💢 #بیـــاد_شهـــدای_گـــــمنام
#پیشنهاد_مطالعه👇
🌸 عملیات شروع شده بود
گردان ما خط شڪن بود
همه چیز داشت خوب پیش می رفت
یه دفعه خوردیم به یه ڪانال پر از سیم خاردارهای حلقوی
باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم
یه دفعه متوجه شدیم عراقی ها دارن بهمون نزدیڪ میشن
اگه ما رو می دیدند عملیات لو می رفت و بچه ها قتل و عام می شدند
چاره ای جز عبور نبود
توی فڪر بودیم ڪه یه دفعه ..... فرمانده خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی
داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم
گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند
هیچ ڪه حاضر نبود رد بشه
تا اینڪه ما رو به جان امام قسم داد
با گریه از روش رد شدیم
آخرین نفر من بودم دستمو گرفت
غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد
اشاره ڪرد به پاڪتی ڪه توی جیبش بود و بهم فهموند ڪه بردارم
فڪر ڪردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم
عراقی ها نزدیڪ شده بودند
باید میرفتم تا من رو نبینند
وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود
برگشتم و به فرمانده ام نگاه ڪردم
دیدم آروم داره اشڪ می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تڪون میده
فڪر ڪردم داره باهام خدافظی می ڪنه ...خودم رو انداختم پشت یه خاڪریز
پاڪت نامه فرمانده رو باز ڪردم
خشڪم زد....
🌸خشڪم زد
به جای وصیت نامه یه عڪس دیدم
عڪس دخترش بود
دختری ڪه تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش
تاز فهمیدم تڪون دادن دستاش برا خدافظی نبوده
میخواسته بگه برگرد یه بار هم ڪه شده عڪس دخترم رو ببینم,
شهدا شرمنده ایم😔
@ShahidToorajii
🌹 خاطـــرات آزادگــان 🌹
#پیشنهاد_مطالعه ✌️
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:
در اردوگاه شما را شڪنجهتان میڪنند یا نه ؟
همه به آقا سید نگاه ڪردند
ولی آقا سید چیزی نگفت
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شڪنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .
آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شڪنجه نمیڪنند؟
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت .
نوشتند اینجا خبری از شڪنجه نیست .
افسر عراقی ڪه فرمانده اردوگاه بود ، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت :
تو بیشتر از همه ڪتڪ خوردی ، چرا به اینها چیزی نگفتی ؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود :
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم ، آنها ڪافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شڪایت پیش ڪفار نمیبرند .
فرمانده اردوگاه ڪلاه نظامی ڪه سرش بود را محڪم به زمین ڪوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق سربازان 🌷 خمینی 🌷 هستید .
روایت در مورد
سید آزادگان 🌷 " حاج آقای ابوترابی" 🌷
سلام بر آنهایی ڪه از همه چیز گذشتند تا ما به هر چه میخواهیم برسیم
سلام بر آنهایی ڪه قامت راست ڪردند تا قامت ما خم نشود
سلام بر آنهایی ڪه به نفس افتادند تا ما از نفس نیافتیم
یارااااااان چه غریبانـه رفتند از این خانه 🌷🌷
🗓 ۲۶ مرداد #سالروز_ورود_آزادگان_سرافراز به میهن اسلامی ایران گرامی باد .
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@ShahidToorajii
🕊 #از_ڪامـران_تا_سیـد_مرتضـے 🕊
✅ #پیشنهاد_مطالعہ
❈ خود را «ڪامران آوینے» معرفے
مےڪرد . ڪراوات مےزد و بہ فلسفہ غرب علاقمند بود .
ریش پرفسوری و سیبیل نیچہ ای مےگذاشت و ڪتاب «انسان موجود تڪ ساحتی» هربوت مارڪوزه را [بـے آنڪہ خوانده باشد] طوری دست مےگرفت ڪہ دیگران جلد آن را ببینند ...
✜✦ اما وقتے ڪامران با #امام_خمینے (رحمةالله علیہ) و اندیشہ های امام آشنا شد ، از این رو بہ آن رو شد .
روزها را روزه مےگرفت و بدون وضو بر سر ڪارهایش حضور پیدا نمےڪرد .
نامش را گذاشت "سید مرتضے آوینے".
او را در حقیقت خیلےها بعد از شهادتش شناختند .
✜•• وقتے ڪہ رهبر انقلاب بہ او عنوان #سید_شهدای_اهل_قلم دادند .
❢◈ نظر #رهبر_انقلاب درباره ی شهید آوینے :
«یڪے از مدیران دستگاههای فرهنگے دربارهی یڪ نفر از همین چهرههای معروف فرهنگیِ خوب - ڪہ امروز جزو شهدای عالے مقام ماست و من خیلے بہ او علاقہ داشتم و همیشہ بہ دستگاههای مختلف فرهنگے توصیہ مےڪردم ڪہ از وجودش استفاده ڪنید - چند عڪس بہ من نشان داد ڪہ مربوط بہ قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظرے - ڪہ آن زمان برای جوانان خیلے پیش مےآمد - نشان مےداد .
آن آقا بہ من گفت : بفرما ! این همان ڪسے است ڪہ شما این طور از او تعریف مےڪنید ! من عڪسها را ڪہ نگاه ڪردم گفتم ارادتم بہ این شخص بیشتر شد ،
چون او در این محیط بوده و حالا این گونہ شده است ؛ حتماً باید از ایشان استفاده ڪنید !»
( بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و
سیما- ۸۱/۱۱/۱۵)
#شهید_آسد_مرتضی_آوینی
#سالروز_شهادتشان
@ShahidToorajii