eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_چهل_و_سه پتوی خاکی یادم است ت
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  


جبهه ی حسینیه
گاه ماموریت های شناسایی که بچه های اطلاعات می رفتند، خیلی سخت و دشوار بود.
 گاهی شرایط جوی نامناسب بود.
 گاهی منطقه صعب العبور بود و گاهی از نظر موقعیت دشمن خطرناک و ناامن بود،
 گاهی هم تمام این عوامل دست به دست هم می داد و یک شناسایی را طاقت فرسا می کرد.

 خطر، در اطلاعات و عملیات بیش از هر جای دیگر، نیروها را تهدید می کرد ، اما وجود این سختی ها ذره ای در روحیه ی بچه ها، به خصوص محمدحسین تاثیر منفی نمی گذاشت. 

شاید بتوان گفت اصلا او به خاطر همین خطرات و سختی های کار بود که به اطلاعات و عملیات علاقه داشت.


یکی از ماموریت های ما در جبهه حسینیّه بود. آن روز من و محمدحسین با مطهری صفات، یزدانی و چند نفر دیگر از بچه ها قرار بود جلو برویم. خط دست ارتش بود و می بایست ما زمان برگشتمان را با آن ها هماهنگ کنیم.


حدود ساعت هفت صبح از خط خودی خارج شدیم. به محض حرکت ما، هوا توفانی شد. گردباد شدیدی در گرفت و توفان، شن های بیابان را به سر و روی بچه ها می ریخت.
حرکت خیلی مشکل بود و کار به کندی پیش می رفت.

حدود چهار ساعت در این شرایط سخت جلو رفتیم. نزدیکی های ساعت یازده بود که دیگر توفان فروکش کرد. بچه ها همه خسته بودند. اوضاع بدجوی، تاب و توان همه را گرفته بود.
کار شناسایی را انجام دادیم و خسته و کوفته به طرف خط خودی برگشتیم.

در این فاصله به خاطر طولانی شدن کار، پست های نگهبانی ارتش عوض شده بود و پست بعدی در جریان ماموریت ما قرار نگرفته بود.

ما هم بی خبر از همه جا با خیال راحت به خط مقدم نزدیک می شدیم. در همین موقع یک مرتبه نگهبان های ارتشی به خیال اینکه ما عراقی هستیم به طرفمان تیراندازی کردند....




... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 | راهکاری برای بهتر دیده شدن خانم‌ها در جامعه ♨️ داستان لینا لونا، حکایت امروز جامعه ما 🔶 چرا خداوند را عامل دیده شدن معرفی می‌کند؟! __________________ 💠 اندیشکده راهبردی 💠 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ✅ لا تیأسوا من روح الله (یوسف/۸۷) 🅾 معجزه خبر نمی کند... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خیر است که بر سفره ی صبحم برسد قندِ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 من بی‌تو معاذ‌ الله... ... 💕 @aah3noghte💕
♥ بہ پادشاهان بگو، برده ندارد علے نوڪرِ شاهِ نَجَف، از همہ آقاتر اسٺ ڪورے چَشمِ عَدو، هر طرفی بنگرے پرچمِ آلِ علے، از همہ بالاتر اسٺ ... 💚💚💚 ۲۰ روز 🌱
شهید شو 🌷
💔 👌⏪ #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز هشتم امروز هرجا عصبانی شدی ؛ 🔘 هیچی نگو!🤐 برو یه جای دیگه.. هرجا خ
💔 👌⏪ 🗓روز نهم امروز ❌ خواستیم حرفی رو نزنیم و پنهونش کنیم راستش رو نگیم، 👈دروغ هم نگیم ❌ و اینکه مثل دیروز ❌ اگه کنارمون داشتن از کسی غیبت میکردن از اون شخص دفاع میکنیم ؛ همونطور که از مامانمون دفاع میکنیم❗️ اگه بلد نبودیم به یه بهانه ای از اونجا خارج میشیم ... سعی کنیم و از خدا کمک بگیریم🌱💪 فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 که بدنش با هم از بین نرفت مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ‌ی شهدا با اجساد عراقی، جنازه و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می ‌آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده، سالمِ سالم... گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی‌ ها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بی‌ تأثیر بود.. و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟ گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه: جدی به نماز شب داشت با وضو بود بر غسل جمعه داشت زیارت عاشورایش هم ترک نمی‌ شد وقت برای امام حسین (ع) گریه می ‌کرد، اشک ‌هایش رو به بدنش می ‌مالید. مادرش هم میگفت: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می ‌اومد، رفتن به جمکران را ترک نمی ‌کرد.. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم ... و ما ادراک حاج مسلم... تازه با هم آشنا شده بودیم. هر روز که می
💔 اسمش عبدالله بود؛ همیشه سرش پایین بود و خیلی باحیا بود. هیچ وقت با آدم چش تو چش نمی کرد. یه لبخند ریز هم همیشه رو لباش بود! رفته بود مرخصی، خوشتیپ کرده بود و موهاش رو هم کوتاه کرده بود و سر و صورتش رو صفا داده بود. قرار بود عقد کنه💝 و سر و سامون بگیره زنگ زدن بهش گفتن بیا! منطقه شلوغ شده و بهت احتیاج داریم. خیلی شجاع و نترس؛ توی سختی ها مثل شیر بود و چقر! یادش بخیر! درگیر که شدیم از هم جدا افتادیم، یه کوچه بینمون فاصله بود! عبدالله بود و فرمانده‌ش! البته فرمانده که چه عرض کنم؟! بگم داداش بزرگترش، بهتره. فرمانده که تیر خورد، عبدالله اومد بیاد سمتش که از پشت زدن توی قلبش و افتاد.دیگه نمی تونست تکون بخوره. فرمانده که سرش رو روی پاش گذاشت بهش می گفت ترکم نکن! دوتایی بغض کرده بودند. دست هم رو گرفتند و فشار می دادند. فرمانده گفت: شهادتین بگو... گفت بعد با یه صدای نسبتا آروم و یه دست مشت شده، این جمله رو گفت و علمدار شد: دیدم فرمانده داره میاد و گریه می کنه و هی صدا میزنه: عبدالله، عبدالله! شهید شد روی پاهای خودم پیکر مطهرش جا موند و نتونستیم بکشیم عقب! نامردا رسیدن بهش و چند تا تیر توی سینه‌ش خالی کردند خون بچه های شهیدمون خیلی زود اثر کرد و مسلحین نتونستن بمونند، با کلی کشته و زخمی کشیدند عقب. عبدالله رو هم بچه ها شب آوردند عقب، اما... ✍به روایتِ .. 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید! از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند
💔 عجب دعاییه: خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد!!! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۲۴۷) وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ
✨﷽✨ (۲۴۸) وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‌ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‌ وپيامبرشان به آنها گفت: نشانه‌ى حكومت او اين است كه تابوت (عهد) به سوى شما خواهد آمد، (همان صندوقى كه) آرامشى از پروردگارتان و يادگارى از ميراث خاندان موسى وهارون در آن است، در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى‌كنند، همانا در اين موضوع، نشانه‌ى روشنى براى شما است، اگر ايمان داشته باشيد. ✅ نکته ها براى اينكه يهود به فرماندهى طالوت اطمينان و يقين پيدا كنند، پيامبرشان به آنها گفت: صندوق مقدّس بنى‌اسرائيل به آنها بازگردانده مى‌شود، تا نشانه‌اى براى انتخاب طالوت از سوى خداوند باشد. مراد از تابوت همان صندوق چوبى بود كه مادر موسى، نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نيل انداخت و مأموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند. آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود. وقتى موسى عليه السلام به پيامبرى رسيد، الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نيز زره و ساير يادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ خود «يوشع‌بن‌نون» سپرد. اين صندوق، به صورت صندوقى مقدّس كه صندوق عهد نام گرفته بود، در ميان بنى‌اسرائيل بود و آن را در جنگ‌ها پيشاپيش سپاه حمل مى‌كردند، ولى كم‌كم قداست آن شكسته و مفقود شد. اين صندوق ربوده شده را در زمان رياست طالوت، خداوند از طريق ملائك به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمينان خاطر آنان باشد. 🔊 پیام ها - سرچشمه‌ى آرامش خداوند است، گرچه با وسائل باشد. «فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» - انسان هميشه به آرامش نياز دارد، به خصوص در آستانه رفتن به ميدان جهاد. «فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» - رهبر الهى، نشانه‌ى الهى لازم دارد. چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود، لازم بود نشانه‌اى الهى او را تأئيد كند. «تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ» - اگر صندوقى كه با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته، مقدّس و آرام بخش است، پس مقدّس شمردن صندوقى كه بر روى قبر اولياى الهى است، خلاف قرآن نيست. زيرا در همه آن صندوق‌هايى كه در مشاهد مشرّفه است،قرار دارد. «بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‌ وَ آلُ هارُونَ» - حفظ آثار انبيا، ارزش داشته ومايه‌ى آرامش خاطر وتبرّك است. «بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 چرا انقد زندگی کردن سخت شده!؟ میدونی چرا؟ چون صاحبمون نیست.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شهید حاج قاسم سلیمانی ✨واللّٰه واللّٰه واللّٰه✨ از مهم ترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبى و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهم ترین محور محاسبه این است... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_چهل_و_چهار جبهه ی حسینیه گاه م
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  



در این فاصله به خاطر طولانی شدن کار، پست های نگهبانی ارتش عوض شده بود و پست بعدی در جریان ماموریت ما قرار نگرفته بود.

ما هم بی خبر از همه جا با خیال راحت به خط مقدم نزدیک می شدیم. در همین موقع یک مرتبه نگهبان های ارتشی به خیال اینکه ما عراقی هستیم به طرفمان تیراندازی کردند....

 بچه ها که انتظار چنین استقبالی را نداشتند؛ سریع روی زمین دراز کشیدند و خود را پشت تپه کوچکی که آنجا بود، رساندند. 
کاری نمی توانستیم بکنیم.

اگر سرمان را بالا می آوردیم به دست نیروهای خودی تلف می شدیم. بچه ها بلاتکلیف پشت تپه سنگر گرفته بودند. 


محمدحسین که با این مسائل به خوبی آشنا بود و چندین بار در موقعیت هایی بدتر از این قرار گرفته بود، بی خیال و راحت نشسته بود و بچه ها را آرام می کرد.


چاره ای نبود، باید منتظر می ماندیم تا ببینیم بالاخره چه اتفاقی می افتد. ارتشی ها پس از اینکه حسابی به طرف بچه ها تیراندازی کردند، یک گروه برای اسیر کردن ما جلو فرستادند.

این بهترین موقعیت بود، زیرا با نزدیک شدن آن ها می توانستیم سر و صدا کنیم و خودمان را به آن ها بشناسانیم همین طور هم شد، وقتی نزدیک شدند فورا بچه ها را شناختند.

 عذرخواهی کردند و گفتند این مسئله به خاطر تعویض نگهبان ها اتفاق افتاد. خلاصه آن روز خطر بزرگی از بیخ گوشمان گذشت. کار خدا بود که هیچ کس، آسیبی ندید.



... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 😔 از آیت الله بهاءالدینی (ره) پرسیدند:⁉️ علت اینکه عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین می‌شود چیست؟ فرمودند: چون در آن لحظه👇 قلب مقدس امام عصر(عج) به سبب عرضهٔ اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متاثر می‌شوند.💔 حضرت قلب و مدارِ وجود است..💫 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕