eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هفتاد_و_دو راوی: مادر شهید کفش کتان
✨ انتشار برای اولین بار✨ 

  

راوی: مادر شهید
بهبودی نسبی



روزها و ماه ها می گذشت و محمدحسین از زخم حنجره، جراحت پا و مصدومیت شیمیایی، کم کم رهایی پیدا کرده بود. 

هر زمان به مرخصی می آمد، امکان نداشت که به گلزار شهدا سر نزند. یک روز به همراه برادرش، محمدهادی، توی حیاط خلوت خانه ی پدری، زیر درخت توت نشسته و گرم صحبت بودند.


برادرش گفت :«محمدحسین دیگر بس است، چقدر به جبهه می روی؟ الان نزدیک چهارسال است که داری می جنگی. فکر نمی کنی که وظیفه ات را انجام دادی و حالا باید به زندگی ات برسی؟»
 گفت :«داداش! این را بدان تا زمانی که جنگ هست، من در جبهه ها می مانم و این جنگ تمام نمی شود، مگر آنکه عده ای که خالصانه توی جبهه ها جنگیده اند به شهادت برسند.
هیچ پاداشی جز شهادت نمی تواند پاسخگوی ازخودگذشتگی و فداکاری این بچه ها باشد. داداش! خواهش می کنم در این باره دیگر صحبت نکن!»


مرخصی اش تمام شد و دوباره راهی جبهه شد. زمستان بود و هوا خیلی سرد، اما دلگرمی خانه و خانواده ، در کنار من نبود. 

گاهی اوقات دلم را با خیال‌پردازی های قشنگ آرام می کردم : 
خدایا! می شود به زودی این جنگ پایان یابد و پسرم به خانه برگردد؟
 برایش آستینی بالا بزنیم و سختی های زندگی را برایش شیرین کنیم، اما غافل از اینکه محمدحسین زمینی نبود....
او اصلا به این چیزها فکر نمی کرد. از دیدگاه او شیرینی و زیبایی دنیا در رسیدن به محبوب حقیقی بود. چیزی نگذشت که رویا های قشنگم با خبری ناگوار به کابوس تبدیل شد.


 محمدحسین دوباره از ناحیه ی پا مجروح شد و به کرمان برگشت. هر چه این اتفاق ها برای او می افتاد، مهر و محبت او در دل من عمیق تر می شد. وقتی او را روی تخت بیمارستان دیدم، هیچ اثری از ناله و ناراحتی در چهره اش نمایان نبود. 
گفت : من به زودی به خانه بر می گردم.»


نگاهی به پایش انداختم، خبری از بهبودی نبود، اما مجبور بودم که باور کنم خوب است و به زودی به خانه می اید. گفت :«مادرجان! فکر نمی کنی دیگر بس است؟»
آهی کشید و گفت :«بله! دیگر بس است.»


این حرفش بیشتر ته دلم را خالی کرد. چند روزی در بیمارستان ماند و بعد بدون اینکه مرخصش کنند به خانه آمد و چیزی نگذشت که با دوستانش به منطقه برگشت، در حالی که هنوز سلامتی اش را به دست نیاورده بود. ماجرای جراحت ها و عروج بی صبرانه اش را دوستان و همرزمانش بهتر از من می گویند....



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 آقا جان اجازه هست براے جدتون اشڪ بریزیم...؟💔 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 فرق من و تو میدونی چیه؟ تو براے ارباب قطره ے خون دادی و من نگران از اینڪه قطره های اشڪم این محر
💔 رفیق شهیدم دعا کن لباس سیاه ارباب تنها یک پوشش سیاهی بر تن نباشد و با پوشیدنش ادب حضور در محضر ارباب و ائمه علیه السلام را درک کنیم... الحمدلله یه بار دیگه محرّمت رو دیدم الحمدلله که به آرزوم رسیدم... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 و اما من هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی ڪنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم... و من، حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین ڪسی را می شناسی که من جانم را فدایش ڪنم...؟ 📚 نامیرا ... 💕 @aah3noghte💕
💔 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 * باز مُحرم شد و دل‌ها شکست ...* ... ... ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 | لیله الفتوح دستمریزاد سردار سلیمانی به شاهکار محسن 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۷۹) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ر
✨﷽✨ (۲۸۰) وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ واگر (بدهكار) تنگ‌دست بود، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه واقعاً توان پرداخت ندارد،) اگر ببخشيد براى شما بهتر است، اگر (نتايج آنرا) بدانيد. ✅ نکته ها هر چند در اين آيه سفارش شده كه به بدهكار مهلت داده شود، ولى نبايد بدهكار از اين موضوع سوء استفاده كند. لذا اگر بدون عذر در پرداخت بدهى خود تأخير كند، گناهكار است. در حديث آمده است: براى كسانى كه بدون عذر، بدهى خود را نمى‌پردازند، گناهِ دزد نوشته مى‌شود. همچنان كه براى مهلت دهندگان، پاداشى چون پاداش شهيدان ثبت مى‌شود. به هر روزى كه به بدهكار مهلت داده شود، پاداش صدقه همان مبلغ براى طلبكار ثبت مى‌شود. گذشت از بدهكار نادار، براى شما بهتر است، زيرا: الف: شايد فردا براى خود شما نيز اين صحنه پيش آيد. ب: مال فراموش مى‌شود، ولى بخشيدن به نادار هرگز فراموش نمى‌شود. ج: كسب رضايت دل محروم و رضاى خالق، از كسب درآمد بمراتب بهتر است. در احكام فقهى آمده است: زندانى كردن بدهكار معذور، ممنوع است و در مواردى كه شخص بدهكار واقعاً مالى نداشته باشد كه بدهى خود راپرداخت كند، وظيفه‌ى حكومت اسلامى است كه بدهى او را بپردازد. 🔊 پیام ها - اسلام، حامى مستضعفان است. «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ» - نه تنها ربا نگيريد، بلكه در گرفتن رأس المال و اصل سرمايه نيز مدارا كنيد. «فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ» - اصل در زمان‌بندى براى بازپرداخت، توان بدهكار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ» - اجبار بدهكارى كه توانايى پرداخت دارد، مانعى ندارد. «إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ» - بخشيدن بدهكار فقير، صدقه است. «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ» - نظام حقوقى و اقتصادى اسلام، با نظام اخلاقى آن پيوند دارد. گرچه بازپس‌گيرى وام حقّ است، ولى مهلت دادن وبخشيدنِ بدهكار بايد مراعات شود. «فَنَظِرَةٌ ... تَصَدَّقُوا» - محدوديّت انسان وثروت دوستى او نمى‌گذارد كه انسان به حقيقت ارزشها و كمالات پى‌ببرد. «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ... 🏴 @aah3noghte🏴 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!