💔
اوایل که با #شهیدخلیلی آشنا شده بود
با کلی شوق عکسهایش را به من نشان میداد و میگفت:
ببین چقدرما شبیه هستیم.
جدی نمیگرفتم حتی عکس شهید را روی صفحه کامپیوترش گذاشته بود.
یک بار آن را دیدم و گفتم:
چقدر خودخواهی!
عکس خودت را گذاشتی اینجا!
خندیدو گفت:
دیدی نتوانستی تشخیص دهی من نیستم٬شهید رسول خلیلی است.
نقل از:
#مادربزرگوارشهیدمحمدرضادهقان_امیری
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حر_انقلاب۴ #شهیدشاهرخ_ضرغام برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا...
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۵
#شهیدشاهرخ_ضرغام
چند وقتی مےشد که شاهرخ #کم_حرف شده بود
تو دعای کمیل و توسل ، بلند بلند گریه مےکرد😭😭
از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که #شهیــــد شود!!!☺️
#۱۷آذر۱۳۵۹ رفتیم برای عملیات...
عملیات موفقیت آمیز بود ✌️ اما نیروهای تحت امر #بنی_صدر ، پشتیبانی نکردند و با #پاتک نیروهای دشمن، مجبور به عقب نشینی شدیم!!!😥
#شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب برگردند و با شلیک آر پی جی، مانع #پیشروی تانک ها مےشد💥
یک لحظه برگشتم عقب را ببینم، دیدم شاهرخ ایستاده آرپی جی بزند که گلوله ای به سینه اش خورد😔 و افتاد روی خاکریز
نمےتوانستم به سمتش بروم و به عقب بیاوریمش😥
عراقےها به بالای پیکرش رسیدند و #هلهله مےکردند ....
همان شب تلویزیون عراق، #پیکر_بی_سر شاهرخ را نشان داد و گفت:
"ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم"...
دو روز بعد که حمله کردیم و همان خاکریز را گرفتیم #اثری از پیکر شاهرخ ندیدیم😔
او از خدا خواسته بود #همه_گذشته اش را پاک کند و خدا هم دعایش را مستجاب کرد...
#پایان_داستان_حر_انقلاب
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
💔
من بـُریدم ز همه تا که خرابت باشم
عقل راپس زده ام، مست شرابت باشم
جلوی چشم همه داد کشیدم"حسین"
یه نظرکن که منم فدای راهت باشم
#شهیدجوادمحمدی
#آھ...
#پروفایل😍
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 من بـُریدم ز همه تا که خرابت باشم عقل راپس زده ام، مست شرابت باشم جلوی چشم همه داد کشیدم"حسین"
خیلی زیادوبه طور عجیبی فاطمه رادوست داشت و به همین نسبت فاطمه پدرش را
آقاجواد با توجه به اینکه زیاد ماموریت میرفت،کمتر در خانه بود
اما هیچگاه این موضوع از محبتش به فاطمه کم نکرد
همیشه سعیاش بر این بودکه
نبودنهایش را جبران کند ازلقمه دهان فاطمه گذاشتن تا بیرون بردن و شبها موقع خواب برایش قصه خواندن
هرطوری که میتوانست برای او وقت صرف میکرد
روی حجاب فاطمه ازهمان۲ـ۳سالگی تاکید فراوانی داشت؛
آنقدر به این موضوع البته غیرمستقیم توجه کرده بود که خود فاطمه هم روی آن حساس شده بود؛طوریکه میدانست اگرجایی بدون چادر برود، پدرش ناراحت میشود
بعضی اوقات که چادرش کثیف بود و نمیگذاشتم سرش کند، گریه میکرد و میگفت:
«بابا دوست دارد من باحجاب باشم»
به طور کل او حساسیت ویژه ای روی حجاب داشت
پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت رقیه(س) را برایش گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقات در اوج بیتابیاش به من میگفت
«مامان حضرت رقیه(س) هم مثل من اینقدر گریه میکرد؟»
#شهیدجوادمحمدی
#فاطمه
#خاطره
#آھ...
💕 @aah3noghte💕