eitaa logo
شهید حسین ولایتی فر
871 دنبال‌کننده
566 عکس
228 ویدیو
8 فایل
↶شهید مدافع وطن ©خادم هیات محبان اباالفضل العباس(ع) ●ولادت : ٦ تیر ١٣٧۵ - دزفول ●شهادت : ٣١ شهریور ١٣٩٧ - اهواز خادم کانال @aliyane رفاقت تا بهشت . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
چهره اشو تقریبا یادمه. چشمای درشت، قد بلند و سینه پهن، با محاسن و موهای قهوه ای. هیکلش شبیه محسن بود‌ اما مطمئنم محسن نبود. با اینکه نمی شناختمش اما محبت عجیبی تو دلم نسبت بهش حس می کردم. حس می کردم که روحمون از یه جنسه. بهم گفت تو این خونه یه خانومی هست‌‌، که فرزندش به شهادت رسیده‌. شما باید برید باهاش صحبت کنید. بهش تسلی بدید. دعوت به صبر کنید. گفتم که، من اون مرد رو تا حالا ندیده بودم. با اینکه ندیده بودم ولی چهره ی آشنایی برام داشت. انگار سالها بود می شناختمش. یه جورایی بهش اعتماد داشتم. نمی دونم شما وقتی یکی از نزدیکانتون ازتون یه درخواستی می کنه چه حسی دارید‌. معمولا بدون اینکه ازش دلیل بخواهید سعی می کنید تا خواسته اشو انجام بدید. منم دقیقا همین حس رو داشتم. بدون اینکه چیزی بگم همراهش راه افتادم. راه روی طولانی و باریک اون خونه رو پشت سرش می رفتم. تو همین حین داشتم به این فکر می کردم، که به اون خانوم چی بگم؟ چه طوری سر صحبت رو باز کنم. باید واسش از مصیبت حضرت زینب بگم. آخه حضرت زینب اسوه صبره. آدمی که داستان صبر زینب رو بشنوه، خجالت میکشه از خودش.. آخه ما کجا و.. نه، شما مادر نیستید، نمی دونید چه حسی داره وقتی بهتون خبر می دن پاره جونتو ، همه عمرتو، دیگه نمی بینی. نه اینکه نباشه ها، نه‌! هست، نگات میکنه. شاید با لبخند. اما تو نمی تونی یه دل سیر نگاش کنی. مسیر سی ثانیه ای راه رو شاید چند سال طول کشید. انگار زمان متوقف شده بود. راستش اصلا تو اون شرایط زمان معنایی نداشت. بالاخره اون مسیر بی انتها تموم شد. اخر راهرو‌، رفتیم سمت راست. وارد یه سالن شدیم. ته سالن اون خانوم تنها رو زمین نشسته بود. چادرشو روی سرش انداخته بود. یه ظرف غذا هم جلوش بود. رفتم جلو، خواستم صحبت کنم باهاش. خواستم بگم که مرگ حقه، همه آدما می میرن. اما خوش به حال کسی که با شهادت میره. شهادت مرگ تاجرانه است. آدما وقتی به کسی هدیه میدن، اون شخص اگه آدم کریمی باشه با یه هدیه بهتر جبران می کنه. خوش بحال شما‌، واسه اینکه با خوب کسی معامله کردید. یه هدیه فرستادید براش. مطمئن باشید، جبران می کنه. آخه آدم دارایی ارزشمند تر از فرزند نداره که! چه کسی بهتر از خدا، که فرزندتو تو راه اون به عنوان هدیه قربونی کنی. خواستم بهش بگم، خوش بحالت به خاطر اینکه همچین فرزندی داری. خواستم بهش بگم اگه بچه اتو دوست داری‌. پاشو‌، نزار خم شه کمرت. محکم وایستا. لب به غذا ها هم که نزدی، اگه پسرتو دوست داری، بخاطر اون. ببین داره نگات می کنه. الان همینجاست‌‌‌‌، داره بهت می خنده. میگه مامان من جام اینجا خوبه. یه روزی شما رو هم میارم پیش خودم. عزیزم تو رو خدا. اگه میشه یکمی غــــذا... سرشو بلند کرد. ساکت شدم‌، حرفمو خوردم. ماتم برد. چهره اشو دیدم. مثه گچ سفید بود. من بودم. اون زنی که رنگش مث گچ سفید بود من بودم. اون زنی که یه بغض بی صدا تو گلوش بود. همونی که اون مرد غریبه ی آشنا، بهم گفت باید بهش تسلی بدی. همونی که توی اون راه روی طولانی به این فکر می کردم چی بهش بگم. همونی که ته اون سالن، تنها توی اون سکوت نشسته بود. همونی که چادرشو روی سرش کشیده بود. همونی که لب به غذا نزده بود. من بودم. بچه من شهید شده بود. من باید به خودم دلداری می دادم. من باید برای خودم روضه حضرت زینب می خوندم. از خواب پریدم. صورتم خیس اشک بود. خواب عجیبی بود. دوم محرم ۹۷. خوابی که ۱۰ روز بعد تعبیر شد. حسینم، پاره تنم. همه زندگیم... پر کشید. دیگه نمی تونستم لبخند قشنگشو ببینم. یه بغض بی صدا تو گلوم بود‌، تا مدت ها نمی تونستم صحبت کنم. جماعت دور برم رو گرفته بودند و بهم می گفتن مادر شهید. من این صحنه ها رو قبلا دیده بودم. حالا من باید به خودم تسلی می دادم. راستش هنوزم بعضی اوقات که ظرف غذا جلومه، بهش لب نمیزنم. مخصوصا غذاهایی که حسین دوست داشت. فقط ظرف غذا رو نگاه میکنم. اصلا امروز از عمد این غذا رو درست کردم. آخه حسین خیلی دوست داشت. دست خودم که نیست. بازم زل زدم به ظرف غذا، باز هم سکوت. به خودم دلداری می دم. میگم، الان حسین داره نگات می کنه‌، داره بهت می خنده، ببین. داره میگه مامان بخاطر من، بخدا مامان من جام اینجا خیلی خوبه. یه روزی شما رو هم می برم پیش خودم ... طوبی جلیل الاسلام. مادر شهید حسین ولایتی فر، تیرماه ۱۳۹۹ @shahidvelayati
دیماه ۹۶، در حاشیه دیدار با خانواده شهید دیمی. به یاد شهید حسین ولایتی فر به یاد شهید غلامحسین دیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۵ دقیقه روضه حضرت رقیه (س) حمید علیمی، سید رضا نریمانی به نیت شهید حسین ولایتی فر به نیت شهید علیرضا حاجیوند التماس دعای فرج @shahidvelayati
آدم زمانی شهید میشه که تو سبیل رشد، همه استعداد هاشو به فعلیت برسونه... قدم اول انتخاب مسیر مبتنی بر هدف خلقته.. نیازی هم نی سختش کنیم. خدا یه جاذبه ای تو این فضا گذاشته که یه نگاه به آدمهای طریق کنیم جذبه اینا ما رو می گیره و می افتیم تو مسیر‌، ان شاءالله.. @shahidvelayati
آدمی که تو مسیر می افته. اون موقع خود خدا خریدارش میشه اِنَّ اللّهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم..
98.11.16_محفل_دیوانگان_حضرت_ابالفضل.mp3
7.37M
همه امیدم. تموم عمرم آرزو داشتم که تورو می دیدم.. به یاد شهید حسین ولایتی فر @shahidvelayati
الذین بذلوا مهجهم دون الحسین. می گویند بذل آن دادنی است که برگشتن برایش وجود ندارد. نمی دهد که بعد چیزی بگیرد. اگر می دهد که چیزی بگیرد بذل نیست. بذل آن است که فقط می دهد. اصلا یادش نیست که بعد چه می شود. می گویند هنوز هم طلب ثبوت قدم صدق در صراط اینان دارند، آنها که مست در میکده عاشورا شدند... @shahidvelayati
حوالی سال ۸۲ بود که ما خونمون رو عوض کردیم. خونه ای که خریدیم، منزل پدر یکی از شهدا بود. شهید سید جمشید صفویان. خونه عجیبی بود، حال و هوای خاصی داشت. خونواده سید جمشید سنت هر ساله داشتن محرم که می شد تو حیاط خونه سیاهی میزدن و بساط روضه بر پا بود. خوشحال بودم که بچه هام دارن تو همچین فضایی بزرگ میشن. خونه ای که در و دیوارش رنگ و بوی مجلس امام حسین رو گرفته بود. فک کنم تا سال ۹۳ همونجا بودیم. ینی وقتی خونه رو فروختیم حسین دیگه دانشجو شده بود. ماها اونموقع رسم خانواده سید جمشید رو ادامه دادیم. ینی هر سال محرم که می شد، ما هم با کمک خانواده سید‌ و بقیه همسایه ها، تو حیاط خونه تکیه می زدیم. اون موقع حسین ۶-۷ سالش بود. با بچه های محله از چند روز قبل محرم جمع می شدن واسه کمک به بزرگترا برا برپایی تکیه. کمی که بزرگ تر شد‌، خیلی از کارا رو خودش انجام میداد. اصن بعضی وقتا، موقعی که همه رفقاش، همه بچه های محل می رفتن‌، تک و تنها مشغول کار میشد و همونجا هم خوابش می برد. پذیرایی خونه ما یه پنجره داشت که توی حیاط باز میشد. پنجره رو باز می کردم می دیدم همونجا خوابیده، می اومدم یه پتو سرش می انداختم یا بیدارش می کردم که بیا داخل بخواب مامان.. بچه های محل می گفتن‌، یه سال محرم بنا به دلایلی نمی خواستیم تکیه رو برپا کنیم. نشستیم با رفقا صحبت کردیم‌. تو اون جمع حسین مخالف بود، می گفت هر جوری شده باید این سیاهی ها رو بزنیم، هر جوری شده روضه مون باید به راه باشه. اون موقع زیاد کسی حرف حسین رو جدی نمی گرفت. سنی نداشت آخه‌، ده دوازه سال شاید. این رفیقش می گفت، شب حسین اومد در خونمون با یه حالت ناراحتی... کلی اصرار کرد، اخر سر هم با هر سختی که بود سیاهی ها و پرچم و کتیبه ها رو ازم گرفت و با خودش برد. اون شب تا صبح بیدار موند، با یه عشق خاصی همه کارای تکیه رو انجام می داد. تک و تنها همه سیاهی ها رو زد، بعدش رفت سراغ کتیبه ها و پرچم ها. همونجا هم خوابش برد. صبح زود وقتی بیدار شد‌، دست و رو نشسته از خونه زد بیرون. این رفیقش میگه: صبح دیدم یکی داره در خونه مون رو می کوبه، رفتم دم در، حسین بود. بهش گفتم چیه، چه خبرته این موقع صبح. حالت چهره اش عجیب بود. اون موقع هنوز نمی دونستم خوشحاله یا ناراحت، آخه یه بغض و لبخند توأم تو صورتش بود. برام تعریف کرد، گفت شب که از پیش تو رفتم‌، تا صب داشتم تو هیات کار می کردم. خسته و کوفته همونجا خوابم برد. تو خواب امام حسین رو دیدم. با یه حالت مهربونی اومد بالا سرم نشست و بهم خسته نباشید گفت، بعدش هم رفت دستی به این سیاهی ها کشید و گفت احسنت چه تکیه ی قــشــنـــگــــی... بغضش ترکید... اون سال محرم تکیه مون حال و هوای دیگه ای داشت. گفتم که از همون ۶-۷ سالگی محرم که میشد کلا حسین رو نمی دیدیم، ینی همش تو تکیه بود. یبار داشتم تو اشپزخونه کار می کردم. حسین هم داخل حیاط تو تکیه بود. دیدم یه صدایی میاد. یه چیزی شبیه این که چهل، پنجاه تا مرد با صدای بلند و با یه ریتم خاصی بگن اللهم عجل لولیک الفرج. پنجره پذیرایی بسته بود. رفتم دم پنجره، گفتم مامان کسی پیشته؟ گفت نه. گفتم اخه سر و صدای زیادی میومد‌. تو چیزی نگفتی؟ فکر کنم داشتی میگفتی... - نه مامان من فقط داشتم آروم میگفتم اللهم عجل لولیک الفرج. وقتی اینو گفت هری دلم لرزید‌‌، ولی به روی خودم نیاوردم. گفتم مامان فک کنم اشتباه شنیدم... حسین عاشق امام حسین بود، این عشقش هم عادی و معمولی نبود. نمی تونم توصیفش کنم، واقعا نمی شه.. عشقی که از بچگی ریشه دوونده بود تو وجودش. این که شاعرا میگن من از کودکی عاشقت بوده ام حسین... این رو من واقعا در مورد حسینم دیدم. اصلا مسیر زندگیش یه جوری بود که هر روز نزدیک تر بشه به امام حسین. رفقاش معمولا همه امام حسینی بودن، ینی با هم تو همون تکیه جمع می شدن. بعدتر هم که رفتن جلسات مسجد حضرت مهدی (عج). از همون بچگی برا رفیقاش هر کاری می کرد. یادمه یکی از رفقاش رحمت خدا رفته بود. ینی تو آب غرق شد. حسین خیلی ناراحت بود. آروم و قرار نداشت. معمولا کارای تکیه رو با این رفیقش انجام می دادن. آخر سر هم طاقت نیاورد. یه گوشی داشت، بدون اینکه به کسی بگه رفت فروختش و واسه رفیقش مراسم روضه گرفت... مادر شهید حسین ولایتی فر، تیرماه ۱۳۹۹ @shahidvelayati
شجره طیبه ای که به گواه «تُؤتیِّ اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها» در همه دورانها میوه خودش را داشته. درخت تناور و پرثمری که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. چه خوش گفت معمار انقلاب که بسیج مدرسه عشق است. آری جز عاشقان را راهی نیست. یک روز چمران ها، صیاد ها، باکری و همت ها. یک روز هم عمار، صدرزاده‌، حججی و ولایتی ها... @shahidvelayati
4_5780392554344220570.ogg
1.33M
-سلام‌اقا،بسه‌دوری‌از‌حرم‌بزار‌بیام‌آقا 💔 |به‌وقت‌ ، دلتنگی هایی که دیگه زود به زود میاد سراغمون. )))) به یاد شهید حسین ولایتی فر •| 💔🍃 . @shahidvelayati
•دم اذانی ...🌺🌸❤️
قبل محرم رفته بود مشهد، بهش زنگ زدیم گفتیم نمیای؟ گفت تا وقتی حاجتمو نگیرم نه.. رفیقاش می گفتن چند روز اولی که مشهد بود سمت ضریح نمی رفت. فقط از دور سلام می داد. وقتی اومد، بهش گفتیم چی شد؟ گرفتی حاجتتو؟؟ خندید و رفت.... @shahidvelayati
چقد حس خوب هست تو این عکس، می گم نمیخوای این حس خوب رو با بقیه تقسیم کنی؟!
هزار جان گرامی فدای جود جواد «علیه السلام»
1254172719.mp3
7.08M
-ورودی‌باب‌الجواد‌‌،برات‌کربلاموداد...🖤 |علی اکبرِ رضا، جوونیم فدات💔 به یاد شهید حسین ولایتی فر @shahidvelayati
•دم اذانی ...🌺🌸❤️
حجت الاسلام میرزامحمدی_مرثیه.mp3
12.33M
رزق‌ شب‌ زنده‌ دارا‌‌ سر‌‌ سفره‌ امام‌جواد «علیه‌السلام» ||•خوش به حال هرکی الان یه خلوتی داره و یه هندزفری دم دستشه💔 یاد کنید شهدا رو، خاصه شهید حسین ولایتی فر. التماس دعا @shahidvelayati
چراغ راه...
همه دلخوشی من تو این شهر شلوغ، یه کنج خلوت تو گلزار شهدا پیش توست.. @shahidvelayati
امشب حوالی ۲۱:۳۰ زیارت عاشورا و ذکر توسلی کنار مزار شهید حسین ولایتی فر از صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/shahidvelayati3/
کو تا ما به گرد پای شما برسیم. خودت دست مارو بگیر رفیق... @shahidvelayati
4_5823272275171870652.mp3
3.64M
✨شب جمعه رسیدی به قتلگاه یادم کن.. ||شهدا رو یاد کنیم‌، شهید حسین ولایتی فر💔 @shahidvelayati