همچـو گل
کز دیدنِ خورشیــد
مے خنـدد بہ صبـح ...
قلب من در هوسِ
خنـــده ے تـو
غرقِ نیاز است هنوز ...🍃
#شهید_تورجی_زاده❤️
📎؛ صبحتون شهدائی🌺
┄┅═══✼
@ShahidToorajii
✼═══┅┄
🕊 #زیارٺنامہشہـــــداء
°|🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱|°
°|💛روزتون معطربهعشقشہـــــداء💛|°
┄┅═══✼
@ShahidToorajii
✼═══┅┄
#تلنگر
🎲 #مار_پله 🎲
ببین !
🌹 توی بازی مار پله گاه یکی بالاست و با نیش مار پایین می آید، ویکی هم پایین است و برابرش نردبان , و با همان بالا می رود ؛
👌و دنیا در نگاه قرآن کریم" لعب" یعنی بازی است ، پس هم مار دارد و هم پله؛
حال ،
✅اگر بالایی مغرور نباش!
چون دنیا پر از مار است ؛
❌و اگر پایینی ، مایوس نباش!
چون دنیا پر از نردبان است ؛
┄┅═══✼
@ShahidToorajii
✼═══┅┄
#سیره_شهدا 🌺🍃
از یک محله به یک مدرسه میرفتند ، اما با دو مسیرِ متفاوت.
هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم ، قبول نمیکرد ، میگفت ،
این کوچه پُر از دختره ، من نمیام ،
معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه!....
#شهیدعلی_صیادشیرازی
📕 یادگاران ۱۱
@ShahidToorajii
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
⚘﷽⚘
🖇دلنوشته...✍
رفیق شهیدم
همسایه ات نیستم
امــا
مهمان خانه ی مجازی ات که هستم
حق مهمان کمتر از همسایه که نیست
خودت دستم را گرفته ای و آورده ای اینجا
کمکی کن من هم یکی شبیه تو شوم...
دستمو بگیر
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده 🌷
⚘یادش_باصلوات
⚘اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
┄┅═══✼
@ShahidToorajii
✼═══┅┄
°•\🍀🌺
#شهیدیکهبدنشبا_اسیدهمازبیننرفت|
مجروح که شد،
به اسارت دشمن در آمد
و همانجا به شهادت رسید
بعثی ها او رادفن کردند وشانزده
سال بعد، هنگام تبادل جنازه ی شهدا
با اجساد عراقی، جنازه محمدرضاشفیعی
و دیگر شهدای دفن شده رو بیرونمیآورند
تا به گروه تفحص شهدا
تحویل دهنداماجنازه محمدرضا
سالم مانده،سالمِ سالم...صدام گفته
بوداین جنازه اینطور نباید تحویلایرانیها
داده بشه سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند
اماهیچ تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید
پاشیدن ولی بازهم بیتأثیربود..
مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه
باهاش بود و کامل میشناختش میگفت
میدونین براچی جنازش سالم موند؟گفت
راز سالم موندن جنازش چندچیزه:
اهتمام جدی به نماز شب داشت
دائماً با وضو بود و مداومت بر غسل
جمعه داشت هیچوقت زیارت عاشورایش
هم ترک نمیشد هر وقت برای امام حسین (ع)
گریه میکرد، اشک هایش رو به بدنش می مالید
مادرش هم میگفت به امام زمان(عج) ارادت
خاصّی داشت و هر وقت به قم میاومد، رفتن
به جمکران راترک نمیکرد.
👤| #شهید_محمدرضا_شفیعی
🎃| #سبڪ_زندگی_اسلامی
✏️| #الگو_بردارے_از_شهدا
┄┅═══✼
@ShahidToorajii
✼═══┅┄
#حسین_فصیحی و لباس یک روحانی.😍
تو اردوگاه عرب که بودیم اونجا حموم نداشت و برا رفتن به حموم باید میرفتیم شهرک دارخوئن ؛ اونجا ی حموم عمومی داشت که البته فقط شبها باز بود و چند تا هم حموم خصوصی ؛ خلاصه اون چندتا حموم خصوصی هم فقط مخصوص پاسدارای رسمی بود و آخوندها ؛ یعنی سربازا و بسیجیا اجازه نداشتند از اون حموما استفاده کنن و فقط می تونستند شب برند حموم عمومی ی روز رفیقم حسین به من گفت : من یبار دلم میخاد برم حموم پاسدارا و ساکشا بست که بره ...گفتم : آخه تو آخوندی یا پاسدار تو را که راه نمیدند گفت : ولی من میرم ؛ تو مقر کناری ما ی آخوند بود که کارش فقط خوابیدن بود و فقط برا نماز میومد نماز خونه اردوگاه اونجا هم که آخوندا لباس رسمی نمیپوشیدند همون لباس جبهه بود فقط یک عمامه سرشون می گذاشتند . بعد یکی دو ساعت دیدم رفیقم با قیافه شسته و رفته و تر و تمیز برگشت گفت : دیدی رفتم حموم آخوندا !!؟
گفتم : چه جوری ؟! گفت : رفتم تو سنگر بغل دیدم روحانی که اونجا بود از خستگی خوابه عمامه اش هم بالا سرشه منم آروم برش داشتم گذاشتم تو ساکم قبل از ایست و بازرسی شهرک گذاشتم سرم ؛ رفتم که اونجا چقد حمومی احترام سرم گذاشت . بعد هم گفت : اجازه بده بیام تو حموم بشورمتون؛ اومد کلی پشتما کیسه
کشید دستما شست ؛ تا دم شهرک هم همه می گفتند حاج آقا سلام علیکم ؛ نزدیک ارودگاه دوباره عمامه را گذاشتم تو ساکم رفتم تو سنگر اول همون دم در ی نگاه کردم دیدم روحانیه هنوز خوابه آروم آروم رفتم عمامه را که گذاشتم بالای سرش بلند شد ؛ گفتم : حاج آقا سلام علیکم گفت : سلام علیکم و رحمة الله ؛ گفتم حاج آقا خیلی ممنون دست شما درد نکنه گفت : بابت چی؛ گفتم بابت حمومی که رفتم ؛ ی نگاه به عمامه اش کرد ...
و به من گفت : بلللللله 😇
@shahidToorajii
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸