شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_چهل_و_دو روحیه جوانمردی یک روز
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_چهل_و_سه پتوی خاکی یادم است تازه با آقا محمدحسین آشنا شده بودم. هنوز شناخت زیادی از ایشان نداشتم. فقط می دانستم که در اطلاعات عملیات، معاون برادر راجی است. یک شب تازه از راه رسیده بود، وقتی وارد سنگر شد دیدم خیلی خسته است. موقع خواب بود. اولین برخوردم با ایشان بود. با خودم فکر می کردم چون ایشان معاون واحد هستند، حتما باید امکانات بیشتری برایش فراهم کنم؛ برای همین رفتم دو تا از بهترین پتوهایمان را آوردم، اما در کمال تعجب دیدم دو تا پتوی خاکی را از کنار سنگر برداشت. آن ها را خوب تکاند و بعد یکی را زیر سر گذاشت و دیگری را روی خود کشید و خوابید. با دیدن این صحنه، حالم دگرگون شد.خیلی ناراحت شدم، با خودم گفتم :«ببین چه کسانی در جنگ زحمت می کشند. من لااقل یک پتوی ساده توی خانه ام دارم، اما این بنده خدا از رفتارش مشخص است که خانواده اش، حتی همین پتوی کهنه ی ساده را هم ندارند.» این فکر تا چند وقت ذهن مرا مشغول کرده بود تا اینکه بعد از مدتی به مرخصی رفتم. فرصت خوبی بود تا در مورد خانواده ی ایشان تحقیقاتی بکنم و در صورت لزوم اگر کمکی از دستم برآمد، انجام بدهم. با پرس و جوی زیاد، بالاخره منزلشان را پیدا کردم، اما باورم نمی شد. خانه ی بزرگی که من در مقابل خودم می دیدم با آنچه در ذهنم تصور کرده بودم، خیلی فرق داشت، حتی یادم است یک ماشین هم داخل خانه پارک شده بود ک رویش چادر کشیده بودند. وقتی برگشتم و با بعضی از دوستان مسئله را در میان گذاشتم، تازه فهمیدم که وضع مالی ایشان، نه تنها بد نیست، بلکه خیلی هم خوب است. آنجا بود که متوجه شدم رفتار آقا محمدحسین نشانه ی چیست. در واقع بی اعتنایی او به دنیا کاملا در رفتارش مشخص بود. عشق بازی، کاری بازی نیست ای دل، سر بباز ز آنکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #فقطفرواردکنید #کپےپیگردالهےدارد
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
داستان لاتی که شهید شد
#شهید_دفاع_مقدس
#_شاهرخ_ضرغام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
...🕊🌹نمیدانم تا به حال به غروب خورشید خیره شدهاید یا نه؟ حس خاصی به آدم دست می دهد. آفتاب انگار موقع رفتن، حرفهایی میزند که #اهل_دل آن را به خوبی درک میکنند.
من در رفتار #شهدا خیلی دقت میکردم. بعضی از کارهای شان به ما میفهماند که دیگر ماندنی نیستند. بسیاری از #شهدا علاقه عجیبی به #تماشای_غروب خورشید داشتند. عصرها یک گوشه کز میکردند، به آفتاب خیره میشدند و در سکوتی پر معنا فرو میرفتند. انگار به آفتاب دل بسته بودند که با رفتنش، حس و حال شان عوض میشد، اما نه. #شهدا و دلبستگی؟!
محمد هم از همین قبیله بود. با این که خیلی دوستش داشتم و همیشه با او شوخی میکردم اما غروب وقتی یک گوشه مینشست و به #شفق خورشید نگاه میکرد، دیگر جرأت نزدیک شدن به او را نداشتم.
اگر قسم بخورم که #نور_صورت محمد را در نیمه شب، در تاریکی سنگر با چشمان خود دیدم، باور خواهید کرد؟
با تمام وجود یقین داشتم که محمدم رفتنی است. به خدا باور داشتم این نوجوان چهارده ساله ی نحیف و مُردنی که با تقلب در شناسنامه، خود را به #جبهه_رسانده، شیرمرد عاشق و عارفی است که فقط همین چند روز را در #میهمانی_دنیا میگذراند.
به خودش هم گفتم اما میگفت:
«من لیاقت #شهادت را ندارم.»
یک شب به من گفت:که دوست دارد مفقود شود. من از او بزرگ تر بودم. گفتم:
«نه، شهادت بهتر است. چون خون شهید و تشییع پیکر او در خیابانها میتواند روی عدهای تأثیر بگذارد و ...»
سکوت کرد. چند روزی به عملیات مانده بود. آن شبها با همه ی شبها تفاوت داشت. همه داشتند با خودشان تصفیه حساب میکردند. یک شب محمد همین طور که دراز کشیده بود، نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت:
«رضا! دوست دارم موقع #شهادت، تیر درست بخورد به قلب ام درست همین جایی که این شعر را نوشتهام.»
کنجکاو شدم. سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم. این بیت نوشته بود:
آن قدر غمت به جان پذیرم حسین
تا قبر تو را بغل بگیرم حسین
موقع عملیات، ما باید از هم جدا میشدیم. #والفجر_8 با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س) آغاز شد. چند روز از عملیات گذشت. در این مدت از فرزندان گمنام این آب و خاک حماسههایی را دیدم که در هیچ شاهنامهای نخوانده بودم.
وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچههای امدادگر. دلم برای محمد شور میزد. پرسیدم: «آیا کسی نوجوانی به نام #محمد_مصطفیپور را دیده یا نه؟» برای توضیح بیشتر گفتم: «روی سینه اش هم یک بیت شعر نوشته بود.» تا این را گفتم، یکی جواب داد: «آهان دیدمش برادر! او شهید شده...» منتظر جوابی غیر از این نبودم. گفتم: «الحمدالله... محمد هم رفت.»
دوباره پرسیدم: «شهادت او چه طور بود؟»
امدادگر گفت: «تیر خورد روی همان بیتی که روی سینه اش نوشته بود.»
هم تعجب کردم و هم خیال ام راحت شد. محمد آن طور #شهید شد که خودش دوست میداشت.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
حال و هوای پر زدنم مشهدالرضاست 💚
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شاید شیرینترین و جالبترین قسمت مراسم عقد این بود که خطبه عقد این شهید والامقام به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است.
همسر شهید در روایت آن لحظات میگوید:
نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»
#شهید_نوید_صفری
#شهید_مدافع_حرم
سالروز ولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
و انتَ فیَ و انا فیکَ.. :)
#الحبیب..
ماندنی ترین بوسه
#روز_جهانی بوسه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 گویا ڪه جهان بعد تو زیبا شدنے نیست.... #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھد
💔
آن دم که "دلمان نا آرام" است
باید از خود بپرسیم "کجا تو را
از یاد برده ایم!"
رفاقت برای این جاهاست دیگر...
قطبنمای قلبت می شود #رفیق
برادر! رفیق! دوست شهیدم!
ما را دریاب و دستمان را بگیر
که قلبمان ، روحمان
نیاز دارد نگاهت را
همراهی و عشق و آرامشت را...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... مرگ واسہ بچہ شیعہ زشتہ، بچہ شیعہ بآید شھید شہ(:🍂 #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منا
💔
#آھ...
شهیدمرادیمیگفت:
دعاکنیدکهمبتلابشیم..
باخودتونمیگیدبهچیمبتلابشیم؟!
میگفت؛
دعاکنیدبهدردِبےقرارشدنبرایامامزمان
مبتلابشین:)🥀
میگفت
اونوقتاگهیهجمعهدعاےندبهرونخوندین...
حسکسےرودارینکه
"شبانهلشکرامامحسین(؏)رو ترکڪرده!!💔
#مهدویت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#بسم_الله
هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ
آدما، نقاشیهای خدان:(
#یک_حبه_نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕