه با (همکاری دیگران)، کتابی در باب استصحاب (در علم اصول)، تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت