eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 یا باقر العلوم جهان شد گدای تو شرمنده عنایت و لطف و عطای تو یا باقر العلوم تو دریای رحمتی قطره چگونه مدح بگوید برای تو 🎉 میلاد امام محمد باقر(ع) مبارک باد. 🌸🎊ولادت امام محمدباقر (ع) مبارک باد💫💐 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 میرویم تا خط امام بماند در دست‌نوشته خود آورده است: از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم🥀 و
💔 صبح دوشنبه خود را به یاد شهیدی شروع مےکنیم که مواظب سقوط ایمان دوستانش بود خدا به پاکےچشمانش چشمانمان را پاک کند دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #مسلمانی_زیباست 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان
💔 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان سلام✋ امیدوارم تمریناتونو هر روز دوره کنین و به انجام دادنش فقط در یک روز، قانع نباشین تمرین امروز: 👈افسوس نخوریم👉 امام علی عليه السلام :  لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الهَمَّ على ما فاتَ ، فيَشْغَلَكَ عَمّا هُو آتٍ . براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى آيد باز مى دارد . انجام دادن این مشق خیلی به آدم حال میده..👌 برای اتفاقایی که در گذشته افتاده غصه نخوریم.. "ای کاش" نگیم.. حضرت حاج قاسم یک تکیه کلامی داشتند "یقینا کله خیر".. هر چی شده صد در صد تحت تدبیر خدا بوده پس خیره.. تموم شد رفت.. الانو بچسب.. همه اینها نیاز به تمرین دارن مخصوصا این.. از چیزای کوچیک شروع کنین تا چیزای بزرگ. 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 و اگر درد دارید یڪۍ از نام‌هاے شریف ِ خـداوند 'طبیـب' اسـت .. :) #علامه‌حـسن‌زاده‌آملی #دم_اذانی
💔 ولی چقدر خوشبخت است کسی که از اعماقِ قرون و از بینِ این همه جمعیت به ندایِ اَینَ‌الرَّجبیُّون لبیک بگوید ...
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ بگو: به پروردگار سپیده دم پناه می برم #با_من_بخوان #
💔 وَ هُوَالذي یُنَزِّلُ الْغیثَ مِن بَعْدِ ما قَنَطُوا و اوست خدایی که باران را بعد از ناامیدی خلق می فرستد .. ✨ 💞 @shahiidsho💞
💔 خوب نگاهش کن! اصلا معلوم نیست خواب است یا شهید شده... چه فرقی دارد؟؟🍃 آرام مےشوی وقتی وجدانت آسوده باشد که به وظیفه ات عمل کرده ای... 💞 @shahiidsho💞
💔 آری! شهادت را به رایگان ندهند باید سختی کشید باید از سنگلاخ نفس گذشت تا صعود کنی عِندَ مَلیکــٍ مُقتَدر آنجا که جز خدا، کسی نیست 💞 @shahiidsho💞
💔 امروز مزار این شهید مدافع سلامت رو دیدم به تاریخ ولادت و شهادتش توجه کنید... 💞 @shahiidsho💞
1_1977780734.mp3
6.06M
💔 ۴۷ ✨اگه قلبت ایمان آورد و با خدا عجین شد؛ عزیزکرده خدایی. ✨و درست وقتیکه همه تنهات میذارن، همون رفیق قدیمی یه عالَمه فرشته رو میفرسته استقبالت تا آب توی دلت تکون نخوره 🎼 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت نود و نه سوزان: دقیقا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد صدرا: عطرش خیلی آشناست. عطر شبنم همین جوری بود. کسی که نشسته بود رو ویلچر، مشکوک میزد. سعید به مانیتور نزدیک تر شد و گفت: صدرا برو دنبالش. ولی مراقب باش. چون دو سه نفر از انتظامات دارن از همون راهرو به طرف راهرویی میان که تو هستی! صدرا دید چند نفر در اطراف یه تخت جمع شدند و اونو دارن به طرف راهروی غربی میبرن. صدرا هم کنار اون تخت راه رفت و دودستی چسبید به تخت که انگار یکی از همراهان بیمار است. اون دو تا مردی که با اون پرستار با هم بودند و داشتند بابای مریضشون رو میبردند متعجبانه به صدرا نگاه میکردند. صدرا همین که دو سه نفر انتظامات از کنارش رد شدند، تخت را رها کرد و با راه رفتن تند، جوری که تابلو نشه به طرف منتهی الیه راهرو پیش رفت. از سعید پرسید: کجاست؟ سعید گفت: اولین راهرو بپیچ سمت چپ. الان میاد از روبروت رد میشه. چون تا آخر سالن رفت و دید بسته است و داره برمیگرده. دید همونطور که سعید گفته بود پرستار با ویلچرش اومد و از مسیر روبروی صدرا رد شدند. صدرا هم با احتیاط، دو سه متری اونا دنبالشون میرفت. پرستار داشت شبنم رو به طرف درِ خروجی میبرد. ینی جایی که حداکثر فاصله اش با درِ اصلی بیمارستان و شلوغی جمعیت، نهایتا بیست متر بود. صدرا به سعید گفت: این داره دختره رو میبره به طرف شلوغیا. جمعیت زیاده. چیکار کنم؟ هنوز سوالش تموم نشده بود که پرستار در را باز کرد. در باز کردن همانا و شروع پرتاب کوکتل مولوتف و سنگ از طرف جمعیت به طرف اون در و حیاط و ساختمون بیمارستان همانا! پرستاره که معلوم بود یه ریگی تو کفشش داشت، به محض دیدن اون صحنه، ویلچر رو محکم به طرف جلو هُل داد و خودش از یه سمت دیگه فرار کرد. ویلچر شبنم مثل توپی که رو زمین داره قِل میخوره، داشت با شتاب به طرف سنگ بارون میرفت. در همون لحظه، صدرا که دید یه کوکتل آتیش گرفته، بین زمین و هوا داره به سمت سرِ شبنم نزدیک میشه، با سرعت دوید و یک متری شبنم، خودشو رو سر شبنم پرتاب کرد و در یه حرکت، کوکتل رو با آرنجش به یه طرف دیگه زد. جوری عکس العمل از خودش نشان داد که نه رو سر شبنم افتاد و نه حتی شبنم متوجه شد که بلا از سرش رفع شده. شبنم تا دید به در نزدیک شده، از رو ویلچر بلند شد و شروع به دویدن کرد. با سرعت به طرف در خروجی رفت. جمعیت که در رو شکسته بود و داشت وارد میشد، نفهمید چی شد و چنان با فشار وارد شدند که شبنم محکم به زمین خورد و جمعیت میخواست از رو شبنم رد بشه و زیر دست و پا له بشه که نفهمید چطوری و از کجا اما یه نفر پشت یقشو گرفت و محکم از زیر دست و پا کشید و خودشو و دوربینشو نجات داد. شبنم حتی فرصت نکرد وسط شلوغی نگاه کنه که کی نجاتش داد؟ چطوری از خفه شدن و لگد مال شدن قطعی نجات پیدا کرد؟ فقط دید از بیمارستان رفته تو کوچه. بعدش با تمام شتاب، شروع به دویدن و فرار کنه. سعید که همه صحنه ها رو از دوربین داشت میدید، رفت رو خط صدرا و گفت: دم شما گرم. حله. نجات پیدا کرد. شما خوبی؟ مشکلی برات پیش نیومده؟ صدرا که دستش به خاطر اصابت به آتیش و کشیده شدن رو زمین بیمارستان خونی شده بود به سعید گفت: نه آقا. خوبم. این دختره رفت دیگه؟ حله؟ خیالم راحت باشه؟ سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕