❇️جانشین اول فرمانده فاطمیون بود
یک بار که پدرم از سوریه آمد مرخصی، نمیدانم از آنجا چه گفت که برادرم سیداحمد و شوهرم سید مهدی هم ساکهایشان را بستند.
او هیچوقت از سوریه به ما چیزی نمیگفت. میگفت: من در بهداری هستم. در داروخانه کار میکنم. روزهایی که به مرخصی میآمد، اصلاً خانه نبود. به همرزمانش سر میزد و از اقوام خبر میگرفت.
بعد از شهادتش بود که گفتند: جانشین اول ابوحامد فرمانده فاطمیون بوده و ما هیچ نمیدانستیم.
دربارۀ نحوۀ شهادت پدرم چند جمله بیشتر روایت نشده است: در اواخر مرداد۱۳۹۲ اطراف حرم حضرت زینب(س) بسیار ناامن بود. عملیات میشود و تکفیریها که قصد تعرض به حرم را داشتند، متواری میشوند.
عملیات موفقیتآمیز بود؛ اما صبح جمعه که پدرم همراه با شهید کلانی برای سرکشی به مناطق آزادشده میروند، مسئله طور دیگری بوده. آخر مرداد۱۳۹۲ یعنی دقیقا ۳۰مرداد۱۳۹۲ آخرین برگ از زندگی پدرم ورق میخورد، خمپارهای میان او و شهید کلانی فرود میآید و شهادت از راه میرسد.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدسیدحسین_حسینی
🌷
⚪️دلم برای خندههایش تنگ شده😔
🟩اگر نوبتی هم باشد، حالا نوبت من است. من زهرا هستم، دختر کوچک پدرم.
کمتر پدرم را دیده ام، گاهی تابستانها صبح زود دوتایی با هم میرفتیم حرم، فقط من و خودش. و چقدر خوش میگذشت! دلم برای خندههایش تنگ شده.
بودن با او را دوست داشتم. خیلی مهربان بود. دوست داشت من درس بخوانم. خیلی به من کمک میکرد و مشاوره میداد.
برایش مهم بود، میگفت: درسات را بخوان. دوست داشت دکتر شوم. میگفت: زهرا باید دکتر شود، اما من دکتر نشدم.
من رشته انسانی میخوانم. نمیدانم شاید اگر بود، نظرش عوض میشد: این که انسانیخواندن بهتر از دکترشدن است. شاید هم نه!
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدسیدحسین_حسینی
🌷