سید نسبت به پیکر #شهدا اهمیت زیادی قائل بود.
#شهید_سید_مجتبی_هاشمی🌷
در بیابان های اطراف ماهشهر هلی کوپتری سقوط کرده بود. معلوم نبود که برای خودی است یا دشمن. من به قصد تعمیر و راه اندازی بهش نزدیک شدم.
در هیچ کجای بالگرد علامتی که نشان بدهد ایرانی است یا عراقی نیافتم. در همان محوطه یک دست و پای قطع شده که باد هم کرده بود، پیدا کردم.
💴 با توجه به یک ساعت مچی و بلیط پنج ریالی که همراهش بود فهمیدم ایرانی است. اعضا را داخل یک گونی گذاشتم و آوردم پیش بچه ها. یکی از بچه ها تا دید خوشش نیامد و گفت: «اینها چیه که آوری؟ زود برش دار و ببر».
در همین حین آقا از راه رسید. تا قضیه را فهمید، خیلی خوشحال شد.
گفت: «اینها را می بریم تحویل خانواده های شان می دهیم». دست و پای را بوسید و شیشه عطر همراهش را در آورد و آنها را معطر کرد و شروع کرد به گریه کردن.
👥 راوی: محمد تهرانی و حسن سماواتی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
📅 تاریخ شهادت 28 اردیبهشت 1364
🌷 #شهید_سید_مجتبی_هاشمی🌷
2️⃣ در منطقه ذوالفقاری، ارتش عملیاتی نامنظم انجام داد و بعد از آن ما عملیات کردیم. در این عملیات تعدادی از نیروهای ما به شهادت رسیدند. پیکر شهدا در تیر رس دشمن مانده بود و کسی جرأت نمی کرد برای برگرداندن آنها به عقب، اقدام کند. پیکر شهید خلخالی با آن جثه درشتش، که پای خاکریز عراقی ها افتاده بود، آتش مان می زد.
🔥 آقا سید نتوانست طاقت بیاورد. گفت: «خط آتش درست کنید تا بروم پیکر شهدا را بیاورم». داد همه درآمد. رفتنش بی بازگشت بود. اما رفت و پیکر تنومند خلخالی را به دوش گرفت و آورد. در نزدیکی های خاکریز خودی دستش با کالیبر ۵۰ مجروح شد. رفتیم کمکش.
با اینکه دستش آویزان شده بود؛ اما باز خلخالی را می کشید. بالاخره آوردیمش پشت خط.
راوی: محمد تهرانی و حسن سماواتی
📕 کتاب آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی،
نویسنده: محمد عامری، ناشر: تقدیر، نوبت چاپ: دوم- تابستان ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۶ و ۹۸-۱۰۰
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯