eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت97 کمیل به
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



صورت سبزه‌اش از عرق برق می‌زند و قطرات اشکش با عرق قاطی شده.
ما برای حفظ جان مردم این‌جاییم؛ مگر نه؟

این را از خودم می‌پرسم و پاسخش این است که دست مرد را بگیرم و ببرم به سمت ماشین.

می‌دانم شهر آن هم در شب ناامن است؛ اما حتی اگر یک درصد احتمال داشته باشد که همسر مرد واقعاً درحال مرگ باشد، نباید معطل کرد.

بشیر جلو می‌آید:
آقا خطرناکه. یهو به کمین می‌خورید!

نگاهی به جمع بقیه بچه‌ها می‌اندازم. اگر خطری هم هست باشد برای من.

نمی‌شود جوان‌های مردم را بفرستم در دل خطر و خودم بنشینم نان و سیب‌زمینی بخورم.

در جواب بشیر لبخند می‌زنم.

سعد جلو می‌دود؛ یکی از بچه‌های سوری و اهل تدمر که از نیروهای حامد است.

می‌گوید:
سآتي معك. انه خطير. (همراهتون میام. خطرناکه.)

سر تکان می‌دهم و به مرد اشاره می‌کنم جلو بنشیند تا راهنمایی‌مان کند به سمت خانه‌اش.

سعد هم روی صندلی‌های عقب می‌نشیند و راه می‌افتم.

نگاهی به کوچه می‌اندازم. حامد هنوز دارد نماز می‌خواند؛ کمیل را هم نمی‌بینم.

سوییچ را می‌چرخانم و ماشین روشن می‌شود. پایم را که روی پدال گاز فشار می‌دهم، چیزی ته دلم خالی می‌شود.

شب‌ها در کوچه‌های خلوتِ یک شهرِ تازه آزاد شده خطرناک نیست؟

وجب به وجب خاک سوریه خطرناک است؛ اما مایی که تا این‌جا آمده‌ایم از قبل خطرش را هم به جان خریده‌ایم. 

کمیل همیشه در موقعیت‌های خطرناک که قرار می‌گرفتیم، با بی‌خیالی می‌خندید و می‌گفت:
خب دیگه تهش اینه که شهید می‌شیم، ترس نداره!

بعد هم شروع می‌کرد قصه بافتن از نحوه‌های مختلف شهادت؛ آن هم به فجیع‌ترین و دردناک‌ترین حالت‌های ممکن.

می‌خواست ترس خودش و ما بریزد و عادی شود برایمان.

سعد ساکت است. مرد هنوز گریه می‌کند.

هربار از او می‌پرسم از کدام سو بروم و او با دست جهت را نشان می‌دهد.

دعا می‌کنم به موقع برسیم و بتوانیم همسر مرد را نجات بدهیم.

برای این که اضطراب مرد کم‌تر شود، می‌پرسم: 

شو اسمک؟(اسمت چیه؟)

برمی‌گردد و چند لحظه گیج نگاهم می‌کند.
انقدر اضطراب دارد که اسم خودش را هم یادش رفته. کمی فکر می‌کند و می‌گوید: صامد.

چه اسمی! تا الان نشنیده بودم. به سوال پرسیدن ادامه می‌دهم: مو معنی صامد؟(معنی صامد چیه؟)

این بار گیج‌تر نگاهم می‌کند. اسمش را یادش نبود؛ چه رسد به معنی‌اش.

هرچند فکر کنم معنای صامد، استوار و ثابت‌قدم باشد. 

می‌خواهم سنش را بپرسم که با دست اشاره می‌کند در کوچه‌ای بپیچم.

شب‌ها کلا کوچه‌ها خلوت و تاریک است و این‌جا خلوت‌تر و تاریک‌تر.

ناخودآگاه دستم می‌رود به سمت سلاح کمری‌ام و سرمای فلزش را لمس می‌کنم.

نه آرام‌تر می‌شوم و نه نگران‌تر. حس بدی دارم؛ از تاریکیِ کوچه که فقط با نور ماه روشن می‌شود.
طبق حرف صامد، تا انتهای کوچه می‌روم.

ماشین روی تکه‌های سنگ و آجر و آسفالتِ ناصاف کوچه بالا و پایین می‌شود.

به انتهای کوچه رسیده‌ایم، بن‌بست است.

و من هنوز حس بدی دارم. حس می‌کنم یک سایه سیاه افتاده روی سرم؛ روی سر من و صامد.
صامد پیاده می‌شود و در یکی از خانه‌ها را می‌زند.

گریه می‌کند؛ نمی‌دانم این همه نگرانی‌اش طبیعی ست یا نه.
یعنی همه مردهایی که همسرشان درد زایمان دارد همین‌قدر نگرانند؟🤔

شاید صامد خیلی همسرش را دوست دارد.

شاید اگر من هم بیشتر می‌توانستم با مطهره زندگی کنم، همین حس صامد را تجربه می‌کردم؛ همین شوقِ آمیخته با ترس را.

به صامد نگاه می‌کنم. ردپایی از  در رفتارهایش نیست؛ اما  در تک‌تک حرکاتش بیداد می‌کند.

دستم را دوباره می‌گذارم روی سلاح کمری‌ام. از سرمای فلزش بدم می‌آید.

آدم سلاح را با خودش همراه می‌کند که دلش گرم باشد؛ نه این که با سرمایش، دل را خالی کند.😐

صامد وارد یکی از خانه‌ها می‌شود. صدای جیغ می‌آید؛ جیغ یک زن.

صدای جیغ یک زن و فریاد یک مرد؛ فریاد صامد.
نگران می‌شوم.

دست به دستگیره در می‌گیرم تا در را باز کنم و هم‌زمان، می‌خواهم سر برگردانم به سمت سعد که پشت سرمان ساکت نشسته؛
اما ناگاه درد وحشتناکی در پس سر و گردنم حس می‌کنم؛ انقدر که نفسم بند می‌آید و چشمانم تاب باز ماندن ندارند...

دستی از پشت سر، دستمال نم‌داری را روی صورتم می‌گیرد و محکم فشار می‌دهد؛ انقدر محکم که راه نفسم را می‌بندد و چشمانم سیاهی می‌روند.

...
...



💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آیا کل عملیات کربلای ۴ لو رفته بود؟ سوال و شبهه‌ای مهم که در سال‌های اخیر بسیار برجسته شده ۴ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دین بی‌مرز، سرباز بی‌مرز می‌خواهد «آخرین شبی که در خانه بود، به شوخی گفتم: حالا که شما حکم فرماندهی داری، موقع عملیات، شور نگیردت که بروی جلو! قرار است آنجا از تجربه و فکر شما استفاده کنند. بگذار جوانان عراقی خودشان وارد عملیات شوند. حاج حمید در جواب گفت: "امروز بحث ما،‌ بحث این کشور و آن کشور نیست. بحث است. اسلام هم مرز ندارد. ما برای دفاع از اسلام و حرم اهل بیت (ع) می‌جنگیم..." بعد از شهادتش، افرادی که از پارلمان عراق برای مراسم آمده بودند، می‌گفتند: "شما حاج حمید را نشناختید. از ما بپرسید. او را باید در صحنه جنگ می‌دیدید که چطور شجاعانه نیروهای عراقی را به جلو فرامی‌خواند."» سالروز شهادت ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بابای عزیزم بابای شهیدم 😢 دلم بهانه ات را میگیرد، آخر کسی نیست به دلم بگوید مگر تو میدانی اصلا با
💔 دفتر راز را جز نمی تواند بخواند زیرا رزق خداوند در جنت رمز و راز است و شهید است مصداق این آیه (وعند ربهم یرزقون ) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا هر آینه دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهی یافت. سوره مائده؛ آیه ۸۲ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🤲🏻 خدایا شکرت بخاطر اینکه توی ناامیدیامون یهو با یه بغل نور میای و حالمونو خوب میکنی ☺️✨ خدایا شکرت که هستی که داریمت . . . ♥️ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران 145 وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّ
✨﷽✨ ۱۴۶ وَكَأَيِّن مِّن نَّبِىٍّ قَتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْصَّبِرِينَ ‏ ⤵️و چه بسیار پیامبرانى كه همراه آنان خداپرستان بسیارى جنگیدند، پس براى آنچه در راه خدا به آنان رسید، نه سستى كردند و نه ناتوان شدند و تن به ذلّت ندادند و خداوند صابران را دوست دارد. نکته ها تفسیرنور☀️ ⤵️«رِبّیّون» جمع «رِبّى» بر وزن «ملّى» به كسى گفته مى‏شود كه ارتباط و پیوند او با خدا محكم و در دین، دانشمند و مقاوم و با اخلاص باشد. ─┅─═ঊঈ🌐ঊঈ═─┅─ پيام ها 🔻⚡️📨 1-💫تاریخ انبیا همراه با مبارزه است. «وكایّن...» 2🌟- هنگام احساس ضعف، از زندگى رادمردان تاریخ و مقاومت آنان درس بگیرید. «و كایّن من نبىّ» 3-💫جنگ و جهادى حقّ است كه زیر نظر رهبر الهى باشد. «قاتل معه» 4-🌟تعداد مجاهدان عالم و عارف در تاریخ بسیار است. «كایّن...ربیّون كثیر» 5 -💫گرچه همه‏ ى مجاهدان عزیزند، ولى رزمندگان عارف و عالم حساب دیگرى دارند. «ربّیّون» 6-🌟ایمان به خدا، سرچشمه‏ ى مقاومت است. «ربّیّون... فما وهنوا» 7-💫مشكلات نباید عامل سستى وضعف شود، بلكه باید عامل حركت و تلاش جدیدى گردد. «فما وهنوا لما اصابهم» 8 -🌟آنچه به انسان روحیّه مى‏ دهد و تحمّل مشكلات را آسان مى‏ كند، در راه خدا بودن آنهاست. «فى سبیل اللّه» 9-💫 فشارها، مردان خدا را وادار به تسلیم مى‏ كند. «وما استكانوا» 10-🌟هر چند در بدر پیروز شدید، ولى راه آینده‏ ى شما مسلمانان، راه جهاد و مبارزه است، پس باید صبور و مقاوم باشید. (با توجّه به آیات قبل و بعد) 11-💫رزمندگانِ بصیر، نه از درون روحیّه خود را مى‏ بازند؛ «فما وهنوا» و نه توان رزمى خود را از دست مى ‏دهند؛ «وما ضعفوا» و نه در اثر فشارها تسلیم مى‏ شوند. «و ما استكانوا» 12-🌟انجام وظیفه و پایدارى بر حقّ مهم است، پیروز بشویم یا نشویم. آیه مى‏ فرماید: «واللّه یحبّ الصابرین» و نفرمود: «یحبّ الفاتحین» 🌾در دعاى ماه رمضان مى‏ خوانیم: «اللّهم ارزقنا قتلاً فى سبیلك تحت رایة نبیّك مع اولیائك» ‌ 🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ‌... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 هیچ وقت از مرتضی نشنیدم که غیبت کسی را بکند. حتی دوست نداشت اطرافیانش هم پشت سر کسی صحبت کنند. اگر کسی جلوی او از کسی بد می‌گفت با خنده و شوخی بحث را عوض می‌کرد. حتی دوست نداشت در مورد کسانی که در حقش ظلم کرده بودند هم بدگویی شود. بار غصه‌ها و مشکلات را به تنهایی بردوش می‌کشید اما درباره کسی بدگویی نمی‌کرد ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا