💔
شهیدی که تصویر امام را روی تانک صهیونیستها چسباند!✌️
شهید فصیحی میگفت که برادران لبنانی به ما اجازه نمیدادند با اسرائیلیها بجنگیم و لبنانیها میگفتند شما فقط برای تبلیغ دین به اینجا آمدهاید اما یک شب زمانی که سربازان اسرائیلی در خواب سنگین فرو رفته بودند بچههای ایرانی از فرصت استفاده کردند و عکس حضرت امام خمینی (ره) را بردند و به تانکها و کلاههای سربازان اسرائیلی چسباندند و برگشتند.
شهید رضا فصیحی که مدتی در لبنان بود، بعد از بازگشت به ایران در جبهههای جنگ تحمیلی حضور یافت و خیلی زود در ۲۲ فروردین سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید.
راوی: برادر شهید
#شهید_رضا_فصیحی_دستجردی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شهیدانی که به جای سردار سلیمانی ترور شدند‼️
قرار بود که حاج قاسم ابتدا از آن معبر عبور کند ولی به فاصله یک ساعت علی و شهید حسن و محمد که در خودرو پر از مهمات و سلاح های انفجاری سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور می کنند و مورد هدف موشک قرار می گیرند.
...
معبر اول را باز می کنند...
معبر دوم در حالی که داشتند مواد انفجاری میذاشتن، شهید حمیدی توی ماشین بود، شهید امرایی و غفاری مواد انفجاری کار میذاشتن و فاصله شهدا با ماشین نیم متر بود که داعش با دوش پرتاپ کن ماشینو میزنه
و این سه شهید به #شهادت میرسند و هر کدام فقط چند تکه از پیکرشون به وطن برگشت.
پس از اینکه سردار سلیمانی به محل شهادت میرسد خطاب به همراهانش میگوید :
" داعشیها برای ماشینی که من در آن بودم نقشه کشیده بودند. ماشین علی امرایی و حسن و محمد را اشتباهی به جای ماشین ما زدند."
#حاج_قاسم دست علی را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، خودش پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد...
#شهید_حسن_غفاری
#شهید_علی_امرایی
#شهید_محمد_حمیدی
سالروز شهادت
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی امـشـب دل هر کدام ما یک جاست اما همه با هم یک #درد_مشترک داریم آن هم #دلتنگی است .
🌿✨ نظری کن به دلم حال دلم خوب شود
حال و احوال رفیقت به خدا جالب نیست...😭🤲
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
💔
همه با هم میخوانیم فرازی از
دعای سفارش شده توسط #امام_خامنه_ای:
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّهً فِی عِبَادَهٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَهٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا تندرستى ده که تو را پرستش کنم و آسایش عطا کن تا دامن از جهان در چینم و علم مرا با عمل همراه فرماى و پرهیزگاریم را با میانه روى قرین نماى.
اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی
اى خداوند
عمر من با عفو خود به پایان بر و آرزویم را با امید به رحمت خویش مقرون دار و راه مرا در رسیدن به خشنودیت آسان گردان و در هر حال که هستم کار من نیکو کن.
#دعای_مکارم_الاخلاق
نشر دهید👌
💔
آخرین بهار قرن هم تمام شد...
خوشا به حال تو
که در بهار، جاودانه مانده ای...
رفیق!
ما که بهارهای عمرمان را هم با کثرت گناه
تبدیل میکنیم به خزان و سردی
تو اگر دعایمان نکنی چه کنیم؟؟؟
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
گفت:بازم #شهید آوردن؟
یه مشت استخون؟😒
شب خواب دید تو یه باتلاقه!!
#دستے او را گرفت...
گفت : ڪۍهستۍ؟
گفتـــ: "منهمونیهمشتاستخونم..!
#شهدادستگیرند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
نِشَسْتِـهڪُنْجِخیٖاٰباٰنِڪَــربَلاٰدِلِمَــن
چِهخٰاطِراٰتِقَشَنْگےاَزْآنْمَحَـلدٰارَد:)
بِیاٰدِچاٰیےِشیٖریـنِڪَرْبَلایے ها
ݪبم حَلاٰوَتِاَحْلٰےٰمِنَالْعَـسـَلداٰرَد...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
حاج قاسم فقط از خدا میترسید
و به همین دلیل هم جبهه کفر و نفاق از او میترسیدند...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شهید جواد الله کرم
تاریخ تولد: ۶۰/۴/۲
محل تولد: تهران
تحصیلات : لیسانس
تاریخ اعزام: از اغاز جنگ سوریه(۱۳۹۰)
عنوان نظامی: فرمانده
شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه خان طومان دعوت حق را لبیک گفت.
و پس از ۴سال پیکر مطهرش به ایران بازگشت.
برای شادی روحش صلوات
#شهید_جواد_الله_کرم
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_شهید
#عکس_نوشته
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_11 و من گفتم... از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از تسلیم
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_12
مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت، لالم کرده بود. در باز شد.. زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد. عثمان با سلام و لبخندی عصبی، من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما، مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد.😒
صدای زن از جایی به نام آشپزخانه بلند شد (خوش اومدین.. داشتم چایی درست میکردم.. اگه بخواین برای شما هم میارم..) و من چقدر از چای متنفر بودم.
عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد.
نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت..
نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتم و فقط دلم دانیال را میخواست..
کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگویم..😏
چهره زن را نمیدیم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را میداد.. و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت.
زن با صدایی مچاله در حالیکه سینه به دهان کودکش میگذاشت، لب باز کرد به گفتن.. از آرامش اتاقش.. از خواهر و برادرهایش.. از پدر و مادر مهربان و معمولیش.. از درس و دانشگاهش.. از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند.. همه و همه قبل از مبارزه..
رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت مسلمانان، راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد.. اما مسلمان وار رفت.. و از منوی جهاد، نکاحش را انتخاب کرد..
نکاحی که وقتی به خود آمد، روسپی اش کرده بود در میان کاباره ای از مردان به اصطلاح مبارز.. و او هروز و هر ساعت پذیرایی میکرد از شهوت مردانی که نصفشان اصلا مسلمان نبودند و به طمع پول، خشاب پر میکردند. و وقتی درماندگی، افسارِ جهاد در راه خدایش را برید، هدایایی کوچک نصیبش شد از مردانی که نمیدانست کدام را پدر، نوزادش بخواند و کدام را عاملِ ایدزِ افتاده به جان خود و کودکش.
دلم لرزید..
وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت درست وقتی که راهی برای بازگشتش نبود و او دست و پا میزد در میان مردانی که گاه به جان هم میافتادند محض یک ساعت داشتنش..
تنم یخ زد وقتی از دختران و زنانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. و هروز هستند دخترکانی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست..
و من چقدر از بهشت ترسیدم وقتی پوشیه از صورت کنار زد و بازمانده زخم های ترمیم شده از چاقوی مردان مست روی گونه و چانه و گردنش، سلامی هیتلر وار روانه ام کرد..
یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟؟😔
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد بلنددوست
#کپی_بدون_لینک_ممنوع ⛔️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞