eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 به مناسبت ۴ اردیبهشت، زادروز شهید دکتر عبدالحمید دیالمه مروری بر زندگی کوتاه اما پربار شهید بصیرت، شهید دیالمه سالروز ولادت 💕 @aah3noghte💕 🆔 @shahid_diyalame
شهید شو 🌷
💔 به مناسبت ۴ اردیبهشت، زادروز شهید دکتر عبدالحمید دیالمه مروری بر زندگی کوتاه اما پربار شهید بصیر
💔 شهدا به این بود که می گفتند حیف است این چشم ها خرج غیر از مهدی فاطمه بشود.... دختر دانشجو سوال می پرسد از استادش (شهید دیالمه)، شهید دیالمه سرش را پایین می اندازد و جواب می دهد. دختر دانشجو عصبانی می شود و می گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی کنی؟! شهید دیالمه گفت: 👈اگر به تو نگاه کنم ، اونی که باید نگاهم کند، دیگه نگاهم نمی کنه. سالروزولادت ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اکنون مراسم شهید جواد محمدی کم کم نزدیک می شویم به لحظات عروج چهار شیرمرد که گرفتار کفتارها شدند و با زبان روزه اربا اربا شدند گفتی برای رسیدن به ارباب، بال بال می زدند🕊 و سبقت می گرفتند تا بیشتر شبیه آن محبوب شوند... چه بگویم به چه حالی، یل ما را کُشتند... ولی لایوم کیومک یااباعبدالله سالروزشهادت🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 😔 کجایی؟ یوسف زهرا ! کجایی؟ غم و رنج فراقت کرده پیرم...🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 اکنون مراسم شهید جواد محمدی کم کم نزدیک می شویم به لحظات عروج #جواد چهار شیرمرد که گرفتار کفتارها
💔 نمی دانم از کی و در کجا با آشنا شده بود اما می دانم که آقا سید در همان غروب دلگیر یازدهم ماه مبارک و هنگام افطار همزمان با آقاجواد و یک نفر دیگر (شهید علی سیفی) به دیدار معبود می روند... آتش داغی که در ۱۶ خردادماه سال ۹۶ در حماء سوریه به‌دست تکفیری‌های جنایتکار برپا شد و بر جان ما افتاد هنوز بعد از ۴سال، رو به خنکی نرفته است... و دعا کنیم برای به پایان آمدنِ چشم به راهیِ دو دختر آقاسید که هنوز منتظر برگشتن بابای جاویدالاثرشان هستند... سالروز قمری شهادت🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حسـین جـان.... هر سحــر بغض و هر خـیال لب تو می شوم سیر ، ولی پیر ، که درگیر توام😢 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدا نکند که زدن و کردن به برایتان عادی شود! پناه می برم به از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردم شود🔥 سالروزولادت ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 چهارم اردیبهشت سالروز پرواز از زمین تا عرش رفیق نیمه راه من خداحافظ🕊 سالروزشهادت🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ولی به شدت الان دوست دارم تو صف چایخونه امام رضا(ع) انتظار بکشم...🙃💚 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part11_علی از زبان علی.mp3
9.46M
💔 💚 💚 *دوران خلافت *امتناع از پذیرش خلافت *شور و هیجان مردم برای بیعت *شرایط پذیرش خلافت *طلحه و زبیر اولین بیعت کنندگان! *انگیزه های پذیرش خلافت *بیعت طلحه و زبیر *سهم خواهی طلحه و زبیر *علامت شیعیان *نفرینی که امیرالمومنین(ع) بر انس بن مالک کرد ... 💕 @aah3noghte💕 حتما دانلود ڪنین👌
💔 از ماندن بهراسید. هر یک لحظه که به ایستادن بیاندیشید، یک عمر از مقصد بازمانده اید... 📚 نخل و نارنج ... 💞 @aah3noghte💞
2_5199795477951810632.mp3
9.7M
💔 🌟 پرسه‌ای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر .... سحر دوازدهم ؛ اسم شریف ... 💞 @aah3noghte💞
💔 و گفت: خدای را بادی است که آن را [بادِ صَبیحه] خوانند ، که آن باد محزون است در زیرِ عرش. وقتِ وزیدن گیرد ، و ناله ها برگیرد ، و به مَلِک رسانَد. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 علیرضا تورجی زاده،برادر شهید محمدرضا تورجی زاده و عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان در خصوص  توسل برخی از مردم ایران به مزار شهید گفت: "نام شهید رفته رفته در ایران  شهره شد و مردم از شهرهای مختلفی همچون مشهد،شیراز و...به اصفهان و حتی منزل ما می  آیند و از مادر طلب دعا می کنند.این افراد نذر می کنند و حاجت می گیرند و سپس به  شهرهای خود بازمی گردند. یکی  از خانم هایی که مسئول امور مسلمانان یکی از ایالات آمریکا بود گفت:"نام شهید  تورجی زاده را شنیدم و بر سر مزار او رفتم و حتی تسبیح متبرکی از مزار ایشان را به  آمریکا بردم و با آن ذکر می گویم.به یکی از دوستانم که به بیماری سختی مبتلا شد  گفتم به شهید تورجی زاده متوسل شو.این خانم به شهدا متوسل شد و خداوند مهربان او  را شفا دادند و اکنون درحال زندگی کردن است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🌸 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... ‏ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مقام‌معظم‌رهبری: ملت ایران باطل را به دست حق و بازوی نیرومند حق درخواهد کوبید. بیابان طبس، بهترین راوی معجزه ای است که دل تاریخ را به لرزه درآورد. تفسیر آیه «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَاللّه وَاللّه ُ خَیْرُ الْماکِرینَ» را باید از کویر تفتیده طبس پرسید. بیابان خشک طبس، تبلور کمین گاه الهی شد برای گرگ های در کمین نشست های که راوی سیاه مرگ بودند. طبس برای مردم ایران فراتر از نام بیابانی در دوردست های کویر است. طبس یک خاطره است؛ خاطره ای از محافظت الهی از سرزمین و مردمی که نمی توانند زور و زورگویان را تحمل کنند. شاید از همین روست که خاطره پنجم اردیبهشت سال 1359، برای مردم ایران فراموش نشدنی و به یاد ماندنی است؛ روزی که یکی از پیچیده ترین عملیات های نظامی امریکا با شکست روبه رو شد. 🗓سالگرد شکست حمله نظامی آمریکایی ها در طبس ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ✨ از سوره قمر تا آخر قرآن ۱۳۸۹ آیه وجود دارد وسال ۱۳۸۹ قمری برابر با سال ۱۹۶۹ میلادی، تاریخ فتح ماه توسط بشر است. ✨ در سوره ۱۹ (مریم) آیه ۵۷ در ذکر ماجرای ادریس نبی (علیه السلام) می فرماید : و رفعناه مکانا علیا:و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا دادیم. سال ۱۹۵۷ تاریخ تسخیر فضا توسط انسان است. فضاپیمای اسپوتنیک روس در ۴ اکتبر این سال به خارج از جو پرتاب شد‌. ✨ در تمامی حیوانات، تعداد کروموزومهای حیوان نر و ماده برابر است و زنبور عسل تنها حیوانی است که ساختارکروموزومی آن با سایر حیوانات متفاوت است زیرا زنبور ماده ۱۶ جفت کروموزوم دارد در حالی که زنبور نر ۱۶ تک کروموزوم دارد و جالب است که شانزدهمین سوره قرآن به نام زنبور عسل(نحل) نام گذاری شده است. ✨ همچنین در چند جای قرآن کلمه حمیر (الاغ) همراه نام سایر چهارپایان به کار رفته است اما تنها در دو آیه قرآن نام این حیوان به تنهایی ذکر شده است : ان انکر الاصوات لصوت الحمیر(سوره لقمان) و مثل الذین حملوا التورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا (سوره جمعه) این حیوان ۳۱ جفت کروموزوم یعنی : ۶۲ کروموزوم دارد و این دو سوره، سوره های ۳۱ و ۶۲ قرآن هستند. ✨ گويا یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام هلند انجام داد و به این نتیجه رسید که ذکر کلمه ی زیبای الله و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می دهد. خدا هم که در قرآن می فرماید : ( الا بذکر الله تطمئن القلوب). ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 نــازم به دهانم ڪه به شادے و به غصـه یڪ عمر علی گفت و مرا مســت نگه داشت...☘ اَللَّهُمَّ‌صَلِّ
💔 بیهوده نبوده‌ست نبی مست تو بوده نازم به خدایی که علی خلق نموده اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‌عَلِيِّ‌بْنِ‌أَبِي‌طَالِبٍ اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌فاطمه ... 💕 @aah3noghte💕
💔 تصور کن خدا با این عظمتش، دوستت دارد...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_سی_و_چهار _حرفش را هم نزن. نباید به من پیرزن، زور بگویی. نمیدانم این عشق
💔 از حمام بیرون آمدم. از راه کوچه پس کوچه ها به سمت مقام حضرت مهدی شروع به دویدن کردم. شیعیان معتقد بودند که آخرین پیشوای آن ها به فرمان خدا از دید مردم پنهان شده و هر وقت خدا بخواهد، ظهور می کند. قبرستان شیعیان، کنار آن مقام بود. معروف بود که پیشوای آنها، در آن جا خود را نشان داده است. پدربزرگ میگفت: "چطور ممکن است یک انسان، صدها سال عمر کند؟" از زمان ناپدید شدن پیشوای آن ها، نزدیک به پانصد سال می گذشت. از ابوراجح در تعجب بودم که باور داشت هنوز آن پیشوا زنده است. مقام، مسجد ساده ای بود. می گفتند مرجان صغیر تصمیم دارد آن جا را خراب کند. وارد مقام شدم. چند نفری مشغول عبادت بودند. یکی با اشک روان، برای آزادی کسانی که در سیاه چال های مرجان صغیر بودند، دعا میکرد. ابوراجح آنجا نبود. وارد قبرستان که شدم، او را دیدم. کنار قبری نشسته بود و قرآن می خواند. پیش رفتم و کنارش نشستم. با دیدنم لبخند زد. چشم هایش قرمز شده بود. معلوم بود که پیش از این، در مقام، مشغول راز و نیاز بوده است. فاتحه ای خواندم. جای خلوت و خوبی بود. _ اینجا چه میکنی هاشم؟ چرا رنگ پریده ایی؟ _ حالم خوش نبود. پدربزرگ گفت در خانه بمانم و استراحت کنم. او که رفت، نتوانستم در خانه بند شوم. خیلی دلم گرفته بود. با خودم گفتم بیایم کمی با شما حرف بزنم. _ حالا چطوری؟ _ خیلی بهترم. دیشب خوابم نمی برد. همه اش به فکر آن دختر شیعه ام. از وقتی گرفتارش شدم. برنامه هر شبم همین است. شب که می‌شود، وحشت میکنم. کاش میشد شب ها را مثل دانه های پلاسیده و تیره یک خوشه انگور می‌کندَم و دور می‌ریختم! خندید. _ داری کم کم شاعر میشوی! گفتم: "چطور میتوانید بخندید؟ با این اوضاع و احوالی که دارم، به زودی از دست میروم. دارم نابود می شوم. نمی‌توانم غذا بخورم. دست و دلم به کار نمی‌رود. چه کسی باید به داد من برسد؟" باز خندید. _ خدا به دادت برسد! _شاید نمی‌خواهید کمکم کنید؟ فکر کنم به خاطر اینکه شیعه نیستم، از من بیزارید. _چه میگویی هاشم؟ _ یعنی خیلی برایتان مهم نیست که من چه میکشم. سری به تاسف تکان داد. _ من تو را مثل فرزند خودم، ریحانه، دوست دارم. چه فرق میکند؟ امروز در این مکان مقدس، برای تو هم دعا کردم. با شنیدن نام ریحانه، چشمانم سیاهی رفت. پرسیدم: "راستی ، حال ریحانه خانم چطور است؟" _ مدتی پیش به یک بیماری ناشناخته مبتلا شد. بی حال و بی رمق بود. بستری هم شد. دیگر نگذاشتم گلیم ببافد. یک هفته ایی هست که حالش بهتر است. _ خدا را شکر! یاد دوره کودکی بخیر! هنوز ازدواج نکرده؟ _ هنوز نه. دل به دریا زده بودم. _ شنیده ام حافظ قرآن است و به خانم ها، احکام و تفسیر یاد می دهد. شما برای تربیتش خیلی زحمت کشیده اید. چنین دختری لابد خواستگاران زیادی هم دارد. خداحفظش کند! آن وقت ها که خیلی مهربان بود. پلک زدم تا اشک در چشمانم جمع نشود. _ حق با توست. خواستگاران زیادی دارد. مسرور هم در این باره با من حرف زده. نزدیک بود بیهوش شوم. به دیواره کوتاه قبر تکیه دادم تا روی زمین پهن نشوم.... ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞