✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه. زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری.
🔻به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @mohamadhadi67 ◆』
#شهدای_حسینی
🔰سر از پیکرش جدا افتاده بود...😔
برای اینکه خانواده بخصوص مادرش، ناراحت نشوند،یکی از بچه هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تا جراحت مشخص نشود.😢
🔰وقتی مادر جنازه پسرش را دید گفت :مادر من که دوست داشتم تو مثل امام حسین #بی_سر شهید بشی!😔
دست زیر سر احمد برد تا صورتش را ببوسد که .... متوجه جدائی سرفرزندش شد.
خطاب به احمد گفت:
مادرم شیرم حلالت، من نیزخواستم همینطوری #شهید بشوی"
بعد گفت: "بفدای امام حسین، بفدای علی اکبر امام حسین، بفدای سر امام حسین«ع»
#شهید احمد تدین #امام_حسین(ع) #محرم
#شهدای_فارس
▪️به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @mohamadhadi67 ◆』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|#استوری|#شهید🎥
شیخ هادی هیچ وقت از اتفاقات نگران کنند حرف نمیزد...
🔻به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @mohamadhadi67 ◆』
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|#استوری|#شهید🎥
شیخ هادی
در آرزوی انتقام سیلی حضرت زهرا( س)
🔻به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @mohamadhadi67 ◆』
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|#استوری|#شهید🎥
شیخ هادی
اگه شهید بشم هیچ کس برام کاری نمیکنه...
🔻به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @mohamadhadi67 ◆』
شهید هادی ذوالفقاری....♡
کـجــایید ای شهیدانِ خدایی بلاجــویانِ دشــــتِ کربــــلایی🥀💔 #شهیدمحمدهادیذوالفقاری
#خاکریز_خاطرات 🌴
🎙 پدر شهید
🏠در دوران دبستان به مدرسه #شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت.
#هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شدم و خادمی مسجد را تحویل دادم.
📿هادی از همان ایام با #هیئت حاج حسین سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های #هیئت شرکت می کردیم.
پسرم🚶 با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت می کشید. بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت.
🏓یادم هست که این پسر من، از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد...
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری ✨
🌱eitaa.com/joinchat/1457193077C449aab4b54
شهید هادی ذوالفقاری....♡
-
#حاج_آقا_پناهیان:
[هَر کی آرِزو داشتِه باشِه خِیلی خِدمَت کُنه
#شَهید میشِه...!
یِه گُوشِه دِلِت پا بِدِه؛ #شُهَدا بَغَلِت کَردَند...!
ما بِه چِشم دیدیم اینارُو
اَز این #شُهدا مَدَد بِگیرید؛
مَدَد گِرفتَن اَز #شُهدا رَسمِه
دَست بِذار
رُو خاکِ قَبر #شَهید بِگو:
" #حُسین! بِه حَقِ این شَهید یِه نِگاه بهِ ما بُکُن...! ]
#شُهَدا_گاهی_نِگاهی 🌹🍃
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆◆eitaa.com/joinchat/1457193077C449aab4b54
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #شهید
پشیمان میشود...
آنکه برای تو نمیمیرد:)
اثری از خادم الشهدا:نازنین فاطمه کارگر
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
💢 #شهید حسن فقیهی جویباری
#شهادت : ۲۵ #اسفند ۱۳۶۲ #دهلران :
.
▪️برادر شهید : بعد از شهادت برادرم در یکی از روزهای مراسم خانم غریبه ای به منزل ما آمد و شیون و زاری می کرد . از خوبی های شهید می گفت.همه تعجب کرده بود که او کیست ؟ وقتی مراسم تمام شد از او سوال کردیم گفت : من چند فرزند صغیر دارم برای خانه سازی نیاز به مصالح داشتیم کسی ما را نمی شناخت و اعتباری هم نداشتیم تا این که شهید فقیهی را به من معرفی کردند و من با دست خالی نزد ایشان رفتم و ماجرا را برای ایشان گفتم . ایشان همه وسایل مورد نیاز اولیه را به من داد و چیزی از من نگرفت و برای این که من خجالت نکشم به من گفتند هر وقت پول به دست تان رسید به من بده و من همیشه دعا گوی ایشان بودم تا این که شنیدم شهید شده وقتی دیدم خانه خودش نیمه کاره است از بزرگی این مرد دلم شکست و دیگر طاقت نیاوردم.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
#معرفی_شهید
این شهید را میشناسید؟؟؟
مسئول تعاون لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود.
وقتی برادر زاده اش حسن در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید خیلی خوشحال بود. می گفت: طلسم شکسته شد و راه باز شد.
.
همیشه در تلفن به مادرش می گفت: مادر تو چطور به ما شیر داده ای که شهید نمی شویم؟ همیشه از زبان حضرت امام خمینی( ره) می گفت: شهدا تنها خدا مقامشان را می داند و بس .
.
#شهید ابراهیم وکیلزاده مسئول تعاون لشکر ویژه ۲۵ کربلا
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرزن آرپیجی زن ایران ملقب به
«شکارچی تانک»✌️🇮🇷
شیر زن آر پی جی زن ایران در دوران دفاع مقدس که پس از شیمیایی شدن #شهید شد ولی در سردخانه دوباره زنده شد و الان #جانباز شیمیایی هستند!
🔹جانباز شیمیایی خانم امینه وهاب زاده
🌱کانال شهید ذوالفقاری↯
『@shahidzoalfaghari』