استاد حاج منصور ارضی-1.mp3
4.77M
💔
خدایا!
من خودم با پای خودم اومدم😭
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_یازدهم چله رو به یاد شهیدجاویدالاثر #شھیدابراهیم_هادی و مدافع حرم #شھیدم
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_دوازدهم چله رو به یاد
#شھیدسیدحمیدمیرافضلی
#شھیدعبدالمهدی_مغفوری
#شھیدمحمدمشایخی
شروع مےکنیم💞
ان شالله از دعای خیرشون بےنصیب نمونیم و اسم ما هم در لیست اسامیِ یاران آخرالزمانی مولا مهدی قرار بگیرد..
#دعای_عهد رو تا ان شالله بعد از نماز صبح بخونیم و
برای مهدیِ فاطمه حاضری بزنیم💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه😉❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
در طول روز هم با هم مطالبی راجع به خودسازی شهدا میخونیم ان شالله😊
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#مثل_شھدا...
در اولین خط پدافندی کربلای۵ آتش دشمن بسیار زیاد بود؛ 💥
طوری که تدارکات نمیتوانست غذای بچهها یا اسلحه و مهمات را رد و بدل کند، حتی جا به جایی مجروح هم سخت بود.😯
در آن شرایط نماز اول وقت علی ترک نمیشد.😇
با نماز به چنان آرامشی میرسید که مستحبات و نافلهها را نیز در کنارش داشت.❤️
#شھیدعلی_احمدی
📚فرهنگنامه شهدای سمنان
#نماز_اول_وقت
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
✍سخنگوی سپاه:
دشمن دو روش اساسی را در تهاجم به ایران در دستور کار دارد:
☝️نخستین روش فشار بر اقتصاد کشور و معیشت مردم و
✌️دومین روش ایجاد عملیات روانی گسترده برای تسلط بر ذهن و روح مردم است.
امروز آمریکا و همپیمانانش در منطقه، هیچ توانایی برای مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی و ملت ایران ندارند.💪
🔹دشمن بداند که اگر کوچکترین تحرک نظامی داشته باشد با پاسخ سخت و کوبنده پاسداران سپاه اسلام روبرو میشود.
#اندکےسیاسی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#چله_ی_شھدایی
روزها و شبهای ماه مبارک رمضان
برایِ #روح_الله بیش از روزهای دیگر،
گره خورده بود با جلسات پر نورِ
حاج آقامجتبی آقاتهرانی...
رابطهاش با حاج آقا فرای شاگرد و استادی بود.
روح الله علم و معرفت حاج آقا را
جرعه جرعه مینوشید و
در زندگی خود عمل می کرد.
این علاقه در وصیتنامه او هم مشخص است:
اگر #شهید شدم؛ یک کلام نصیحت☝️
اینکه حاج آقا مجتبی به نقل از #حضرت_علی_ع میفرمایند:
منتهی رضای الهی تقوی ست؛
#شهادت خوب است
و #تقوا بهتر،
تقوایی که در #قلب است
و در رفتار بروز می کند.
#شھیدروحالله_قربانی
#تقوا
#شھادت
#قلب
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
behtarin amal ramzan.ali_1396-3-14-21-48.mp3
4.28M
💔
حاج آقا عالی
بهترین عمل در ماه رمضان
#پیشنهاددانلود
💕 @aah3noghte💕
💔
ېڪ
ڀـڼجــږھ ڣۄڸآڋ
ڍلم
ټڹگـــِ
#ٹ
آقأسٺ....
#ٵڵسلطآڼ_ٱبٲلحسـڹ...
#ٱېھٱٱڷڔێٷڣ
#آھ...
#چهارشنبهامامرضایی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 76 گوشی رو از کیفم برداشتم و افتادم رو تخت،🛌 هنوز سایلنت بود و پنج تا میس کال از "اون
🔹 #او_را ... 77
صبح با آلارم گوشی
از جا پریدم!😮
اینقدر سریع بیدار شدم
که تا پنج دقیقه فقط رو تخت نشسته بودم تا ببینم چی به چیه!!
یکم به مغزم فشار آوردم
برنامه امروزم...
تا ساعت دو دانشگاه ،
و ساعت چهار یه قرار مهم!
نمیدونم چرا دلم یه جوری میشد...!
از فکر اینکه باهام قرار گذاشته ...
انگار تو این زندگی مسخره تازه یه موضوع جالب پیدا کرده بودم!
سریع یه دوش گرفتم
بهترین اسپریم رو زدم و انداختمش تو کیفم!
دلم میخواست امروز بهترین تیپمو بزنم تا قیافه ی ترسناک دیروزم از یادش بره!
بیخیال به حراست دانشگاه،
مشغول به آرایش شدم.
جلوی موهامو اتو کردم و مرتب فرقمو باز کردم،
بقیه موهامو به سختی بافتم و انداختم پشتم!
خط چشمم رو برداشتم
و حالت خماری به چشمام دادم
و با ریمل و رژ لب جدیدم،
واقعا شبیه آهو شدم!
آهو!
با این کلمه یاد سعید میفتادم...💔
آهی کشیدم و رفتم سراغ لباسام.
بهترین مانتویی رو که داشتم برداشتم
و خلاصه محشر شدم!👌
تو آینه نگاه کردم
همه چی عالی بود،
بجز...
زخم یادگاری عرشیا!😔
دستمو گذاشتم روش...
هنوز نتونسته بودم باهاش کنار بیام!
هرچند با وجود این زخم هم خوشگل بودم
اما....
کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون.
طبق معمول ،خوردم به ترافیک!
تهران حتی صبح زودشم خلوت نبود!😒
صدای آهنگ رو دادم بالا و زیرلب باهاش همراهی کردم...
ساعت هشت رو گذشته بود اما هنوز تو ترافیک خیابون ولیعصر بودم!
جلوی دانشگاه، شالمو با مقنعه عوض کردم و یکم رژ لبمو کمرنگ کردم.
سر هیچ کدوم از کلاس ها تمرکز نداشتم!
هرچی ساعت به چهار نزدیکتر میشد، تپش قلب منم بالاتر میرفت!
حتی زنگ و پیام مرجان رو جواب ندادم.
به هرچی فکر میکردم جز درس!
خصوصا ساعت آخر که دیگه خیلی نزدیک چهار شده بود!!
سرم پایین بود و با خودکار،یکی از برگه های کلاسورم رو خط خطی میکردم،
با دستی که روی برگه گذاشته شد،یکه ای خوردم و سرم رو بالا گرفتم!
استاد با اخم بالای سرم ایستاده بود!!😥
-به به!
میبینم که دارید یادداشت برداری میکنید از درسا!!
ولی اونقدر غرق درس بودید که اصلا صدای منو نمیشنیدید!!
آب دهنمو قورت دادم و با حالت مظلومانه ای زل زدم به استاد!
کلاسور رو از دستم گرفت و با پوزخند نگاهش کرد!
-به به!
چه نکته برداری دقیقی!!
مفید و مختصر!
" اون !!! "
با رنگ پریده کلاسور رو گرفتم و سریع به برگه نگاه کردم!
خودمم نفهمیدم کِی نوشته بودم "اون"!!
صدای خنده ی بچه ها به شدت رفت روی اعصابم.
از استاد اجازه گرفتم و با وسایلم رفتم بیرون!
دوست داشتم همون لحظه خودم و استاد و همه ی کلاس رو بفرستم هوا!
خون خونمو میخورد!
با کلافگی و عصبانیت از دانشگاه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و با سرعت از اونجا دور شدم....
بلند بلند خودمو دعوا میکردم!
"خاک تو سرت!
همینت کم بود که جلوی بچه های کلاس، سنگ رو یخ شی!
دیگه هیچ آبرویی برات نموند!
چت شده تو؟؟
احمقققق!
.
نکنه عاشق شدی؟😏
چی؟کی؟من؟
اونم عاشق یه آخوند؟😣
نه امکان نداره!
پس چته؟؟
من...
من فقط...
نمیدونم!
نمیدونم چمه!
ولی اون یه جوریه!
یه جوری...
اه لعنتی...
یه ریشوی ابله منو...
نه گناه داره!
.
پسر خوبیه!
نمیدونم...
نمیفهمم چرا همش تو فکرشم!
از بس احمقی...
تو آدم نمیشی!
هنوز زخم یار قبلیت رو صورتته!
اصلا به تو چه!
ول کن
بسه..."
شاید تا نیم ساعت با خودم دعوا میکردم...
نزدیک میدون آزادی شده بودم اما هنوز ساعت سه بود!!
یک ساعت مونده بود!
یک ساعت تا اومدنش...
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک ‼️