💔
#کلام_معصوم
🌹 #امام_صادق عليہالسلام ميفرمایند:
برادراڹ، سہ گونہانـد :
👈آڹ ڪہ [در راه دوست] از جاڹ خود ميگذرد
👈آڹ ڪہ از ماڸ خود ميگذرد
و ايڹ دو در برادرے خود، صادق هستند.❤️
👈ديگرے آنچہ را ڪہ نياز دارد، از تو ميگيرد و تو را براے پارهاے لذّتہا [ے خود] ميخواهد.
⛔️پس او را از افراد قابڸ اعتماد مشمار...☝️
📚 تحف العقـوڸ صفحہ ۳۲۴
✍بنازم برادر شهیدم را
که در دوستی، صادق بود
آنچـنان که خدا خریدارش شد....
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_رفیق
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
یا رب!
چون من مباد هيچ كس
شرمسار خويش ...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#آھ_اےشھادت...
#پروفایل 😍
💕 @aah3noghte💕
💔
💱طلسم #شیخ_بهایی😳
به بهانه سالروز گرامیداشت #شیخ_بهایی
در کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علی آبادی، پیرامون چگونگی ساخت حرم مطهر رضوی مطالب جالبی آمده است:
یکی از مسئولین آستان قدس رضوی تعریف میکرد:
در برنامه ای که برای ساخت حرم امام رضا(ع) اجرا می شد، شیخ بهایی از بناهان خواست تا ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند اما سَردرِ دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به حرم و ضریح مقدس، نه دروازه صحن) را کامل نکنند☝️
چرا که شیخ در نظر داشته روی آن کتیبه ای را که از اشعار خودش بوده نصب نماید.😊
شیخ هنگام مراجعت از سفر، دید که معماران، سردر حرم را هم ساخته اند.
وی بسیار ناراحت میشود و اعتراض میکند:
چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید❓
تولیت حرم گفتند:
خود آقا علی بن موسی الرضا(ع) دستور اتمام کار را دادهاند.
چند شب پی در پی آقا امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند:
"کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید"🌹
با شنیدن این حرف، اشک از چشمان شیخ جاری میشود و پس از گریه شدید، می گوید:
"من میخواستم یکی از طلسم ها را به صورت کتیبهای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این اثر که
👈 افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمیتوانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و اجازه ورود همه را دادند"😭
#ایهاالرئوف❤️
#شیخ_بهائی
#روز_اصفهان
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا: کجا یه گناه رو به خاطر روی گلِ یوسفِ زهرا(س) ترک کردی و ضرر کردی؟! #ترک_یک_گن
💔
#حاج_حسین_یکتا:
در عالَم رؤیا به شهید گفتم:
"چرا برای ما دعا نمیکنید که شهید بشیم"؟!
شهید گفت:
"ما دعا میکنیم، شهادت هم براتون مینویسن، ولی گناه میکنید، پاک میشه"!
✍ این یعنی درد...
این یعنی لاف دروغ
یعنی واقعا شھادت رو نمےخوایم😔
راسی!
اگه همین الان
همین الان
رفیق شھیدت،
بیاد بگه زود بیا بریم، .... مےری همراهش؟
وای به حال ماست...
اگر به خاطر این ادعاهای تو خالی هم سوال و جوابی باشد....
ولی امید داشته باش
اون نور کوچک امید توی قلبت
اون عشق به شهادت
اون دست رفاقت با شھید
نمےذاره تو جاده زندگی کم بیاری...
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#رفیق_شهیدت_تنهات_نمےذاره
#شھیدجوادمحمدی
#بهترین_رفیقه_شڪ_نکن!
#دستشم_واسه_کرامت_خیلی_بازه😉
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هفتم خنده رو و دوست داشتنی بود و خیلی زود با هم
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت هشتم
ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدنی بود.
علیرضا ذوب در ولایت بود..
همانطور که خودش در وصیتنامه اش قید کرده بود که
"لحظه ای در دستورات رهبر و ولایت فقیه شک نکنید"‼️ ،خودش نیز مطیع فرمان آقا بود
همیشه حسرت این را داشت که پشت سر آقا نماز بخواند.
یااینکه از نزدیک ایشون را ملاقات کنند.
تمام دلخوشی ایشان به لحظاتی بود که به عنوان نیروی تامین امنیت حضرت آقا سال 88 به کردستان رفته بودن و از روی پشت بام های یکی از منازل، حضرت آقا را از دور، در حین انجام ماموریت دیده بود و
یک چفیه و مبلغ50هزارتومان ازحضرت آقا هدیه گرفته بودن.
میگفت این هدیه متبرک برایشان از میلیونها تومن پول بیشتر ارزش داشته و همیشه از برکت این پول برایم تعریف میکردند.
یکسال قبل از اعزامشون به سوریه ،
چندبار خواب دیدن که در اتاقی گرداگرد حضرت آقا با جمعی از همرزمهایش نشسته اند و به صحبتهای آقا گوش میدن.
و حضرت آقا به هریک از پاسداران درجمع یک چفیه و یک قرآن و انگشتر هدیه میدهند.
بعداز اینکه ازخواب بیدار شد خیلی احساس خرسندی ونشاط میکرد.
میگفت "خوشحالم ازاینکه اگرچه توفیق دیدار از نزدیک نیست ولی حداقل درخواب چهره مبارک ایشون رو از نزدیک دیدم"😍..
5بهمن سال94 خواب ایشون تعبیرشد.
ولی با این تفاوت که ما به دیدار حضرت آقا رفتیم..و علیرضا ناظر بود..
رهبر عزیزم یک چفیه و قرآن به من و یک انگشتر به علی اکبرم هدیه دادند و من در اون جمع،حضور علیرضای عزیزم را به خوبی حس میکردم.
#به_نقل_از_همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ.
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 61 با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنا
🔹 #او_را ... 62
بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ،
منو ول کردن و با سرعت برق فرار کردن!!
همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم😭
باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیه که ماشین سیصد میلیونی زیر پاش بود!
همون دانشجوی پزشکی
و همون دختر پولدار مغروری که هیچکسی جرأت مزاحمتشو نداشت😭
-دخترم اذیتت کردن؟؟
دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش کردم!
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم...
مرد با همون لهجه ی شیرین ترکی ادامه داد
-آخه اینجا چیکار میکنی باباجان!!
قیافتم که آشنا نیست،
فکرنکنم مال این محل باشی!!
بلند شدم و نشستم،
سرمو انداختم پایین و به گریه هام ادامه دادم😭
-ببینمت عزیزم!
دختر قشنگم!
نکنه از خونه فرار کردی؟؟!!
آخه اگر من نمیرسیدم که...
لا اله الا الله...
جوونای این زمونه گرگ شدن باباجان!
خطر داره یه دختر تنها اونم تو این جای خلوت...!
ترسیدی حتما؟؟
بشین برم برات یه آب میوه ای چیزی بیارم،
رنگ به روت نمونده!!
-نه...
خواهش میکنم نرید😭
من میترسم...😭
نشست کنارم
-ببین عزیزم!
این کار که تو کردی اصلا درست نیست!
حتما خانوادت الان دارن دنبالت میگردن!
نگرانتن!
این بیرون خطرناکه باباجان!
یه دختر تنها نمیتونه تو این تهرون درندشت که همه جور آدمی توش هست اینجوری تو پارکا سرگردون بمونه!
شمارتونو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت...
فقط گریه میکردم و سرمو انداخته بودم پایین!
-لا اله الا الله...
دخترجون اینجوری که نمیشه!
اگر نگی مجبور میشم زنگ بزنم پلیس!
حداقل اونا بدنت دست خانوادت!
سرمو آوردم بالا و با ترس نگاهش کردم😰
-نه...خواهش میکنم شما دیگه اذیتم نکن😭
-خب الان میخوای چیکار کنی؟
میبینی که آدما چقدر...
شبو میخوای کجا بمونی؟؟
-یه کاریش میکنم دیگه!
یه جایی میرم!
همونجوری که دیشب.....
دیشب!!
یاد دیشب افتادم!
یاد اون جای امن!
یاد اون آرامش...!
یاد اون که خودش بیرون خوابید اما من تو خونش...!
دوباره سرمو انداختم پایین!
نه!
من از آخوندا متنفرم
بمیرمم دیگه نمیرم پیشش!
-دیشب چی؟؟
باباجان من باید برم!
اگر نمیخوای به کسی زنگ بزنم، نمیزنم
اما امشبو باید وسط یه عده گرگ سر کنی!!
بلند شد و شلوارشو تکوند!
با وحشت نگاهش کردم😰
-نه...نرید😭
-زنگ میزنی؟؟
-اره میزنم.
گوشیتونو بدین...
و از جیبم شماره ی اون رو دراوردم!!!!
شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره.
اما رفت رو آهنگ پیشواز!
"منو رها نکن
ببین که من تنهای تنهام!
منو رها نکن
بجز تو ،من چیزی نمیخوام!
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن..."
نوحه گذاشته بود رو آهنگ پیشوازش😖
یه لحظه از زنگ زدنم پشیمون شدم!
خواستم قطع کنم که صدای گرمی تو گوشی پیچید....!
-بله بفرمایید
زبونم بند اومد!
-بفرمایید؟؟
الو؟؟
-ا...ا....لـ...لـــو
-الو؟؟😳
-سـ...سلـ...لام...
-خانووووم!!😳
شمایی؟؟؟؟
کجایی اخه شما؟؟
از صبح دارم دنبالتون میگردم!!
زدم زیر گریه
-نمیدونم کجام😭
خواهش میکنم بیاید 😭
مگه نمیگفتید میخواید کمکم کنید
بیاید😫😫
-باشه باشه
فقط بگید کجا بیام؟؟
-نمیدونم
پیرمردو نگاه کردم
اسم پارک و خیابون رو گفت
و منم به اون گفتم!
-همونجا باشید تا ده دقیقه دیگه پیشتونم!
گوشی رو دادم به پیرمرد و تشکر کردم
-ده دقیقه دیگه میرسه!
میشه بمونید تا بیاد؟!😢
سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت و رو نیمکت پشت سرم نشست.
به کاری که کرده بودم فکر کردم!
من چه کمکی از اون خواستم؟
اصلا اون میخواد برای من چیکار کنه؟؟
اه...اونم یه آخوند😖
هرچی که بود حداقل مثل بقیه پسرا بهم دست درازی نکرده بود
و دیشب رو آروم تو خونش سر کرده بودم!
صدای گریم قطع شده بود و فقط آروم اشک میریختم.
با دیدن سایه ای که افتاد جلوم،سرمو بلند کردم.
خودش بود!
اون بود!
-سلام!
-سلام.خوبید؟؟
پیرمرد مرد با صدایی که شنید از نیمکت بلند شد و اومد سمت ما!
اون با دیدن پیرمرد شکه شد!
پیرمرد هم با دیدن اون،چشماش گرد شد!
با دهن باز یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به اون و با تعجب فقط یه کلمه گفت:
-حاج آقا!!😳😧
"محدثه افشاری"
@Aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
غنچه ای گشته شکوفا بوی کوثر آمده
در مدینه شاخه ای از یاس حیدرآمده
این مه دردانه دارد خلق وخوی فاطمه
گوئیا بار دگر دخت پیمبرآمده
نام زیبای رقیه دارد این بنت الحسین
بر محبان قبلهٔ حاجات دیگر آمده
💚ایام ولادت باسعادت حضرت رقیه سلام الله علیها مبارک💚
خانوم جان🌹
امشب چشم انتظار برات کربلا از دستان کوچولوی شمائیـم❤️
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
✨ #میلاددخترارباب_مبارک💐✨
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
یڪــروز
آخـر
خاکِ هر #شھید گُل مےدهد
شاید لاله🌷
نسترن یا رُز
هـر چه باشد
گـل از قلب عاشق شھید مےروید💖
همان قلبی که با یادِ ارباب و نام #حسین،
ضربان مےگرفت...💓
یادت باشد☝️
از امروز
هر جا گلی دیدید💐
شھدا را به خاطر آرید...
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#آھ...
#رفاقتانه
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرارهرشبما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
💔
🎙روایتی از نحوه شهادت شهید مدافع حرم #حامد_بافنده از زبان همرزم شهید
🕛ساعت 12 دوم اردیبهشت ماه که مصادف با شب شهادت امام #موسی_کاظم (ع) بود به منطقه شیحه (ریف حماء) رفتیم تا استراحت کنیم. آنجا مقر فرماندهی بود.
🕒ساعت 3 بامداد بود که به سمت منطقه عملیاتی سوبین (ریف حماء) حرکت کردیم
🌙هوا نسبتاً داشت روشن میشد که عملیات آغاز شد.💥
بعد از اتمام کار از فرماندهی اجازه گرفتم که به اتفاق جمعی از بچهها برای تفحص شهدایی که در عملیات قبل نتوانتسیم به عقب منتقل کنیم به منطقه جنوب حلفایا برویم که او هم موافقت کرد.
جمعی از دوستان از قبیل یک نفر از اطلاعات،
دو نفر از تخریب
و شهید حامد بافنده و یک نفر دیگر از دوستان به سمت جنوب حلفایا حرکت کردیم
البته چون میخواستیم شهید بیاوریم دستکش و برانکارد و پتو به همراه خود بردیم.
🕙حدود ساعت 10 بود که به جنوب حلفایا رسیدیم و وارد محدودهای شدیم که شهید داده بودیم
بعد از بررسی ابتدایی متوجه پیکر مطهر یک شهید فاطمی شدیم.
با توجه به احتمال تله بودن شهید توسط تکفیریها ابتدا تخریبچیها بررسی کردند که محدوده شهید امن هست یا نه.
🌹باز هم شروع کردیم به بررسی منطقه که ابتدا پیکری پیدا نشد، اما در راه برگشت کنار یک تانک سوخته متوجه پیکر دیگری از شهدا شدیم،
بلافاصله بررسیهای لازم انجام شد و من کنار پیکر مطهر شهید نشستم.
در همین حین بچههای تخریب و شهید بافنده از من فاصله گرفتند و ابتدای یک جاده خاکی به سمت خودروی خودمان قدم میزدند
من همچنان کنار پیکر شهید نشسته بودم که ناگهان صدای انفجار همه جا را فرا گرفت.💥🔥
بلند شدم ابتدا دو تخریبچی را دیدم که ناله میکردند و به آن طرفتر توجه کردم دیدم شهید حامد بافنده وسط همان جاده خاکی رو به آسمون دراز کشیده و دستهایش باز بود متاسفانه ترکش به شاهرگش اصابت کرده و خونریزی شدیدی داشت❣😣
بلافاصله با دیدن محل خونریزی، دستم را روی شاهرگش گذاشتم و دکتر رو صدا زدم
🚑مجروحین را تحویل آمبولانس دادیم و به سمت بیمارستان حرکت کرد.
بیمارستان شلوغ بود
📖پشت در اتاق عمل منتظر بودم و شروع به قرائت زیارت عاشورا کردم.
زیارت عاشورایم که تمام شد من فقط قدم میزدم.
لحظاتی گذشت که رفیقمان از سالن بیرون آمد و شروع کرد به گریه کردن😭
من هاج و واج مانده بودم😳
چی شد؟
شوکزده بودم
نکنه حامد شهید شده؟
رفیقمان را در بغلم گرفتم که آرامش کنم اما او شدید گریه میکرد و میگفت جواب دخترش را چی بدهم؟
💐شادی روح پرفتوح شهید مدافع حرم #حامدبافنده #صلوات
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#طنز چهارشنبه های سفید😂
▪️این قسمت: چکمه های سفید😂
➕سلااام مصی جوووون
#طنز
#چهارشنبه_های_سفید
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#پاسخ_بہ_یڪ_شبھہ‼️
💢علت مخالفت رهبر انقلاب با برداشت از صندوق توسعه ملی چه بود؟🤔
♦️بر اساس قانون، دولت مکلف است در مواقع بحرانی از 5درصد بودجه کل کشور و تمام بودجه عمرانی برای جبران خسارت بلایای طبیعی استفاده کند.☝️
پاسخ رهبر انقلاب در جواب درخواست رئیس جمهور در #راستای_قوانین_کشور بود که متاسفانه از سوی دولت به آن توجهی شده بود.😒
♦️دولت قصد داشت با دست درازی به صندوق توسعه ملی به نوعی از زیر بار این کار شانه خالی کند.😏
اگر بودجه کل کشور در سال۹۸ مبلغ ۱۵۰۰میلیارد تومان باشد 5درصدی که دولت میتواند از آن برای کمک به سیل زدگان استفاده کند رقمی حدود۷۵ هزار میلیارد تومان میباشد.
طبق اعلام دولت خسارتی که به سیل زدگان وارد شده مبلغی حدود ۳۲ هزار میلیارد تومان میباشد.
با این توصیف اگر دولت تمام خسارت سیل زدگان را از بودجه برداشت نماید باز هم مبلغ زیادی اضافه میاورد.❌
سوال اینجاست،آیا مشاوران رئیس جمهور که پیشنهاد برداشت از صندوق توسعه را میدهند از این قانون بی اطلاع بوده اند؟😏
یا اینکه میخواستند با سواستفاده از این فرصت صندوق را خالی نمایند؟🤔😏
#اندکےسیاسی
بنا به فرموده آقاسیدعلی❤️ ، مردم باید از دولت #مطالبه_گری داشته باشند☝️
#آھ_ز_بےبصیرتی_بعضی_مسئولین
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۷ تحول و شهادت مجید آنقدر سریع اتفاق افتاده که هنوز عده
💔
آنکه چون سرو سهی
بدرقه شد با گلِ اشک
اینک از معرکه چون #نسترنش آوردند.
#وداع_با_پیکر_داداش_مجید
#حر_مدافعان_حرم
#شھیدمجیدقربانخانی
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
💔
به محسن گفتم تصمیمت واسه رفتن جدیه ؟؟
با اطمینان گفت: آره؛
با اون لبخندهای همیشگی نگاهم کردو گفت:
مطمئن باش من شهید میشم.😇
گفتم: هممون آرزوی شهادت داریم ولی همه چیز خواست خداست.
دوباره گفت:
خودم خواب دیدم و می دونم سند شهادتم امضاء شده ...
عشق شهادت سراپای وجودش رو گرفته بود و خودش با اطمینان قلبی از شهادتش آگاه بود.
#خاطره
#شھیدمحسن_قوطاسلو
#ارتش
#مدافع_حرم
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هشتم ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدن
💔
#گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت نهم
روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریختم به او گفتم:
"علیرضا، اگه رفتی و شهید شدی، من و علی اکبر تو این دنیا چکار کنیم؟
زندگی بدون تو خیلی سخته!
تو میری و من میمانم و دلتنگی های علی اکبرمون و یک قاب عکس و یک پلاک ..."😭
مثل همیشه لبخندی ملیح زد و گفت:
"تا الان هم من هیچ کاره بودم. شما را به همون خدایی میسپارم که همیشه محافظ تو و پسرم بوده. خداتون بزرگه... نگران نباش.."😊
قبل از پرواز به من پیامک زد:
"بودنش نیازیست همچون نفس کشیدن، خدا را میگویم، همیشه پشت و پناهت"😇
با خواندن این پیام آخرین بند دلم هم پاره شد.احساس کردم آخرین پیامک همسرم هست.😢
پیامکی که پر از امید بود.
اینکه اگر تنهاترین تنها شوی بازهم خدا هست.
خدا جانشین همه ی بی پناهی ها و دلتنگی هاست.
علیرضا توکلش به خدا زیاد بود.هرگاه کلام من بوی ناامیدی میداد میگفت:
"لا تقنطوا من رحمه الله"_"از رحمت خدا مایوس نشوید"☝️
ایمان و اعتقادش به لطف و حکمت و رحمت خدا اینقدر زیاد بود که با وجود علاقه ی شدیدی که به من و پسرمان داشت ولی با توکل به خدا با خیالی آسوده زندگی دنیوی را ترک کرد.
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...