سلام
منم میخواستم ی خاطره بگم از شهید محمد رضا تورجی زاده
راستش وقتی خاطره های بقیه رو می خوندم میگفتم، چون من تا حالا سر مزار این شهید نرفتم. شاید به من عنایتی نشه از سمت ایشون چون بیشتر خاطره هااین طوری که می رن سر مزار شهید حاجت شون خدا میده، منم کلا دل سرد بودم چون شهید رو خیلی دوست دارم چون عاشق خانم زهرا بودن ارادتم خیلی بیشتر بود ،من چند وقت بود واسه شهدا جز قران میخوندم تا اینکه نوبت به شهید رسید جز ۲ رو خوندم البته چند وقت بود توجه م کمتر شده بود، تا اینکه شبش خواب دیدم که تو یک جاده هستم دارم میرم سمت کربلا تو اون مسیر خطرات زیادی بود ،من چند تا خطر را تونستم رد کنم ، ولی دوجا نزدیک بود برم ته دره یا سقوط کنم، دیدم ی جوانی جلوتر ازمن داره حرکت میکنه، با خدا مناجات میکنه که بتونیم این مسیر طی کنیم بریم، یک جا من داشتم کامل سقوط می کردم که اون جوان من را نجات داد، من از خواب پریدم چهره اون جوان یادم نیست، ولی احساس میکنم شهید تورجی زاده بود تا شب همش بهش فکر کردم. دیدم اون روز من واسه این شهید جز قران خوندم تو دلم احساس میکردم، شاید اون من نمی بینه؛ ولی اون به دادم رسید. شهدا زنده هستن، فرق نمی کنه، از کدوم گوشه کشور صداشون میکنی. لطفا کسانی که این امکان دارند که برن سر مزار شهید برا ماها دعا کنن که نمی تونیم از نزدیک زائر شون باشیم😭ممنون
۲۱ شهریور ۱۳۹۹
عنایات شهدا 🌷
#ارسالی سلام من مدتیه دستم سوخته و خیلی ناجور شده دارو وپمادای مختلفی استفاده کردم به همه شهدا متوس
سلام خسته نباشین من چند وقت پیش به شما پیام دادم همزمان با سالگرد تولدت شهید حججی گفتم دستم سوخته بود و به دلم افتاد بدون اینکه بدونم شب تولدش هست براشون سوره یس خوندم و ازشون خاستم دستم شفا بدن چند روز بعدش من خیلی اتفاقی به یکی از بهترین پزشکای شهرمون که متخصص سوختگی بود معرفی شدم چون قبلش دارو و دکتر فقط سوختگیشو بدتر کرده بود و غیر قابل دیدن شده بود دستم. خیلی راحت من از اون دکتر نوبت گرفتم و با داروی کوچکی راحت ظرف یه هفته دستم خوب شد و بعدش اثار سوختگی رو برطرف کرد تمام این مدت من از شهید عزیز و بزرگوار شهید حججی تشکر میکردم هیچکدوم از اینا اتفاقی نبود و مطمنم عنایت شهید بود نذر کرده بودم پنج شب سوره یس بخونم شب اخر یادم رفت قران باز کردم که یه سوره دیگه بخونم ولی بدون اینکه متوجه باشم سوره یس و باز کردم لبخند زدم که نزدیک بود فراموش کنم ولی بازم شهید بود و عنایتش .گویند چرا دل به شهیدان دادی والله که من ندادم انها بردند
#ارسالی
۲ مهر ۱۳۹۹
#ارسالی
سلام و خداقوت🌸
یکی از اقوام چند روز روضه داشتن و من توفیق داشتم برم کمک و مخصوصا ظرف هاو استکانها رو بشورم🤗
تک تک استکانها و ظروف رو به نیت یک شهید یا یکی از اموات میشستم😊
چندروز پیش پیامی از یک شهید که اصلا نمیشناختمشون(نه اسم و نه چهرشون رو ندیده بودم) تو یه کانال دیدم. که فرموده بودن منو تو محرم ها یاد کنید💗 من به شهید گفتم من این روزها تو روضه یاد شهدا هستم ولی میدونم این پیام و نامتون رو یادم میره😓اگه دوست دارین تو ظرف شستن یادتون باشم خودتون یادم بیارید☺️
باور کنید منکه اصلا اون شهید رو نمیشناختم موقع ظرف شستن تو روضه هممممش جلو چشمم بودن و بارها یادشون کردم🤗
#شهدا_زنده_اند
#شهید_مهدی_ثامنی🌹
۲ مهر ۱۳۹۹
و چقد خوشگل الی الحبیبی هارو مجذوب و مدیون خودت کردی رفیق...
دوست گل و خادم پیج هیئت مون به کرونا ویروس مبتلا و در بیمارستان بستری شده بود و ما خیلی اندوهگین از این ماجرا که سه روز مانده به میلاد پیامبر اکرم ص به این شهید بزرگوار متوسل شدیم و با رفقای خادم چهل تا زیارت عاشورا خوندیم و از ارباب و شهید خواستیم که رفیمون روز عید خونه باشه و یک روز قبل از میلاد_ظهر روز دوشنبه دوست عزیزمون مرخص شدن و سه شنبه که میلاد پیامبر اکرم ص و امام جعفر صادق ع بود بعد از چندین هفته درد و رنج و دوری در کنار عزیزانش و خونه خودش بود...و ما چقد خوشحال و ذوق زده شده بودیم از گرفتن این عیدی...
# شکر برای داشتن خدا و ائمه و شهدا تنها دارایی های این دنیایم که با وجودشون هیچ غمی نمیتونه به زمین بزندتت...
#الحمدلله_که_سَنسَن_آقام
#الحمدلله_که_نوکرتم
#الحمدلله_که_مادرمی
۱۹ آبان ۱۳۹۹
سلام
خواستم درمورد آگاه بودن شهدا بر اعمال مابگم
حدودا 3سال پیش دبیرستان ما بعد از گلستان شهدا بود و من و دونفر از دوستانم هروز که از آنجا عبور میکردیم به ترتیب سر قبر یکی از شهدا میرفتیم و برایش فاتحه میخواندیم
یک روز که نوبت به شهید رمضانعلی سعیدی رسید دیدیم خانمی کنار قبرش نشسته متوجه شدیم که مادر شهید است
از مادر شهید خواستم دستش را ببینم و بعد که دستش را به من نشان داد فورا دستش را بوسیدم من اصلا شهید سعیدی را نمیشناختم واین کار را هم صرفا بخاطر این انجام دادم که آن خانم مادر شهید بودند
این ماجرا گذشت تا چند روز بعد در مسجد فرمانده بسیجمان آمد و کمی راجبه کارت هایی که در دست داشت توضیح داد کارتهایی که در هرکدام اسم یک شهید نوشته شده بود و اگر میگرفتیم باید به نیابت از شهیدی که نامش روی کارت است قرآن میخواندیم
اصلاا نمیخواستم از آن کارت ها بگیرم چراکه فکر میکردم اگر بگیرم از پسش بر نمیام
فرمانده ی بسیج خیلی به همه اصرار میکرد که از کارتها بردارن ووقتی دید من وچندتا از بچه ها از این کار خودداری میکنیم گفت:
'یکی از این کارت هارا بگیرید وببینید کدام شهید به دست شما میرسد و بدونید که حتماا این شهید ی ارتباطی با زندگی شما داره زندگینامشا بخونید وصیت نامشا بخونید حتماا ی وجه مشترکی باشما داره ی وقت فکر نکنید شمااونا انتخاب کردید... مطمئن باشید اون شمارا انتخاب کرده'
(مضمون حرفاشون این بوددقیق یادم نیس چی گفتن)
بعد از شنیدن صحبت های فرمانده مجاب شدم که یکی از کارتهارا بگیرم
وقتی اسم شهید رویش را خواندم شوکه شدم
شهید رمضانعلی سعیدی همان شهیدی که دست مادرش رابوسیدم.....
۲۲ آبان ۱۳۹۹
سلام. 😍به نام خدای عاشقان وخدای شهدا😍
اول ازهمه این پیامونذز ظهور منجی بشریت آقامون ومولامون صاحب الزمان(عج)میکنم که بادعای شما انشالله ظهور هرچه زودتر اتفاق بیفته 🙌🙏🤲🤲
من دختری بااعتقادی مذهبی هستم
وارادت خاص وویژه نسبت به امام
زمان(عج)دارم و دردوران دانشگاه که
عضو بسیج بودم یه طرح بنام خط امام
به مقصد شهر قم بود ومن تاحالا
نطلبیده بود به شهرمقدس قم ومسجد
جمران برم وبعدازمصاحبه و... خبر دادن
که قبول شدیم وقرارشد عازم بشیم
ومن قبل ازعازم شدن یه مصاحبه
کشوری طرح ولایتم دادم که چهل روز
درمشهد بود واین دوتامصاحبه رو باهم
انجام دادم و فقط خط امام قبول شدم
که شهر مقدس قم بود وبابابزرگ من آدم
بسیارمعتقدی هستن واهل کتاب شبهای ماه رمضون بود وشب های قدر بود بابابزرگم به من گفت این قسمت کتاب برام بخون واسم کتاب (رسالت جهانی حضرت مهدی بود) ووقتی من اون مطالب روخوندم خیلی متاثرشدم وعمیق به فکر رفتم واون قسمت ازکتاب برای من خیلی خیلی جالب بود وخلاصه چن بار اون قسمت تو مجالس زنونه برای خانم ها خوندم وهمچنین روز اول دانشگام و.... وتصمیم گرفتم وقتی رفتم قم هم بخونم ومصادف شده بود روز اخری درقم هستیم شبی باشهدا داشته باشیم و تولد شهید بزرگوار محسن حججی بود ووقتی ایشون به شهادت رسیدن یه جمله زیبا گفتن که دوست دارن دوبار شهید بشن قبل ازظهور امام زمان (عج) وبعدازظهور امام زمان (عج) ووقتی این جمله روشنیدم هم درمورد امام زمان(عج) بود وخیلی زیبا به شهادت رسیدن درست مثل شهادت آقا امام حسین (ع) حس عجیب وکشش خاصی نسبت به این شهید بزرگوار پیدا کردم.
وخلاصه ماسوار اتوبوس شدیم اسامی رو خوندن واسم ما نبود😳😢
گفتن پیاده بشید ووقتی رفتیم پرسیدیم چرا؟؟ گفتن شما کشوری قبول شدید ومیتونید یکیشو برید ومنم ناراحت ازاینکه نمیتونم برم قم ومطلبی که درمورد امام زمان(عج) روبخونم گفتم مشهد نمیرم 😔وخلاصه با گریه و... که برای نخوندن مطلبم درقم بود راضی شدم و با گریه ویه شادی که امام زمان (عج) جواب دل شکستمو داد راهی شدیم
و وقتی روز آخر شد با مسئولین و... صبحبت کردم که شبی باشهدا منم مطلبمو بخونم وگفتن اگر وقت شد اجازه بهتون میدیم و ما آماده شدیم ورفتیم که اگر اجازه دادن مطلبو بخونیم ویک جانباز شهدای دفاع مقدس دعوت بودن ومداحی سوزناکی رو انجام دادن واینقدر دلم شکسته بود که همینجور ناله میکردم وگریه وشهید حججی رو صدا میزدم ووقتی میدیدم وقتی نیست ومنو صدا نزدن بیشتر ناله وگریه واز ته دلم ازشهید حججی کمک میخواستم که بهم کمک کنه ومطلبو بخونم خلاصه مجلس تموم شد ونوبت به من نرسید و من دلشکسته ترازهمیشه اول ازهمه ازسالن خارج شدم☹️😪 و رزق معنوی به شکل پروانه بود که از سخنان شهدا ورهبری بود وما همینجور یه چنتا برداشتیم بهم گره خورده بود ونمیدونستم فقط یه دونه باید بردارم🙃🙂😅
خلاصه ما رفتیم تو خوابگاه ووقتی بچه ها اومدن بهم گفتن برات چی شهیدی اومد ووقتی نگاه کردم اسم دوتاشون شهید حججی بود ویه سخن ازرهبری وهم خودم تعجب کردم وهیجان زده وهم بچه ها وجمله شهید بزرگوار بیشترمتعجب شدیم که فرموده بودن.(ازولایت فقیه غافل نشوید وبدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب برحق امام زمان(عج)است.
وسخن مقام معظم رهبری این بود که :شهدای اسلامی به قیمت خون خود آبروی اسلام وقرآن راحفظ کردند.
ووقتی سوار اتوبوس شدیم که بریم خونه یه تماس باهم گرفته شد از مصاحبه کشوری که قبول شدید وانگیزتون چیه و..... ومن بیشتر متعجب شدم 🥺🙏ازاین عظمت نگاه بزرگواران واهل بیت علیهم السلام
مطالب زیاد بود ادامه رو حتما بخونید درمطلب زیر😊👇 ازدست ندید قضیه جالبتر میشه
۲۲ آبان ۱۳۹۹
وخلاصه یه هفته بعد راهی شهر مقدس مشهد شدیم وما بازم به نیت خوندن این مطلب با مسئولین صحبت کردیم وقرار شد که شبی باشهدا که مصادف با شهادت شهید حججی بخونیم وتقدیم به این شهید بزرگوار کنیم و درقم هم میخواستم باخوندن مطلب مصادف باتولدشون بود تقدیم این شهید بزرگوار کنم که نشد ولی مطلبو برای دوستان هم اتاقی خوندم
وخلاصه شبی باشهدا شد و بازم گفتن اگر وقت بشه میزاریم بخونید 😔🥺
وهمسر شهید مدافع حرم حاج جواد محمدی منفرد تشریف آوردن و درمورد همسرشون صحبت کردن و...
ومداح اومدن وروضه خوندن و... وما دیدیم صدامون نزدن وبه صورت خودجوش رفتیم وبه مداح خانم گفتیم لطفا بعداز تموم شدن بگید وایسن بچه ها امام زمان(عج) باهاشون کار داره وهمون زمان هم پرچم مقدس حرم مطهر حضرت رقیه (س) رو هم آوردن وبعداز عرض ارادت به دختر اربابمون آقا امام حسین (ع)
من مطلبو شروع کردم به خوندن و.... ووقتی تموم شدم یه آرامش خاصی که این مسئولیت رو انجام دادم پیدا کردم که حد نداره وتمام وجودم ازعشق آقا امام زمان(عج) آروم شد که حداقل یادی ازامام زمان(عج) رو انجام دادم و گفتنی هست بگم قبل از اعزام به قم ومشهد ازطرف دانشگاه یه سفر به مشهد داشتم وازامام رضا(ع) تو
نامه خواستم که یک موقعیت کشوری برام فراهم کنه که بخونم در مشهد. ووقتی درقم نتونستم بخونم ودرمشهد مقدس وقتی که همسر یکی ازشهدای مدافعان حرم حضورداشتند خوندم وحکمت ومصلحت بودکه امام رضا(ع) میخواست همونی بشه که تو نامه گفتم 🙏🙏
ازهمگی میخوام که ازته ته قلبتون برای ظهور آقا امام زمان(عج)دعا کنید تو این شرایط کرونا و.... هیچکس جز امام زمانمون (عج) راه حل این مشکلات وبیماری ها و..... نیست. ویه التماس دعا ویژه برای دختران مجرد سرزمینم که انشالله مشکلات حل بشه و یک یارامام زمانی نصیبشون بشه که بتونیم قدم های بسیاری برای ظهوراقامون برداریم.
۲۲ آبان ۱۳۹۹
سلام....چند وقتی بود دلم روضه می خواست ونزدیکی های اربعین بود یکهو به دلم افتاد روز اربعین هرجورشده حتی برای سه نفرهم دعوت کنم روضه خوان هم دعوت کنم ویک عصرانه بدم به نیت دل شکسته حضرت زهرا.....یک هفته مانده به اربعین افتادم دنبال مداح تاشب گشتم وپیدا نکردم وبه هرکس میگفتم میگفت وقتم پره وکروناهست و.....تااینکه چشمم افتادبه پرده عزاداری امام حسین که روی دیوارخونه امون بود ویازینب (س)قشنگی نوشته بود اشکم ریخت گفتم زینب جان فدای قلب صبورت مجلس برادرتونه ومن نوکرتون دیگه دنبال مداح نمیگردم خودتون خواستید یک مداح بفرستید نخواستید ماهمینطورهم روضه میگیریم گفتم وگذشتم وچندروزبعدش تقریبا دوروزمانده به اربعین هرکجامیرفتم درصفحات مجازی فقط تصویرشهید ابراهیم هادی رامیدیدم نمیدونم چی شد گفتم شماهم دعوتید مجلس اربعین امام حسین ولی من روضه خوان ندارم گفتم شهید زبرجدی ،شهید دانیال صفری،شهیدمحمدجاودانی بافکر وشهیدابراهیم هادی ذوالفقاری راهم دعوت کردم خلاصه شب اربعین رسید ومن هنوزدرفکرمداح بودم تااینکه به گوشی ام پیامک آمد خانم شما......گفتم بله من مجلس روضه دارم گفت خانم من خدمت میرسم ولی میکروفن ندارم گفتم تشریف بیارید میکروفن راخودم پیدامیکنم ورفتم امانت گرفتم واینطوری شد مجلس روضه اربعین من به مددشهدا وخانم زینب (س)برگزارشد باورتون میشه اقوام خودم که دعوت کرده بودم نیامدند جزدویاسه نفر بقیه همه غریبه بودند وخونه من پرشده بود ازادمهایی که نمیشناختم وغریبه بودند حتی یکی دونفر درکارپذیرایی کمکم کردند وبعدمجلس خونه راهم جمع کردند وبه محض بلندشدن صدای الله اکبراذان مغرب نمازجماعت درخونه ماخواندند ورفتند....
قربون وفای زینب(س) بشم که مجلس مادرشون را خودشون برگزارکردند بعدازمجلس همه به من میگفتند ادرس مداح رابده ومن چیزی نداشتم بهشون بگم وفقط گریه میکردم دردلم گفته بودم اگردرمجلس روضه خداحافظی خوند این رامیذارم نشونه خوب من هم نمیشنوم اما مادرشوهرم تعریف میکرد ....میگفت عجب روضه خداحافظی بود وعجیب اززبان حضرت زینب ورقیه (س) خواند مداح خواند ودل من هم رفت وچشمم گره خورد به پرچم یاابالفضل تازه به یادم افتادمن امروزشهدارادعوت کرده بودم.......امیدوارم محفلتون همیشه شهدایی باشه
۲۲ آبان ۱۳۹۹
بسم رب الشهدا
کار اداری داشتیم قرار بود با زن عموم بریم...و پسر عموم با تلفن گویا نوبت گرفته بودن رسیدیم نگهبان گفت اشتباهی گرفتین باید ۳ رو انتخاب میکردین ولی ۲ رو زدید😘 گفتن برید و مجدد تلفنی نوبت بگیرید که یکی دو ماه بعد میرسه نوبتتون😢 خیلی ناراحت شدیم و زن عموم ناراحت یه گوشه ای ایستاده بود و گفت بزار برم از کارمندا یه سوالی بکنم و بیام که از پنجره که باز بود صداش کردم گفت میگن اصلا نمیشه 😔 گفتم زن عمو برو پیش رئیس و اونم با ناامیدی رفت😒 منم زود متوسل شدم به امام زمان عج و ۳ بار باتوجه گفتم «یاصاحب الزمان ادرکنی» و بعدش یه تسبیح صلوات برا شهدای گمنام و یه تسبیح هم برا شهید مصطفی صدرزاده نذر کردم و گفتم عنایتی بکنید شهدا☺️ یهو دیدم زن عموم با خوشحالی میگه بیا آقای رئیس کارمونو را انداختن و مشکل حل شد😉 و من چقد ذوق کردم از لطف خدا و عنایت شهدا😊
آری شهدا عند ربهم یرزقون هستن☺️
۵ آذر ۱۳۹۹
۵ آذر ۱۳۹۹
با سلام بنده موقع شهادت محسن حججی پای تلویزیون نشسته بودم تصویر ایشون رو دیدم بعد تلویزیون رو خاموش کردم رفتم پای درس بعد چند روز یا بعدازیک روز فک کنم بعداز یک روز شهید محسن حججی اومد تو خوابم وصیت نامشو به من داد که بدم به همسرشون وقسمم دادن که بازش نکنم ولی بازش کردن😔😔😔بسم الله الرحمن الرحیم و..... رسیدم به همسرشون ووصیت نامهء همسرشون رو به ایشون دادم همسرشون منو به یک اتاق بردن که سه تخت داشتن وبه من گفتن بفرمایید شما تخت اول بشینید بفرمایید
۵ آذر ۱۳۹۹
ختم #صلوات به نیت:
🌹« تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 و شفای تمام مریضان اسلام به خصوص مریض منظور »
مهلت: تا فردا شب ساعت ۲۴
🔲تعداد #صلوات های خود را به آیدی زیر بفرستید👇
@AdvertisingNarges
۱۱ آذر ۱۳۹۹