eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.5هزار ویدیو
221 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت22  - گاهی باید به کاری انجام بدی؛ متفاوت. حالا چرا؟ چون اگه موفق بشی که بردی، اگه هم موفق نشی برد کردی. سینا چشم ریز کرده بود توی صورت آرش - و این کار متفاوت؟ آرش لب برچیده نگاه از صفحه گرفت. تازه متوجه شده بود که حرف ذهنش را بلند گفته است و وقتی صورت منتظر شهاب و سینا را دید ادامه داد: - الآن شکستن فضاست. یعنی یک فضایی را که حد و حدود داره ، قانون داره ، اگه کاری کنی که همه فکر کنن میشه حدش رو، قانونش رو ندید گرفت. خرابش کرد. شکستش داد... حتی اگر زود هم این حریم شکنی جمع بشه باز هم ریزموج تولید کرده ... تصویربد توذهنها گذاشته... دیگه کات نمیشه و تمام. این اولین هنجارشکنی در حرکت هاست. شکستن ها! باید بتونیم حرکتشون رو متوقف کنیم، اما میشه شکستن حدود رو هم متوقف کرد؟ خرابی ذهنا رو ترمیم کرد؟ یک مؤسسه شده سه مؤسسه . بدون تابلو و سروصدا... دستانش را بالا آورد و به هم کوبید. کمی مکث کرد و وقتی دید بچه ها دارند خوب گوش می دهند سر تکان داد و سکوت کرد. شهاب اما ادامه داد: - بالاخره هر کاری مخاطب خودش رو داره . هرکاری پول پاش بریزی مثل آب و کوده، رشد میکنه . پول همیشه آرزو برآورده کنه هرچند سطحی و مقطعی. سینا سری تکان داد و گفت: - مواد مورد لازم: آدم هایی که سطحی فکر میکنن و عقلشون به چشمشونه و اولویت زندگیشون پول و پست و شهوته ! آدمهای زرنگ که از همین پول و شهوت استفاده میکنن برای رسیدن به اهداف خودشون! - خوبه دیگه! بی نتیجه نیست برای سرمایه گذار. الآن آمریکا و انگلیس توی بعضی از کشورها خرج کردند، منابع زیرزمینی و سرمایه های اون کشور دستشونه! دیگه به مردم هم کاری ندارن! به درک هرطور زندگی میکنن!  شهاب بلند شد و بی تابانه قدم زد: - گروه خانم سعیدی چند تا استخر و باشگاه رو دارن رصد می کنن. ما تا دم در رفتیم و اونا دیدن که داخل توی اتاق در بسته جلسه دارن و خوب تازه روی صفحاتشون آرش مسلط شده و البته مجوز شنود رو هم دوباره شما گرفتید. هم استخرها و هم باشگاه ها! توی این مدت متوجه شدیم که این دو جا به کسایی که اندام متناسبی دارن به توجه خاصی می شه. البته دو تا استخر اول مسئول به سانس و دو تا غریق نجاتا هستند که دخترای خاصی رو دارن رصد میکنن! توی به استخر سرمایه گذار اصلا بهاییه و کادر تقریبا همه درگیرن یه جورایی! البته خب گزارش کامل رو باید صبر کنیم تا خانم سعیدی بدن، چون با توجه به نیرو و گسترش کار دیگه... دیگه! تمام اینا هم داره از توی این مؤسسه و خونه کنارش مدیریت میشه یا حداقل اینه که ما تا این جا فهمیدیم . امیر با چشمان میشی اش نگاه چرخاند بین بچه ها و گفت: - ادامه بدید؟ آرش گفت: - تو مؤسسه حرف هم حرف ساده دوخت لباس های فاخر میشه. یعنی مکانش جایی انتخاب شده که خانوم های اون اطراف تا شعاعی که مد نظره ، هم از لحاظ مالی، هم از لحاظ نگاه ها و دریافت شهرتی و شخصیتی دنبال این مسائل هستن. لباس های بی نظیری که خاص خودشون دوخته شده باشه حتی با پنجاه برابر قیمت، طراحی لباس و دوختش به نام خود شخص باشه. خیاط مخصوص داشته باشن و پارچه هاش مستقیم از فرانسه و ایتالیا... بیاد. قابل رقابت با مدل ها خارجی باشه! ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
سینا متفکرانه لب زد: - لزوما پولد را این طبع رو ندارند. جوان از هر قشری لذت تفاوت رو دوست داره. حالا میشه این لذت متفاوت بودن رو توی خط انحرافی انداخت. نه توی  خط اندیشه و خلاقیت و تلاش. از تبلیغات هم کمک بگیری که حتما همه دنبالت راه میفتن، افراد عام جامعه که هیچ، خیلی از خواص هم عقلشون به چشمشونه! شهاب قدم زنان آرام آرام گفت: - تبلیغات سرمایه است! خب طبیعتا هرچی رو که القا کنی می پذیرن حتی اگر رنگش به صورتت نیاد اما چون برات فضای ذهنی میسازن که مهم اینه که عقب نمونی و این است و جز این نیست... هیچی دیگه آقا من کارم این شده که خدمتتون الآن میگم! شهاب نقطه هایی که فروغ در این مدت مدام به آنها تردد داشته، روی نقشه تهران نشان داد. حبابی از چند دسته داشت شکل می گرفت که هم به یکدیگر مرتبط بودند و هم یک مدل کار را داشتند پیش می بردند. و درخواست آخرش: - تلفن های فروغ باید پوشش داده بشه . امیر سر به تأیید تکان داد و گفت: - اون خطی که ازش گرفتی فقط تا دو روز فعال بود بعد قطع شد. شهاب لب گزید و فکر کرد چرا حواسش نبوده که هیچ کاری از فرمانده مخفی نمی ماند. سید که تا حالا این قدر ساکت نمانده بود گفت: - این موجود هر روز چند تا خط می سوزونه! راه کارش کنترل کلی موبایلشه که فکر کنم از خودش جداش نمیکنه. اگر تمام کسانی که داریم شناسایی میکنیم را زیر نظر بگیریم که باز هم نیرو و هزینه بره. دیگه اینکه ما هم بشیم نیروی خودش که نشده تا حالا. فقط میشه توی خونش شنود گذاشت و اتاق کارش و اینکه راننده شخصیش ما بشیم که اینا هم قسمتی از کار را پوشش میده ! آرش انگشت اشاره اش را بالا آورد و گفت: - امیر اجازه بدن تمام موبایل و ایمیل و مجازی جاتش را آنلاین در اختیارتون میذارم ! ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت23 چشمان جمع برق زد و امیر تنها سری تکان داد و آرش وعدۂ فردا ساعت دوازده را داد! این خودش یک نقطه روشن کننده بود برای راحتی ذهن همه! آرش ادامه داد: من فکر میکنم اگر اتاق آتلیه ای که شهاب میگه رو پوشش بدیم کفایت نمیکنه. اینا قطعا محل قراراشون رو یک جا نمیذارن ! پس باید نقطه زنی کنیم تا تجميع موفقی داشته باشیم. فقط سید و شهاب نقاط اصلی رو بدن، بقیه اش شهاب دوتا دستش را به هم کوبید و خندان گفت: - من که از اول گفتم که آرش باید بیاد. من و سید تا فردا اینا رو میدیم! آرش به شهاب نگاه کرد و گفت: - اینایی که شما حضورا در خدمتشون هستید گروه اولند که فرماندهی ظاهری نیروهای زیر دست رو میکنن، نیروهای زیر دست کیان؟ گروه دوم که قبلا دسترسی بهشون زمان می برد و خیلی هزینه بر بود. اینا الآن زنده و حاضر در اختیار گروه اولند. کجا؟ به دور تو اینستا بزنید. اینها نیروهای تربیت شده غیرحضوري بي خرج مجازیند که توی تلگرام و اینستا دارند نتیجه میدن. یعنی به صورت غیرحضوری هم دارن نیرو تربیت میکنن. شناسایی این ها هزینه نداره، با مدل عکساشون، فیلماشون و با مدل چتاشون و ارتباط شخصی با افراد، خیلی راحت میان وسط میدون توریلی که اینا کار گذاشتن و همراه میشن. شهاب انگشت اشاره آرش را خواباند و رو به امیر گفت: - اما آقا امیرباز هم اینا جایگاه پشتیبانی می خوان که میشه همان مؤسسه ای که گفتم سینا نفسش را آزاد کرد و گفت: - اون شماره فروغ زنگ خورش از رییس جمهور هم بالاتر بود؟ امیر منتظر بود که سینا توضیح بیشتر بدهد اما سینا حرف دیگری داشت که الآن زمان آن بود: - با آرش و شهاب که اطلاعاتمون رو کنار هم بررسی کردیم؛ دیگه مطمئنیم با یه مؤسسه معمولی طرف نیستیم حتی ما با به تیم هم طرف نیستیم حتی با یک مجموعه کار کشته هم طرف نیستیم. ما داریم با یه دنیا رو در رو میشیم. به دنیایی که برای زن های ما ظاهرا نقشه کشیدند اما باطنا این زنها پیاده نظام به اندیشه اند... سید این مقدمات را تکراری می دید اما عادت داشت در تکرارها غور کند و خط سير ونقطه پیدا کند. یعنی همیشه نقطه ها برایش اتصال می آوردند. گوش هایش هم زمان می شنید و انتقال می داد و ذهنش خط سیر می نوشت. اما دلش کنار اینها یک دو جمله از امیر می خواست. امیر همیشه زودتر نقطه زنی میکرد. نقطه هایش سه چهارتایی از آرش و سینا بیشتر بود و شکل هندسی کار دقیق تر و معنادارتر!!! با اشاره امیر آرش اطلاعات جدیدی که از رصد صفحات مجازی داشت و تأیید نتایج تحقیقات این مدت بود را رو کرد: - حدود دویست مورد افرادی که توی صفحاتشون از عکسای نامطلوب خودشون استفاده میکنند بررسی صفر تا صدی شدن؛ نود درصد زنهای مشکل دارن. خانواده و تربیت خلااصليه ! یعنی حدود صد و هفتاد از دویست البته خب یک حرکت عجیب اینه که کامنت هایی که دارن خیلی شبیه همند. انگار یک گروه به صورت برنامه ریزی شده توی این صفحات عضوند تا زیر عکس ها، مطالب نامطلوب بذارن و فرد رو به سمت حرکت های هنجارشکن ببرن. صاحب صفحه ها اولش گاهی موضع می گرفتن اما بعدا بی خیال و حتی همراه می شن. این خلا عاطفی، بیکاری، نیاز به تأیید... که هرچی هست باید معاونت اجتماعی، روش تحقیقاتی درست و حسابی انجام بده. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
امیر که تا حالا ساکت نشسته بود تا بچه ها نظراتشان را بگویند خم شد تا فنجانی بردارد، شهاب هم فلاکس آب جوش را برداشت. امیر دو تا فنجان را جلو کشید. برای خودش و شهاب چای را آماده کرد و من سينا سر امیر را بالا آورد. لبخند خجالتی زد و پرسید: - اول میشه بپرسم جلسه تا ساعت چنده؟ امیر تأمل نکرد: - هربرنامه ای داری کنسل کن، امشب تا به نتیجه نرسیم رفتن در کار نیست. سینا دستی به پشت سرش کشید و گفت: - پس من اول یه زنگ بزنم. سینا رفت تا تماس بگیرد: - قربون دستت خانوم. شما عکس منو از توی اتاق بیار بذار جلوی کیک، به مادرت و مادرم هم سلام برسون. فقط کیک سهم من رو بذار کنار یک دو سه جمله و سکوت و لبخندهایی که از هر ثانیه اش دویست کلمه متولد می شد و سر آخرسر تکان دادن های سینا و قطع تلفن. تا در اتاق را باز کرد امیر گفت: - خب سینا بگو چه کردی؟ انگار دست تو پرتر باید باشه . هنوز سینا ننشسته بود. آرش پارچ را خم کرد روی لیوان، میدانست سینا با چای ارتباط ندارد اما آب را هم جز با یخ نمی خورد. امیر با چاقوی تمیزیخ را انداخت داخل لیوان سینا، تا یخ و آب را سر کشید گفت: - یه آقاییه که سر صبح وارد مؤسسه میشه. یعنی هفت تا زن ثابت و سه تا مرد ثابت. دقت که کردم دیدم این آقا ظهر که میشد میزنه بیرون! زنها کم و نادر تردد داشتند اما این آقا سریه ساعت مشخص و هر روز؛ دقیق موقع نماز. چون همه فکر ما روی آنها بسته شده بود من دقت خاصی نکرده بودم که شما چند روز پیش جرقه شوتوی ذهنم زدید؟ رفت وآمدش غیر طبیعی بود چون تا پنج عصر، ساعت کاری داشتند. روز اول نه. روز دوم رفتم دنبالش. دو تا خیابون پایین تر رفت توی مسجد! سه روز دنبالش بودم، دقیقا تکرار شد. از روز دوم رفتم کنارش نماز خوندم. راستش خواستم به شما بگم چه کنم؟ گفتم مطمئن بشم که عمدی نیست حرکتش یعنی گفتم شاید داره رد میده اما دیدم نه واقعا نماز می خونده! شما که دستور دادید دیگه پیگیر شدم! امیر سری به تأیید تکان داد و با لبخند منتظر ماند. - روز سوم و چهارم به چند کلمه ای هم صحبت شدیم، آب و هوا و تهران و ترافیک و محله خوب و مسجد و گنبد و گلدسته و همه رو تحلیل کردیم تا الآن که فکر میکنه من فروشنده اطراف مسجدم و منم میدونم که کارمند به شرکت خصوصی این اطرافه. شخصیت حقیقیش رو هم پیگیری کردم، باید بگم که خوشبختانه میشه بهش اعتماد کرد. خانواده موجهی داره . خودش هم بچه دانشگاه صنعتی بوده. سه تا بچه داره، الانم حسابدار شرکته. راستش آقا من فکر می کنم چون قدرت بالایی توی حسابداری داشته استخدام این جا شده والا آب و گلش ایرانیه به اینا نمی خوره! خلاصه اینکه آماده دستورم. بگید خلاص رو بزنم. امیر گفت: تا فردا صحبت رو بکن. بریم جلو. شهاب پرسید: قبول میکنه؟ روی خط بود یا اینکه پول کارش مهمه؟ آرش گفت: آدم گل درستی باشه، میشه بیرونش کشید. بچه ها یک بار مرور کردند کارهایی که باید هر کدام پیگیری می کردند و امیر به همه زمان داد. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🕗 قرار شبانه (هرشب ساعت ۸ ) زمزمه عاشقی ❤️ 🌸صلوات خاصه امام رضا(ع) 💚اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌸ان شاء الله سلامت و حاجت روا بشوید.. 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
▪️چهل روز گذشت ... چهل روز از شهادت دخترک کاپشن صورتی چهل روز از شهادت دانشجو معلمی که قرار بود نسل سلیمانی را تربیت کند چهل روز از شهادت مداح مخلصی که تا اخرین روز از عمرش صدای مداحی اش در گلزار شهدای کرمان به گوش میرسید ... چهل روز گذشت و خدا میداند که چه بر مردم کرمان گذشت... شادی روح ۹۶ شهید حادثه تروریستی کرمان صلوات
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ فرج 🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ  وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ 🍃اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ 🔴اگرهمگی یڪدل و یڪصدا برای ظهوردعاڪنیم قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد🤲 ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
اسرائیل با حمله به رفح گور خود خواهد کند قبایل سینا ، به سرپرستی ابراهیم الارجانی ، یکی رهبران معروف قبیله سینا مسلح شدند و مصر اسرائیل را تهدید کرد که اگر اسرائیل به گذرگاه مرزی رفح یورش ببرد ، به توافق صلح پایان دهد. در صورت لغو توافق صلح ، قبایل سینا ممکن است به اسرائیل حمله کنند و به اوضاع منطقه سینا ممکن است مانند مرزهای لبنان و سوریه شود و شبه نظامیان خارج از کنترل دولت که به اسرائیل حمله می کنند. این یک اقدام هوشمندانه از مصر محسوب می شود و یک تهدید غیرمستقیم برای اسرائیل برای گسترش درگیری در منطقه با مسلح کردن قبایل، در صورتی که اسرائیل به رفح حمله کند و آوارگان غزه را از رفح به منطقه سینا براند، رفح تبدیل به میدان جنگ خواهد شد و اسرائیل در این بیابان ها تلف می‌شود. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
📚زیارتنامه📜♥️ به نیابت از 🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅... 🌻======✨=======🌻 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 🌻======✨=======🌻 🌼التماس دعای فرج🌼 زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدن ماه قشنگت مبارک! میزان لبخند و اشک ما.. معیار غم و شادی ما.. از همین ثانیه‌های اول ماه تولدت قلبی لدیك و نفسی فداك.. 🤩 ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجره را باز می‌کنم ذره‌های هوا را سر می‌کشم شاید بوی پیراهنت، همین حوالی‌ها باشد!! من آموخته‌ام آن گونه تو را بو بکشم تا در عمق جانم نفوذ کنی... 🌙ماه شده و من هر روز آمدنت را به دلم قول می‌دهم.... شعبان ، تمام عظمت و زیبایی‌اش را مدیونِ قدم‌هایِ سبز توست... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
وبگاه رسمی انصارالله مسدود شد خبرگزاری یمنی سبأ: وبگاه رسمی انصارالله یمن به بهانه انتشار محتوای ضد صهیونیستی توسط شرکت آلمانی کونتابو مسدود شد. انصارالله: این اقدام غیرقانونی که ناقض آزادی بیان، مطبوعات و نشریات است، دلیلی بر کذب بودن شعارهای غرب است. این اقدام، تلاشی برای گمراه کردن افکار عمومی جهان با هدف سرپوش گذاشتن بر جنایات نسل‌کشی علیه فلسطینیان است. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
🔴جنگنده های ارتش رژیم صهیونسیتی شهر رفح در جنوب نوار غزه را هدف حملات خشونت آمیز قرار دادند. 🔺بر اثر حملات هوایی و توپخانه ای رژیم صهیونیستی به شهر رفح ۱۱۰به شهادت رسیدند و بیش از ۲۰۰ تن مجروح شدند. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
🔴کانال ۱۴ عبری: واشنگتن برای عملیات در رفح چراغ سبز نشان داد. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان عزیز✋ ختم امروز را مثل همیشه ابتدا به نیت ✨ فرج و سلامتی سرورمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🤲 ✨ پیروزی هرچه سریعتر مسلمین و مؤمنین جهان بخصوص مردم غزه و فلسطین و نابودی صهیونیست🤲 ✨ شفای عاجل و کامل بیماران🤲 ✨حاجت روایی خواسته ی هریک از شما عزیزان🤲 ⭐️ 6186صلوات بر محمد و آل محمد اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها لطفا تعداد انتخاب شده رو به آی دی زیر اطلاع دهید ممنون 🙏 @A_R_R_1397
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت24 فردا وقتی سینا کنار مرد ایستاد که امام جماعت الله اکبر را گفته بود و تنها به سلام کوتاهی گذشت. بین دو نماز هم سینا سر به سجده گذاشت و راه گفتگو را باز نکرد. اما نماز که تمام شد مرد دست خداحافظی دراز کرد. سینا دستش را گرفت و گفت؛ -راستی نگفتی کدوم مؤسسه هستی؟ چه کار میکنه ؟ خندی زد و خواست دستش را از دستان سینا بیرون بکشد. اما وقتی دید سینا محکم گرفته بی خیال شد و گفت: - کار خاصی نمیکنه . تولیدی لباس و پخش و همین کارا! یه جالب! تولیدی که این همه بگیر و ببند و آموزش مردانه و عکاسی مرد از زن نمی خوادا به سوله و بیست تا چرخ خیاطی کافیه! مرد شک زده نگاه چرخاند در صورت سینا. سینا دومین ضربه را زد: . حتی نیاز به این همه مسافرت خارجی نداره وقتی که تولیدتون برای مشتریای خاصه! مشتریایی که توی ایرانن! تور دبی و فشن شو! این همه هزینه می کنید برای آموزش یا برای ... می خوای خودت توضیح دقیق تری بدی یا من دستان مرد به وضوح یخ کرده بود. سینا دستش را رها کرد و گفت: . حتما فرصت دارید که چند دقیقه توی پارک ابتدای خیابون با هم یه گپی اول صحبت، سینا با شوکی که از شناسایی کامل شخصیت و خانواده و کار به مرد وارد کرد او را در بهت فرو برد. مرد ترجیح داد که سکوت کند و سینا ادامه داد: - حتما خودت هم متوجه شدی تو این مؤسسه ای که کارمندش هستی با پوشش لباس و مد ایرانی چه برنامه ای برای ناموس ایرانی دارند پیاده میکنن... اما چون وضعیت حقوقیش برات مناسب بوده چشم بستی و کارت رو ادامه دادی! فضای ساکت پارک را فقط صدای خش خش برگهایی که با جارو جمع می شد پر کرده بود. سوز دی ماه نتوانسته بود حرارت مرد را کم کند. عرقی را که روی پیشانیش نشسته بود پاک کرد اما سکوتش را نشکست. این حالش ادامه صحبت را برای سینا راحت کرد: - مؤسسه شما پشتیبان چند تا مؤسسه دیگه است که از لحاظ قانون داره خودش رو جلو می بره. من بگم یا خودت میگی؟ ذهن مرد ده قسمت شده بود و داشت بازیابی می شد. تنها یک قسمت ذهنش روی سینا قفل بود و از حجم داده سینا متوجه شده بود که چیزی هم اگر پنهان کند به راحتی پیدایش می کنند. اما برایش آبرو و خانواده اش هم مهم بود. خودش هم نفهمید چه شد که آرام آرام شروع کرد: - من از خیلی چیزا خبر ندارم و نمی بینم چون حسابدارم . توی اتاق خودم هستم. آدم خوش اخلاقی هم نیستم با زن جماعت! ترجیح میدم که در اتاقم بسته باشه تا... راستش آقای ... شما کی هستید؟ . سینا برای آن که به مرد کمی آرامش بدهد گفت: - شما من رو به نام اعتمادی صدا کن! - اسم اصلیتونه ؟ آخه شماها اسم اصلیتونو نمیگید؟ سینا قاطعانه گفت: - اعتمادی هستم. مرد آب دهانش را قورت داد و گفت: - بله بله ... آقای اعتمادی من از چیزی خبر ندارم! سینا فقط خیره نگاهش کرد. مرد زبانی به لبش کشید و گفت: - البته زیاد اتفاق می افته که... راستش من به رابطه بین زنها و مردهایی که رفت و آمد دارند کاری ندارم. اول که اومده بودم ناراحت میشدم از دست دخترهای مؤسسه که چرا به هر مردی ... البته آقا من بعدا دیدم که ... باور کنید من خونوادم برام خیلی مهم هستند و فروغ از من خواسته بود؛ اگر می خوام توی مؤسسه بمونم کاری به کار کس دیگه نداشته باشم. حتی عکاس و استاد مرد هم که مدام اونجا هستن و این دخترهای بیچاره ... راستش آقا... سینا این اطلاعات را نمی خواست اما خیلی دلش می خواست فک مرد را خرد کند.
اگر دختر خودش بود و اینطور رفتار می کردند برای چهارتا عکس چندرغاز پول، باز هم در اتاقش را می بست. اما فقط نفس عمیقی کشید و گفت: - کار بالاتر از صدتا زن وده تا مرده! در عرصه جامعه دارن گسست بدی بین خانواده ایجاد میکنن. کمترینش بلاییه که دارن سرزن میارن جلوی دوربینا و توی فضای مجازی! زن رو در حد یه کالا پایین میارن! تو خودت راضی میشی که زن و دختر نازت این مدل از خودشون عکس بذارن؟ چشمان مرد از این حرف سینا جمع شد. دهانش که باز شده بود تا حرفی بزند همان طور باز ماند... نه رد داد نه تأیید. مات گوش میداد. سینا از همین حال مرد استفاده کرد و گفت: - فردا موقع نماز بهت میگم که باید چه کار کنی؟ مرد لب گزید. تردید نه فقط در حرکاتش که در تمام جانش جریان داشت. خودش مدتی بود که متوجه رفتارهای غیرمتعارف بين اساتید و دخترهای مجموعه شده بود. حتی دخترهای جدیدی که به دنبال شهرت سراغ مؤسسه آمده بودند و بعد از مدتی تمام حیا و شخصیت شان خرد میشد را میدید؛ اما ترجیح داده بود که در اتاقش را ببندد و به این فکر کند که هیچ کس نمی تواند کسی را به کاری وادار کند. حتما خودشان دلشان این بردگی را می خواهد پس کاری از دستش ساخته نیست. اما الآن می دید که ... سینا نگذاشت که بیشتر از این غیبتش در مؤسسه طول بکشد. بلند شد - من و شما هم دیگه رو نه می شناسیم و نه حرفی شنیدی! عادی برخورد کن. الان هم از مغازه روبه رو برای دخترت به عروسک بخر که طولانی شدن رفت و آمد امروزت توجیه داشته باشه ! سینا زودتر از مرد عرض خیابان را رد کرد و به چشمان او که بی اراده دنبالش میامد توجهی نکرد. باید کمی زمان داده می شد تا بتواند آنچه در مؤسسه دیده و ندیده گرفته بود و حالا داشت برایش تحلیل می شد را بازخوانی کند. حالت راه رفتن مرد تا مؤسسه مثل کسی بود که پتک خورده باشد توی سرش هوش و حواسش همراهیش نمی کرد. دنیا را رنگ دیگر میدید. کور و کر نبود اما این قدر فروغ با او محترمانه برخورد می کرد و این قدر حقوق خوبی می دادند و امکانات فراهم بود که ترجیح داده بود چشم ببندد و کارش را انجام بدهد. تا فردا وقت داشت جواب بدهد. جواب چه را؟ چه می شد؟ چه می کرد؟ عرض خیابان را بی احتیاط رد کرد، عروسکی را در بهت خرید و مثل هر روز مقابل دكه روزنامه فروشی نایستاد. سینا تا وقتی که مرد وارد خانه نشد با امیر تماسی نگرفت. مرد چند دقیقه پشت در ایستاد و یکی دو بار تمام کوچه را با نگاهش بالا و پایین کرد، با تأمل زنگ را زد. طوری نگاه به ساختمان و در و دیوار می کرد که انگار بار اولش است این جا می آید. گوشیش که زنگ خورد طول کشید تا صدایش را شنید و وقتی سینا را ته کوچه دید که با موبایل اشاره می کند، بالاخره از سستی درآمد و وصل کرد و صدای سینا را شنید: - قرارمون توی مسجد نیست. خودم تماس میگیرم. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت25 گاهی وقت ها می خندی اما دلت گریه می خواهد. مخصوصا وقت هایی که کسی را آزار داده ای، خراب و نابود و ویران رهایش کرده ای، به خودت فحش میدهی اما مقابل دیگران از کارت دفاع میکنی و می خندی. حتی شاید خودت را قهرمان داستان جلوه دهی. می دانی چرا؟ چون قدرت دوست داشتنی است. قدرت یک چاقو است. تیز و برنده!» این فکرها باعث می شد تا بغض گلویش را بفشارد. لبه آستینش را بین دندان هایش فشار داد تا صدای هق هق گریه اش بلند نشود. اشکها بدون اختیارش نبود. خودش می خواست گریه کند شاید آرامتر بشود. اما فایده نداشت. دفعه اولی نبود که این حس و حال را تجربه می کرد. خودش را می شناخت، این طوری که می شد باید حتما قرص می خورد. قرص نمی خورد تا آخرشب ، تا فردا، تا بعد مثل یک بیمار روانی میشد. تا چند سال پیش این طور نبود، افکار مالیخولیایی، بعد از ارتباط با بیژن سراغش آمد. بیژن یک بازاریاب بود. یک عوضی به تمام معنا. سیما باعث شد تا با هم آشنا شوند. خدا لعنتت کند سیما... سیما از آمریکا آمده بود. آن جا دفعه اول بود سیما را می دید. باشگاه بدنسازی را اداره می کرد. نرمشها و تمرین های خاص و برنامه غذایی سختی که برای زنها ریخته بود؛ اذیت و آزار روانی زیادی داشت اما چاره ای نبود. به ضرب قرص و انرژی درمانی ادامه می دادند. همان جا در ترکیه با بیژن آشنا شد. دوماه آموزششان باعث شد به بیژن دل ببندد و حرف دلش را به او بزند: - نمیشه فقط برای من باشی؟ خسته شدم از این بی سر و سامونیا نمیشه توهم دست از همه برداری و بریم یه جای دور برای زندگی. من خستم! بیژن مست بود، خودش چند بار جامش را پر کرده بود... تنها حرف هایش را به مسخره تکرار کرده بود و صدای قهقهه اش سرش را به درد آورده بود. با اینکه بیژن مثل خودش بود. اما باز هم، یعنی خب کنار کارهای قبل و حالش، دلش هم می خواست به یک آرامش برسد. یک خانواده داشته باشد که شب های تنهاییش این قدر سیاه نباشد. هر بار یکی و بعد هیچ، داشت دیوانه اش می کرد. بیژن میان آن همه خیلی چشمش را گرفته بود و همه فن هایش را رو کرد که این هم خانگی موقت را به اجبار هم که شده تثبیت کند. حتی بیژن عاشق ترش هم کرده بود. بیژن مارک پاکزاد را تن می زد. خودش هم همین طور اما وقتی خیلی راحت برگشت آمریکا و محل سگ هم به گریه ها و حرف هایش نگذاشت، دیگر پایه نبود! خودش می دانست که با شنیدن اسم بیژن چه حالی می شود. دلش یک زندگی می خواست. یک خانواده ، به خودش قول داده بود که اگر برود سر زندگی دیگر... این حرف ها که در ذهنش مرور می شد بیشتر به همش می ریخت. اما همان قدر که خودش آزاد بود، بیژن هم آزاد بود. ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تشکر از ملت عزیز ایران 🔹 شکر این ملت قهرمان و مظلوم همان شکر خداست... ◇ گزیده‌ای از سخنرانی‌های ده سال اخیر رهبر انقلاب در تقدیر از حضور مردم ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 در ماه شعبان چه کارهایی را باید انجام بدهیم 🎙حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213