شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت96 اولین
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت97 کمیل به دیوار تکیه داده وقتی من را میبیند که برای چندمین بار سراغ حامد آمدهام، میگوید: خب چکارش داری؟ برو به کارات برس، اینی که من میبینم حالا حالاها نمازش تموم نمیشه. سیمش تازه وصل شده. وقتی تموم شد خبرت میکنم. نگاهی به آسمان نیمهتاریک مغرب میاندازم و نفسم را با حرص بیرون میدهم. کمیل میخندد: تازه این نماز مغربشه. عشا هنوز مونده! سرم را تکان میدهم، به کمیل چشمغره میروم و برمیگردم داخل. سیاوش دارد بین بچهها غذا پخش میکند. در ظرف یکبارمصرف را باز میکنم و اشک شوق در چشمانم جمع میشود از غذای شاهانهمان: سیبزمینی آبپز و پنیر و نمک به ضمیمه نان. میان جمعی که از ایرانیها و بچههای فاطمیون تشکیل شده مینشینم. اعضای تیم شناساییام هم میانشان هستند؛ اما هیچکس نمیداند اینها بچههای شناساییاند. یک نفر از بچههای ایرانی دارد خاطره تعریف میکند: آقا ما همون اوایل توی دمشق با این تکفیریا درگیر شده بودیم، درگیری خونه به خونه بود. خیلی نزدیک بودیم بهشون، یعنی ما توی یه اتاقای خونه بودیم، اونا توی اتاق دیگه... مجید میپرد وسط حرفش: کم لاف بِزِن بابا! نیمیشِد که! سیدعلی میزند پس کله مجید: تو که اون روزا سوریه نبودی چرا الِکی حرف میزِنی؟ صدای این دوتا از چندکیلومتری تابلو است انقدر که لهجهشان غلیظ است. مجید با سیدعلی کله میگیرد: نه که تو اونجا بودِی! سیدعلی کم میآورد و به کسی که خاطره تعریف میکرد نگاه میکند: خب ادامهشا بوگو! مرد غر میزند: خب نمیذارین بگم که. کجا بودم...؟ آهان... این تکفیریا تا فهمیدن ما مدافع حرمیم شروع کردن فحش دادن و گفتن شما رافضی و مرتد هستین. یه رفیقی داشتم اسمش صالح بود. وقتی دید این تکفیریا دارن رجز میخونن خیلی غیرتی شد، عربی هم بلد نبود، دیگه همینطوری شروع کرد جواب دادن، همش داد میزد انت شیعه علی بن ابیطالب! انت پیرو سیدعلی خامنهای! حالا نگو میخواسته بگه ما شیعهایم، اشتباهی گفته و بلد نبوده. ما مونده بودیم بخندیم یا بجنگیم. همش بهش میگفتم صالح! باید بگی انا شیعه! باید بگی نحن شیعه! همه میزنند زیر خنده. نمیدانم چرا من کلا به این راحتیها خندهام نمیگیرد؛ با این که کاملا خندهدار بودن ماجرا را درک میکنم. کمیل هم حتی دارد میخندد، ولی من فقط لبخند میزنم و شروع میکنم به پوست گرفتن سیبزمینی. هنوز ناخنم را توی پوست سیبزمینی فرو نکردهام که صدای فریادی از بیرون خانه میشنوم. همه ساکت میشوند. یک نفر دارد کمک میخواهد: -ساعدنی! ساعدنی! زوجتي تموت!(کمکم کنید! کمکم کنید! زنم داره میمیره!) با شنیدن جمله آخرش، ظرف غذا را میگذارم روی زمین و اولین نفر بلند میشوم و به طرف در میروم. مردی از مردم بومی شهر السعن است. چون این مناطق تازه آزاد شده، تعداد ساکنانش کماند و وضعیت خدماتی در شهر خیلی خوب نیست. بیرون میدوم. مرد دارد گریه میکند و اشک میریزد. جلو میروم، شانههایش را میگیرم و تکانش میدهم تا به خودش بیاید: ما المشكلة؟(مشکل چیه؟) نگاهم میکند و مینالد: زوجتي في حالة مخاض، لكن ليس لدي سيارة لنقلها لعيادة. (زنم درد زایمان داره؛ ولی ماشین ندارم که ببرمش درمونگاه.) ماشینی که تحویل گرفتهام کنار حیاط پارک است. نگاهش میکنم. مرد ضجه میزند: زوجتي تموت!(زنم داره میمیره!) رو میکنم به مرد؛ به عمق چشمان عاجز و ملتمسش. صورت سبزهاش از عرق برق میزند و قطرات اشکش با عرق قاطی شده. ما برای حفظ جان مردم اینجاییم؛ مگر نه؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔
🔶 کلید موفقیت 🔶
آیت الله مجتهدی تهرانی «رحمةالله» گفته اند :
علت #موفقیت من همین مجالس توسل و روضه خوانی و سینه زنی در کنار درس های #طلبگی است .
از زمانی که طلبه بودم پنج شنبه ها در منزلمان روضه برقرار میکردم؛ وقتی هم که به قم رفتیم، #مجلس_روضه مان در قم برپا بود .
وقتی هم نزد استادمان حاج شیخ علی اکبر برهان «رحمةالله» در مسجد لرزاده تهران بودیم، ایشان هفته ای یک شب سینه زنی میکردند و میفرمودند: من هرچه دارم از همان روضه ها و #سینه_زنی هایی است که برای اهل البیت علیهم السلام 💐 گرفته ام .
🕊
مرحوم مجتهدی در مجالس روضه خوانی #چای بازمانده در استکان را که دیگری خورده بود به عنوان #تبرک میخورد 👌
📚 گلشن ابرار ، جلد اول
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
💠 لزوم تلاش در معنویت
🌹 آیت الله محمد شجاعی رحمه الله چنین گفته اند ؛
برای #آخرت تان از من می شنوید - امروز و فردا کردن را کنار بگذارید ؛ دقت می کنید ⁉️
این #فردا که شما حواله می دهید در عالم نیست 🔴
همه اش #امروز است ✅
📚 خاطرات بزرگان دینی _ توصیه ها و نامه های مرحوم شجاعی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥|✨سرداری که به احترام احساس یک سرباز ایستاد...
🔹️ در یک مکان اداری، بعد از اتمام جلسه یک سرباز در راهرو از حاج قاسم درخواست می کند تا مداحی کوتاهی داشته باشد.
🔹️حاج قاسم در عین عجله و خستگی و شاید ممانعت برخی اجازه می دهد این سرباز مداحی کند.
سرداری که کل عالم استکبار از ترسش خواب نداشتند خاضعانه در یک راهرو سرپا می ایستد و به ابراز احساسات و مداحی یک سرباز گوش می دهد و نهایتا بغلش کرده و انگشترش را به او هدیه می دهد.
🔹️در کجای دنیا در قاعده نظامی یک سرباز می تواند در مقابل یک ژنرال بلندپایه به جز احترامِ نظامی کار دیگری انجام دهد؟
🔹️آری، این رفتارها بود که امروز او را سردار دل ها کرده است!
🌹شادی روح مطهرش صلوات🌹
#حاج_قاسم💞
#سردار_دلھا💫
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شادی روح شهدای پاسدار اطلاعات سپاه سیستان وبلوچستان که شب گذشته در منطقه کورین در درگیری با اشرار به شهادت رسیدن، صلوات...
امنیت هیچگاه اتفاقی نیست...
💭مجیدبامری
#سازمان_اطلاعات_سپاه
#فاطمیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#hero
شهید شو 🌷
💔 🎥|✨سرداری که به احترام احساس یک سرباز ایستاد... 🔹️ در یک مکان اداری، بعد از اتمام جلسه یک سربا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
۳۴سال پیش در اولین ساعات ۳ دی سال ۶۵
و در دل تاریکی شب ، شیـربچه های غواص
خودشـون رو بـه آب زدنـد نـه ، بهـتره بگیـم
خودشون رو به آتـش زدنـد...
در همون دقایق اول معلوم شد ڪه نیروهـای
بعثی با کمک آواکس های جاسوسی آمریکایی
از وقوع عملیات آگاه شده اند.
هواپیماهای دشمن هر لحظه و بدون وقفه منور
میریختند تا فضای منطقه مثل روز روشن بشه
و دشمن بعثی بتونه بچه های غواص رو داخل
اروندرود با آتش سنگین تیربار و ...تارومار کنه
بچه های غواص در آن شب سرد دیماه، با فریاد
یاحسیـن (ع) و یا زهـرا (س) و زیـر اون آتــشِ
سهمگین پیشرویکردند وخودشون رو به ساحل
دشمن رسوندند و جاودانه شدند.
خوشا به سعادتشون و بدا بحال ما که از اون
قافله جاموندیم ...
فیلم یادمان شهدای کربلای ۴، گلستان شهدای اصفهان
#کربلای_چهار
#عملیات_لو_رفته
#غواصان_خطشکن
#یاد_شهدا_باصلوات🕊
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 دلے دارم کہ از تنگے در آن جز غم نمےگنجد...💔 غمے دارم ز دلتنگے کہ در عالم نمےگنجد! :)🕊 #شهید_جوا
💔
بابای عزیزم
بابای شهیدم
😢
دلم بهانه ات را میگیرد،
آخر کسی نیست به دلم بگوید مگر تو میدانی اصلا بابا یعنی چه؟😔
مگر تو اصلا خاطره ای از بابا داری که اینقدر دلت هوای بابا میکند؟
اما دل است دیگر...
این چیزها را نمیفهمد
وقتی تنگ میشود هیچ چیز جلودارش نیست.
بابای مهربانم راستش را بخواهی دوست ندارم دلِ دلم از من شکسته شود، برای همین اصلا به رویش هم نمیاورم که تو اصلا چه میدانی بابا یعنی چه، تا میتوانم دل به دلش میدهم و برای تسکین بی قراریش اشک میریزم.
بابای خوبم
همه چیز زندگیم خوب است فقط تو را کم دارد،
و تو را کم داشتن یعنی داشتن یک غم بزرگ و همیشگی روی دل که ذوق هیچکدام از داشته ها را نمیتواند داشته باشد.
کاش میشد زودتر امام زمان ظهور کند تا من ، تو را ببینم.
به امید دیدار.
نوشته ای برای بابا?
دلنوشته فرزندان شهدا
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... تنہا ڪسانۍ شہید مۍشوند؛ ڪہ شہید باشند✨🌱 باید قتلگاهۍ رقـم زد؛ باید ڪشت! منیت را، تڪبر را
💔
#آھ...
” #نیما_یوشیج، در تولد يک سالگي پسرش نوشت:
پسرم:
يک بهار،
يک تابستان،
يک پاييز و
يک زمستان را ديدی؛
🍃 زين پس همه چيز تکراريست...
🍃 جز محبت و مهربانی!!“
کمی متفاوت...😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🌷✉️ماجرای نامهی امامحسیـــن«ع» به شهیـــد
🔸
السلامُعلیـڪیااباعبداللهوعلےالأرواحالّتےحݪّتبفنائڪ علیڪ منّےسلاماللهابداًمابقیتُوبقےَلیلُونهار و لا جعلالله آخرالعهد منّے لزیارتڪم
السلامعلےالحسیـــــــــن
وعلےعلےبنالحسیـــــــن
وعلےاولادالحسیـــــــــن
وعلےاصحابالحسیــــن
🔹
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شهید_همت:
شهیدهمت در پاسخ به جوسازیهای جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت:
هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند
بیشتر باید فحش بشنود و شما #پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و میشنوید.
#شهید_محمدابراهیم_همت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
عفواً یا حســــــــــین...😭
👌👌
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 دلبران روے زمین گر چه بگردند زیاد تا حسن(علیهالسلام) هست نباید به ڪسے دل را داد #صلیالل
💔
هر ڪھ آمد به در خانھ تو آقا شد...
ناز عشاق کشیدن زِ مرام حسن است
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا
کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد.
سوره تغابن؛ آیه۷
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 | نظرات جالب مردم ارمنستان در خصوص سردار سلیمانی
#حاج_قاسم #شهیدسلیمانی
🕊
🕊
🌷█▓▒░۩۩🕊۩۩░▒▓█🌷
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شکرگزارباشیم
خدایا شکرت که کسایی رو داریم که حتی ممکنه نشناسیمشون اما برامون دعا میکنن 🤲🏻🌻
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#یا_ابا_عبدالله_ع
چه شود فرصت دیدار بهما همبدهند
فیـض هم صحبتی یار بهما همبدهند
آنقدر بر در این خانه گـــدا می مانیم
لـقـب نـوکـــــر دربار به مـا هم بدهند
#اللهم_الرزقنا_زیارة_الحسین_ع
●┅═❧═┅┅───┄
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران «144» وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِه
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
145 وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَباً مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْأَخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ سَنَجْزِى الْشَّكِرِينَ
ترجمه 🔻
↩️هیچ كس جز به فرمان خا نمى میرد، (و این) سرنوشتى است تعیین شده.
⚜🍃و هر كس پاداش دنیا را بخواهد از آن به او مى دهیم، و هركس پاداش آخرت را بخواهد از آن به او مى دهیم، و بزودى سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.
─┅─═ঊঈ🌼ঊঈ═─┅─
پيام ها⚡️📨
1⚜🍃با فرار از جنگ، از مرگ نمى توانید فرار كنید. «انقلبتم على اعقابكم... ما كان لنفس»
2⚜🍃مرگ، به دست ما نیست، «كتاباً مؤجّلاً» ولى اراده و هدف به دست ماست. «ومن یرد...»
3⚜🍃حال كه دنیا و آخرت در برابر ماست، مسیر ابدیّت و رضاى خالق را ادامه دهیم. «من یرد... نؤته منها»
4⚜🍃هر نوع انگیزه وعملى بازتاب و عكس العمل مخصوصى دارد. در هر مسیرى گام نهیم به مقصدى خاص خواهیم رسید. «من یرد ثواب الدنیا... و من یرد...»
🚩🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم.🚩🍃
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
#دم_اذانی
برای اینکه تحت توجه خاص حضرت زهرا قرار بگیرید و امام زمان عنایت خاص به شما کند، دائم سوره توحید را بخوانید و هدیه کنید به حضرت فاطمه
آیتالله بهجت🪴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
ولی...
ذوقی دگر دارد
لبت
هنگام خندیدن
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مدافع_حرم
#جوان_مومن_انقلابی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت97 کمیل به
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت98 صورت سبزهاش از عرق برق میزند و قطرات اشکش با عرق قاطی شده. ما برای حفظ جان مردم اینجاییم؛ مگر نه؟ این را از خودم میپرسم و پاسخش این است که دست مرد را بگیرم و ببرم به سمت ماشین. میدانم شهر آن هم در شب ناامن است؛ اما حتی اگر یک درصد احتمال داشته باشد که همسر مرد واقعاً درحال مرگ باشد، نباید معطل کرد. بشیر جلو میآید: آقا خطرناکه. یهو به کمین میخورید! نگاهی به جمع بقیه بچهها میاندازم. اگر خطری هم هست باشد برای من. نمیشود جوانهای مردم را بفرستم در دل خطر و خودم بنشینم نان و سیبزمینی بخورم. در جواب بشیر لبخند میزنم. سعد جلو میدود؛ یکی از بچههای سوری و اهل تدمر که از نیروهای حامد است. میگوید: سآتي معك. انه خطير. (همراهتون میام. خطرناکه.) سر تکان میدهم و به مرد اشاره میکنم جلو بنشیند تا راهنماییمان کند به سمت خانهاش. سعد هم روی صندلیهای عقب مینشیند و راه میافتم. نگاهی به کوچه میاندازم. حامد هنوز دارد نماز میخواند؛ کمیل را هم نمیبینم. سوییچ را میچرخانم و ماشین روشن میشود. پایم را که روی پدال گاز فشار میدهم، چیزی ته دلم خالی میشود. شبها در کوچههای خلوتِ یک شهرِ تازه آزاد شده خطرناک نیست؟ وجب به وجب خاک سوریه خطرناک است؛ اما مایی که تا اینجا آمدهایم از قبل خطرش را هم به جان خریدهایم. کمیل همیشه در موقعیتهای خطرناک که قرار میگرفتیم، با بیخیالی میخندید و میگفت: خب دیگه تهش اینه که شهید میشیم، ترس نداره! بعد هم شروع میکرد قصه بافتن از نحوههای مختلف شهادت؛ آن هم به فجیعترین و دردناکترین حالتهای ممکن. میخواست ترس خودش و ما بریزد و عادی شود برایمان. سعد ساکت است. مرد هنوز گریه میکند. هربار از او میپرسم از کدام سو بروم و او با دست جهت را نشان میدهد. دعا میکنم به موقع برسیم و بتوانیم همسر مرد را نجات بدهیم. برای این که اضطراب مرد کمتر شود، میپرسم: شو اسمک؟(اسمت چیه؟) برمیگردد و چند لحظه گیج نگاهم میکند. انقدر اضطراب دارد که اسم خودش را هم یادش رفته. کمی فکر میکند و میگوید: صامد. چه اسمی! تا الان نشنیده بودم. به سوال پرسیدن ادامه میدهم: مو معنی صامد؟(معنی صامد چیه؟) این بار گیجتر نگاهم میکند. اسمش را یادش نبود؛ چه رسد به معنیاش. هرچند فکر کنم معنای صامد، استوار و ثابتقدم باشد. میخواهم سنش را بپرسم که با دست اشاره میکند در کوچهای بپیچم. شبها کلا کوچهها خلوت و تاریک است و اینجا خلوتتر و تاریکتر. ناخودآگاه دستم میرود به سمت سلاح کمریام و سرمای فلزش را لمس میکنم. نه آرامتر میشوم و نه نگرانتر. حس بدی دارم؛ از تاریکیِ کوچه که فقط با نور ماه روشن میشود. طبق حرف صامد، تا انتهای کوچه میروم. ماشین روی تکههای سنگ و آجر و آسفالتِ ناصاف کوچه بالا و پایین میشود. به انتهای کوچه رسیدهایم، بنبست است. و من هنوز حس بدی دارم. حس میکنم یک سایه سیاه افتاده روی سرم؛ روی سر من و صامد. صامد پیاده میشود و در یکی از خانهها را میزند. گریه میکند؛ نمیدانم این همه نگرانیاش طبیعی ست یا نه. یعنی همه مردهایی که همسرشان درد زایمان دارد همینقدر نگرانند؟🤔 شاید صامد خیلی همسرش را دوست دارد. شاید اگر من هم بیشتر میتوانستم با مطهره زندگی کنم، همین حس صامد را تجربه میکردم؛ همین شوقِ آمیخته با ترس را. به صامد نگاه میکنم. ردپایی از #شوق در رفتارهایش نیست؛ اما #ترس در تکتک حرکاتش بیداد میکند. دستم را دوباره میگذارم روی سلاح کمریام. از سرمای فلزش بدم میآید. آدم سلاح را با خودش همراه میکند که دلش گرم باشد؛ نه این که با سرمایش، دل را خالی کند.😐 صامد وارد یکی از خانهها میشود. صدای جیغ میآید؛ جیغ یک زن. صدای جیغ یک زن و فریاد یک مرد؛ فریاد صامد. نگران میشوم. دست به دستگیره در میگیرم تا در را باز کنم و همزمان، میخواهم سر برگردانم به سمت سعد که پشت سرمان ساکت نشسته؛ اما ناگاه درد وحشتناکی در پس سر و گردنم حس میکنم؛ انقدر که نفسم بند میآید و چشمانم تاب باز ماندن ندارند... دستی از پشت سر، دستمال نمداری را روی صورتم میگیرد و محکم فشار میدهد؛ انقدر محکم که راه نفسم را میبندد و چشمانم سیاهی میروند. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم #روزشمار_دلتنگی💔 #حاج_
💔
#دل گفت وصالش به #دعا باز، توان یافت
عمرےست که عمرم همه در کار دعا رفت
#روزشمار_دلتنگی💔
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞