eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 🔴استاد ازغدی در توییتی نوشت : در تمام جهان مردان مخالف هستند و نامش رو حقوق زن می‌گذارن، اما در واقع برهنگی حقوق زن نیست بلکه اضافه حقوق مردان است ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یک هفته مانده بود به رفتنش گفت "من شهید می‌شوم" تعدادی عکس نشانم داد و گفت " این عکس‌ها را روی تابوتم بچسبانید". حرفش را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم... اما او جدی گفت: " من خواب دیدم شهید می‌شوم.... در معرکه ای بودم که شهید همت و باکری بالای سرم آمدند؛ یکی داشت با عجله به سمتم می‌آمد که شهید همت به او گفت:” نزدیک نشو او از ماست“ و من شهید شدم" من همان لحظه به او گفتم: " مجید حسودیم شد".😔 به نقل از همسر شهید ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خانه ای ساختی با اعمالت.. خانه ای از جنس بهشت در گلزار گلهای شهید.. خانه ای ساختی تا جسم خاکیت هم جایی داشته باشد..! خانه ی جدیدت مبارک شهید..! ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 🌿🌸هر چند حال و روز زمين وزمان بد است... يك تكه از بهشت در آغوش مشهد است❤️ حتي اگر به آخر خط هم رسيده اي  اينجا براي عشق ،شروعي مجدد است😍 ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَهِ وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلاَیَهِ وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالسَّعَهِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَهِ بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و تاج بى ‏نیازى بر سر من نه و بر آنم دار که هر کار که مى‏ کنم نیکو به انجامش رسانم و هدایت صادقم آموز و مفتون مال و جاهم مساز و آسودگیم عنایت کن‏ وَ لاَ تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً وَ لاَ تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً فَإِنِّی لاَ أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً و زندگى من به رنج میامیز و دعاى من اجابت ناکرده بر سر من مزن که من تو را همتایى نشناسم و با وجود تو از دیگرى چیزى نخواهم. نشر دهید👌
💔 💞 عزیزا❤️ 🌟🥀از تو میخواهم که بار گناهانم را که بر من سنگینی میکند از دوشم برداری🤲 و از تو یاری میطلبم زیرا این بار سنگین مرا به زانو در اورده است😭🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خاطره سردار سلیمانی از آخرین دیدار با شهید همدانی پیش از شهادت🌹 حاج قاسم میگفت: آخرین لحظه‌ای که شهید همدانی را دیدم، چند ساعت پیش از شهادتش بود. یک حالت جوانی در او دیدم.😊 او انسان صبوری بود و اهل شلوغ کاری به تعبیر ما نبود.🤔 بعدا متوجه شدم از چند روز قبل، از شهادتش مطمئن بود.❤️ در لحظه آخر خیلی بشاش بود و با خنده به من گفت بیا یک عکس بگیریم شاید آخرین عکس من باشد.☝️ وقتی این حرف را زد این شعر به ذهنم آمد: «رقص و جولان بر سر میدان کنند،🌹 رقص اندر خون خود مردان کنند🌹 چون رهند از دست خود دستی زنند، 🌹 چون جهند از نقص خود رقصی کنند🌹». ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پیکر مطهر شهید جواد الله کرم در قطعه ۵۰ بهشت زهرا تهران در دل خاک آرام گرفت. ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_7 هنوز کفشهایم را از پایم درنیاورده بودم که صدای جیغ مادر و سپس ط
☕️ بیچاره عثمان به طمع آسایش، ترک وطن کرده بود آنهم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود. اکنون من و عثمان با هم، همراه بودیم؛ پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ، قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند. ما، روزها با عکسی در دست خیابان ها را درو میکردیم اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه. گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد. اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد، دانیال هم گاهی..  و حالا عثمان و خانواده اش، پاکستانی هایی مسلمان و ترسو. هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.. حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره، چای بنوشد. عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند. مهربان و ترسو، درست مثله مادرم. آنها گاهی از زندگیشان میگفتند، از مادری که در بمباران  کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت و عثمانی که درست در شب عروسی، نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد.. و چقدر دلم سوخت به حال خدایی، که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست. هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم.. بی صدا، بی حرف.. بدون کلامی،حتی برای همدردی..  عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش. که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد. در این بین، درد میانمان، مشترک بود. و آن اینکه  هانیه  هم با گروهی جدید آشنا شد. رفت و آمد کرد و هروز کم حرف تر و بی صداتر شد. شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان، پرخاشگری میکرد. در برابر برادرش پوشیه میپوشید و او را نامحرم میخواند، از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا.. درست شبیه برادرم دانیال.. آنها هم مثل من ، یک نشانی میخواستند از تنها دلواپسی آن روزهاشان.. اما تمام تلاشها بی فایده بود. هیچ سرنخی پیدا نمیشد.. نه از دانیال، نه هانیه.. و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکند. و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت.. فقط فنجانی چای بود با خدا.. دیگر کلافه شده بودیم. هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی خارج از آلمان رفته اند، نداشتیم.. چه مبارزه ایی؟؟؟ دانیال کجای این قصه بود؟؟ مبارزه.. مبارزه.. مبارزه… کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد.. 📌ادامه دارد ... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلنددوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🔰 نمازت را خوب بخوان‏ عماد الدین طباطبائی : ‌‏امام به من می فرمودند: «نمازت را خوب بخوان، چون پیامبران همیشه نماز می خواندند‌‎ ‌‏و نماز راه عبادت و حرف زدن با خداست و نمی شود فقط به طور ظاهری با خدا حرف‌‎ ‌‏زد بلکه باید با گوش دل هم سخنان خدا را شنید» 📚برداشت هایی از سیره امام خمینی(ره) | ج ۱ ، ص ۳۵۸ ... 💞 @aah3noghte💞