eitaa logo
شهید شو 🌷
4.5هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
72 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ پست های برجسته به قلم ادمینِ اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱@Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و یک» سوزان: خو
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و دو» پیتر گفت: با وجود تفاوت هایی که در روش های ما با سازمان مجاهدین وجود داره، فکر میکردیم اونا حالا که اسم پیمان نوین میشنوند تغییر فاز میدن و با ما هماهنگ تر میشن. اما از وقتی مریم رجوی اسم آلادپوش را آورد و رابط ما که دختری به نام سوزان هست، با آلادپوش ارتباط گرفت و جلسات دو جانبه گذاشتند، متوجه شدیم که اینم یه جونور وحشی هست لنگه مریم و مسعود. یکی از اون دو نفر که حدودا شصت ساله و لاغر و کوتاه اندام بود و کماندار نام داشت گفت: لابد اینم برداشت کرده که میخوایم ناتوی نظامی علیه رژیم تشکیل بدیم. درسته؟ پیتر جواب داد: اگه به جای مغز تو کله اینا پِشکل گوسفند ریخته بودند، میشد امیدوار بود که تهش یه جاییو سرسبز میکنه. اما از نعمت همینم محرومند. این که مثلا از همشون روشنفکرتره از ما توقع داره بزنیم تو نخِ قیام مسلحانه. میخواد هر چه کِشتیم، یه شبه بر باد بده. کماندار گفت: خب من توقعی به جز همین از اینا نداشتم. صدام کارشو بلد بود که اینا رو گذاشت گوشتِ جلوی چرخ‌گوشت. اینا به درد همون چرخ گوشت میخورن. نفر دوم حرف نمیزد. یه پیر مرد گنده و خیکی با سیبیل های بناگوش در رفته. مشخص بود که یه کم مست کرده و چشماشو میمالوند. کماندار رو کرد به طرف اونو و گفت: نظر شما چیه آقا سیا؟ سیا تا اسم خودشو شنید، پیچی تو تن و بدن خودش انداخت و یه کم راست تر نشست که بگه حالم خوبه و گفت: اولا سیا نه و سیاوش! صد دفعه گفتم به من نگو سیا! کماندار خنده ای کرد و گفت: خیلی خب حالا ... ترش نکن آقا سیاوش! راستی چه کراوات خوش رنگی. سیا که حتی تا یک متری خودشم نمیدید از بس مست بود، دستی به کراواتش کشید و گفت: دیشب برام خریده. آره ... قشنگه ... میخوای بدمش به تو! کماندار گفت: خودم قشنگترش گیرم میاد. یکی مامانِ زری واسم خریده ... ندیدم هنوز اما گفته خیلی قشنگه ... لامصب نمیدونم اینارو از کجا پیدا میکنه! گفته گذاشته واسه جشن تولد دختر آقا رضا! سیا خنده ای از روی مستی کرد و دوباره دستی به کراواتش کشید و گفت: همین بود. اینا ... نگا ... اینو واست خریده بود. کماندار اخمش تو هم رفت و گفت: نکنه دیشب پیش مامان زری بودی؟ سیا قهقهه ای زد و گفت: آره که بودم. اگه الانم میبینی پاتیلِ پاتیلم، بخاطر مزه ای بود که سرِ صبحونه زحمتش کشید. جات خالی ... عجب مامانی داره این زری بلا! کماندار که معلوم بود بهش برخورده و انتظار نداشته سیا پیشِ مامان زری باشه، گفت: ای بابا! تو هم از دوره جوونیت یه تپه آباد نذاشتی برامون! رو هر کی نظر داشتیم... پیتر نذاشت جمله کماندار تمام بشه. کلامشو قطع کرد و گفت: آقایون مگه شما نباید نتیجه جلسه مشورتی امروزو خدمت شاهزاده تقدیم کنید؟ کماندار و سیا خفه خون گرفتند و به حرفای پیتر گوش دادند: ظهر شد و هنوز به نتیجه ای نرسیدیم. جناب سیاوش خان قبلا هم به شما تذکر داده بودم که در کمال صحت عقل و حواس جمعی در جلسه حضور داشته باشید. سیا ترش کرد و گفت: خفه کار کن بینم! دیگه همینم مونده که تویِ بچه فوفول به من بگی چیکار کنم چیکار نکنم. کماندار رو به سیا گفت: خب راس میگه این بی پدر. بذار زِرِشو بزنه ببینیم چی باید بگیم به شاهزاده! پیتر سری از روی تاسف تکون داد و گفت: بذارین ده دقیقه ای جمعش کنم. ببینید ... ما شرایط هزینه نظامی و جنگ داخلی نداریم. این از ما. هیچی. ولی رابطِ ما معتقده که این فرصتو از رجوی و اینا نگیریم. سیا پرسید: اسمِ رابطت چی بود؟ پیتر گفت: سوزان! سیا گردنشو خاروند و گفت: آهان ... همین ... سوزان ... این سوزانه داره آدرس میده. حواست بهش هست؟ پیتر و کماندار برگشتند و دقیق تر به سیا نگاه کردند و از این جمله اش در مستی تعجب کردند. سیا که متوجه این تعجبشون شد گفت: زهر مار! نِگا میکنن! خب این سوزنه ... سوزانه ... چیه؟ همین، داره ما رو میندازه تو بد مخمصه ای! آمادگیش داریم؟ پیتر گفت: ما نهایتا میگیم کارِ رسانه ای و پوشش جهانیِ کارای مجاهدین با ما! سیا یه آروق بلند زد و گفت: لابد مریمم میگه باشه و دست گلت درد نکنه! هان؟ میخوای آرزوی موفقیت و دو تا دعای خیر هم بدرقه راهشون کنی؟! کماندار رو به پیتر گفت: راس میگه. قبول نمیکنن اینا! ولی اگه قبول کنن که ما عقب وایسیم و فقط پشتیبانی رسانه ای داشته باشیم خیلی عالیه! ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
2.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 این روزها گاهی بیاد داستان "رفاعه بن شداد" می‌افتم! آنجا که در آغاز قیام مختار و به نام خونخواهی از امام شهید، در کنار قاتلین امام حسین ایستاد!😔 البته خوش به سعادتش که با تلنگر "ابراهیم بن مالک اشتر" متحول شد و سرانجام به شهادت رسید.🌷 پس برای همه‌ی آنها که هنوز به حقانیت سیدعلی و مسیر ولایت شک دارند به نقل از "ابراهیم مالک" می‌گویم که چشم باز کنید و ببینید امروز در کنار چه کسانی ایستاده اید! 🧐 شما شانه به شانه‌ی آمریکا جنایتکار، اسرائیل غاصب، منافقین وطن‌فروش، جدایی طلب های کومله و دمکرات، شبکه های منوتو لندنی و اینترنشنال سعودی ایستاده‌اید!🤨 ✅پس برادران مذهبی و هیئتی و خواهران محجبه و اهل نماز ! چشم باز کنید و ببینید، شاید به حقانیت علی ایمان آوردید! امیدوارم برای جبران خطایی که کردید فرصت داشته باشید.🤲 یاعلی م.الف😎 💞 @shahiidsho💞
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 باور کنید یا نه... صاحب واقعی ایران... ✍🏻 دیشب به صورت اتفاقی چشمم افتاد به یادداشت هایم در سال ۱۳۸۴ یادداشتهای نه چندان با اهمیتی که تتیرش را نوشته بودم: "برای نسل بعدی ام" راستش خودم هم فراموش کرده بودم که روزگاری نه چندان دور، چه بر سر مردم کشورم گذشته از انتخابات نوشته بودم و معرفی مختصری از کاندیداها آخرین انتخاباتی بود که هاشمی رفسنجانی می‌توانست نامزد شود و کشمکش بین طرفداران او و احمدی نژاد بالا گرفته بود. جایی از یادداشت نوشته بودم امروز در خوزستان ۶بمب/ در تهران ۱ بمب منفجر شد... و تعدادی هموطنان به شهادت رسیدند... ما روزگار سختی گذرانده ایم امام خمینی فرموده بودند: بکشید ما را! ملت ما بیدارتر خواهند شد... آن روزها را مقایسه کنید با هوشیاری و بصیرت الان مردم✓ آن روزها را ببینید و بالا رفتن توان نهادهای امنیتی در تمام عیاری که این روزها با ان دست و پنجه نرم کردیم💪🏻 باشیم و برسیم به دوران ظهور ان شالله🤲 💞 @shahiidsho💞
💔 شهادت را درست نفهمیده ایم.... بعضی ها شهادت را یک اتفاق می دانند که به جنگ بروند تیری بخورند و ... شهید بشوند ... شهادت این ها نیست! شهادت یک سلوک است که اگر این راه را بروی و شهید هم نشی، شهادت است اگر شهید نشدیم، ولی، آرمانمان شهادت بود. آرمانمان باید شهادت باشد... ولی عده ای هستند که جنگ فرهنگی می روند و شهید چمران که میگوید: " هنگامی که شیپور جنگ نواخته میشود مرد از نامرد شناخته میشود ای شیپور چی بنواز...." و این شیپور نواخته شده است و آن هم شیپور جنگ فرهنگی .... شهادت یک اتفاق نیست! هرچند که بهترین اتفاق است . اسم شهادت که می آید داوطلب زیاد است ولی ....ولی اسم جنگ نرم که می آید داوطلب کم داریم که اگر بود رهبرمان انقدر غریب نبود ... و فردای قیامت شهدا جلوی آنهایی که می توانستند بیایند در جبهه فرهنگی و نیامدند را میگیرند ..... این است فرهنگ شهادت🥀 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"