eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 از دور براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره.. ❣اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🔰گناه قدرت اطاعت را از بین می برد 💢آیت الله متجهدی تهرانی (ره) میفرمود پیرمردی صد ساله را در حرم امام رضا علیه السلام می شناختم که نوافلش را ایستاده می خواند این قدرت عبادت ، غیر از این قدرتهای دنیائی است ، ممکن است شخص به قول معروف دو پاره استخوان باشد ، ولی یازده رکعت نماز شب و نماز صبح را با نافله اش بخواند ولی دیگری که پهلوان است حال ندارد دو رکعت نماز صبح را بخواند . این قوت و قدرت اطاعت خداوند به وسیله گناه از بین می رود به طوری که انسان حال مثلا نماز خواندن ندارد و اگر هم بخواند نماز برای او مانند بار سنگینی است که بعد از خواندن می گوید راحت شدم و یا به وسیله خوردن لقمه حرام از انسان سلب توفیق می شود . 📘 آداب الطلاب ص 466 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
4_5787600952575922134.mp3
3.33M
♨️بهره مندی از 👌 بسیار شنیدنی ✅ 🎙 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🔅آیا مومن صحنه غسل و کفن خود را میبیند بعد چه چیزهایی میبینیم؟ 🎙 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
93 چون دنیا شیرینیش نقده، به تو اثبات می‌کنه من شیرین نیستم!👌 نه بابا شیرینه دیگه حاج آقا!🙃 نه عزیز دلم... 💢 تو خودت، سر خودت رو کلاه گذاشتی! ⭕️ دنیا با شیرینی‌هاش به‌ تو میگه تو مالِ من نیستی، من مالِ تو نیستم، ما رو وِل کن...😒 ❌ دنیا در کنار هر لذتش زجری به تو می‌ده که حالت از دنیا به هم بخوره! هر کیفی میده بعدش چنان حالت رو بهم میزنه که ازش سیر میشی....😒 💢 میگه بابا مرده شورِ این لذتش‌ رو ببرن با این همه، کشت ما‌ رو! شما میتونید به هر لذتی که توی دنیا هست فکر کنید! میبینید که بعدش چقدر حال بهم زنه! شما دو دست چلوکباب بخوری بعدش دست سوم رو که ببینی حالت بهم میخوره! ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ماها کل عمرمونو تلاش میکنیم دنیامون درست بشه، بعدش بریم سراغ آخرت! ✅ درحالیکه در روایته که، اگه میخوای دنیات اصلاح بشه، آخرتت رو اصلاح کن ⛔️بعضیا که گذاشتن برای بعد مرگشون اموالشون در راه خیر خرج بشه...😯 ◾️ یعنی تو دنیا که بوده نتونسته دل بکنه، خوب بعد مرگ هم ورثه نمیتونن دل بکنن!! ✔️یه بنده‌خدایی مرده بود، ده تا بچه داشت. گفته بود بعد مرگم انقدر باید خمس بدید برام. ♻️ورثه هم انجام ندادن. یکی بهشون گفت پدرتون اون دنیا پاش گیره، بدهیش رو بدید. 🔵یکی از بچه‌هاش گفته بود، پای یه نفر گیر باشه بهتره تا ده تا بچه اینجا گیر باشن! 🔘حتی اگه مالتم دوست داری و میخوای ببری با خودت اون دنیا، باید ببخشیش تا ببریش... ❎خونه‌دارها اگه یقین داشته باشن که رزق و روزیشونو مستأجرانشون نمیدن، دیگه کرایه‌هاشونو چندبرابر نمیکردن. فروشنده ها اگر بدونن روزیشون توی گرون کردن اجناس نیست،به بقیه مردم رحم میکنن... 🔰مخصوصا تو این وضعیت خراب که بیشتر باید دست همدیگه رو بگیریم. 💡در یک روستایی یه آدم مومنی کلی زمین و باغ و گوسفند داشت. قحطی اومد همه چیشو ازدست داد. 🛡دیدن اصلا ناراحت نیست. بهش گفتن چرا بیخیالی؟ 🔮 گفت تا الان خدا با این باغ و گوسفندا روزیمو میداده، از الان به بعد هم میده. 🌿خدا باید الان فکر کنه چجوری روزیمو بده. من چرا ناراحت باشم؟! ✍️در و روزی به خدا اعتماد کنیم... ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمدرضا تورجی زاده
من شکستم دل او را ، دل من را نشکست! این همه سال مراعات مرا کرد حسین ...❤️‍🩹 #استوری ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
💎 "یا مُجیبَ دَعوَهِ المضطَرین" خدایا، اجابت کن دعای کسی را که از همه جا نا امید شده... :) مثل دعای من ناامید شده از ‌:(😰🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگردنگاه‌کن پارت371 لعیا لبخند زد. –چه با شعور! بعد هم خندید و با لحن شوخی گفت: –امشب حسابی برات عکاسی کردما، فقط مونده بود از ماشین آویزون بشم و از چرخای ماشینتون فیلم بگیرم. یکی از گل های دسته گلم را از جایش درآوردم و به طرفش گرفتم. –تو امشب برای من خواهری کردی. خدا مثل یه فرشته تو رو از آسمون برام فرستاد. خدا برای بچه هات حفظت کنه. راستی کاش میاوردی شون. –در برابر لطفای تو که کاری نکردم. بچه‌هام خونه هستن. دختر بزرگم پیششونه. لبم را گاز گرفتم. –وای، بی‌شام موندن که! –نه بابا، مامانت کلی برای من و ساره غذا و کیک گذاشته که ببریم. فکر کنم تا یک هفته باید شام عروسی بخوریم. موقع برگشت احساس رضایت داشتم و بابت همه چیز از علی تشکر کردم. گلویم حسابی خشک شده بود و سرفه ‌هایم بیشتر شده بود.دیگر حتی نای حرف زدن نداشتم. علی نگران نگاهم کرد و بطری آب را مقابلم گرفت. –حالت چطوره؟ یه‌کم آب بخور عزیزم. جرعه‌ای از آب خوردم. –احساس می‌کنم کل بدنم آتیش گرفته. دستم را گرفت. –تبت خیلی بالا رفته، باید بریم درمانگاه. با تمام قدرت دستش را فشار دادم. –نه، برم یه دوش بگیرم خوب می شم. همان جا سرم را به صندلی تکیه دادم و پلک هایم روی هم افتاد. با ترمز ماشین تکانی خوردم و به سختی چشم‌هایم را باز کردم و نگاهم را در اطراف چرخاندم. علی روی صورتم خم شد و دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و با نگرانی گفت: –بیا بریم این لباسارو عوض کن ببرمت بیمارستان، خیلی داغی. فکر کنم دوباره باید سرم بزنی. بعد هم خودش پیاده شد و ماشین را دور زد و در را باز کرد. هنوز پایم را روی زمین نگذاشته بودم که لعیا و ساره خودشان را به من رساندند تا خداحافظی کنند. لعیا وقتی حال زارم را دید رو به ساره پچ پچ کرد. –کاش بگی هلما بیاد براش دوباره سرم بزنه. علی که این حرف را شنید بلند گفت: –نه، زنگ نزنید. می برمش بیمارستان. مادر نزدیک آمد و با استرس پرسید: –چی شده؟ بعد نگاهش را به چشم‌هایم داد. –دوباره حالت بد شده؟ لعیا گفت: –دوباره چیه حاج خانم؟ تلما کرونا داره حداقل یک هفته باید استراحت کنه نه این که بره همه کاری بکنه جز استراحت. مادر بغض کرد. –الهی بمیرم. بعد رو به علی عاجزانه پرسید: –چیکار کنیم علی آقا؟ علی همان طور که کمکم می‌کرد پیاده شوم گفت: –نگران نباشید. لباسشو که عوض کرد می برمش بیمارستان. یه سرم بزنه بهتر می شه ان شاءالله. نالیدم. –نه، بخوابم خوب می شم. از پله‌ها که پایین می‌رفتیم سنگینی ام را روی علی انداخته بودم نمی‌توانستم روی پاهایم بمانم. لیلا فتحی پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯