eitaa logo
شهربانو
526 دنبال‌کننده
978 عکس
171 ویدیو
0 فایل
بیا از محجبه ها تشکر کنیم و خاطرمونو به اشتراک بذاریم روایتت رو اینجا بنویس👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند. بنابراین به پیشنهاد مادرم زبان مالایی را در بهترین دانشگاه در رشته ی زبان و ادبیات خارجی انتخاب کردم. بعد از شروع مطالعه زبان مالایی، به کشور مالزی علاقه مند شدم اما با توجه به اینکه من توانایی ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداشتم، تلاش کردم که بهترین دانشجو در کلاس خود شوم. بعد از یک سال مطالعه ی زبان مالایی هنوز کلمات زیادی بودند که معنی انها را نمیدانستم. دقت که کردم متوجه شدم بیشتر این کلمات مربوط به اسلام هستند. بنابراین تصمیم گرفتم در کلاس های اسلامی شرکت کنم. در آن زمان قصد من از شرکت در این کلاس ها فقط برای مطالعه بود. اما یک روز دوست مالزیایی من.... ... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش1 #دختر_ژاپنی قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند. بناب
اما یک روز دوست مالزیایی من مرا دعوت کرد که به مسجد بروم برای دیدن نمازشان به آنجا رفتم. این اولین باری بود که حجاب داشتم. تصور میکردم که چون دوسال در دانشگاه مطالعه کرده ام چیزهای زیادی درباره ی اسلام میدانم. اما زمانی که نماز مسلمانان رادر مسجد دیدم خیلی تعجب کردم، نمیدانستم چرا انها روزی پنج مرتبه نماز میخوانند. بله.البته انها مسلمان بودند و برای خدا نماز میخواندند.اما نمیفهمیدم چرا میخواهند آن را انجام دهند.🤔 با اینکه من دوست داشتم لباس های مد روز را بپوشم اما با پوشیدن حجاب احساس آرامش میکردم. بعداز ان تصمیم گرفتم که بدنم را بیشتر بپوشانم به دلیل احترام به وجود و نفسم. برای پیداکردن هدایت در مالزی تصمیم گرفتم که یک ماه در مالزی درباره ی اسلام مطالعه کنم. از این سفر چیزهای زیادی یادگرفتم. یک ماه چالش! هرروز حجاب میپوشیدم... ... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش2 #دختر_ژاپنی اما یک روز دوست مالزیایی من مرا دعوت کرد که به مسجد بروم برای دیدن نم
بااینکه هوا خیلی گرم بود و توانایی تحمل گرما را نداشتم اما با پوشیدن حجاب قلبم پر از آرامش و خوشحالی میشد. هر روز نماز میخواندم و سعی میکردم دعای افتتاح را حفظ کنم.(البته سوره ی فاتحه را قبل از اینکه به مالزی بیایم تمرین کرده و حفظ بودم). شکر خدا مردم زیادی برای من دعا کردند. اما مشکلات زیادی با خانواده و دوستان و شغلم داشتم و برای گفتن شهادتین اماده نبودم. به خدا اعتقاد داشتم، بنابراین شهادتین را درقلبم گفتم و برای برطرف شدن مشکلاتم دعا کردم. بعد از خواندن قرآن خیلی گریه کردم و ناگهان نور هدایت را در قلبم احساس کردم. برای اینکه شهادتین را حظ نبودم به مسجد رفتم . بدون اینکه بپرسم میتوانم امروز شهادتین بگویم یا نه. مردمی که درمسجد بودند با خوشرویی به من خوش آمد گفتند. بیشتر از ده خواهر مالزیایی امدند تا شاهد مسلمان شدن من باشند. از ان به بعد من به "نور آریسا مریم" تبدیل شدم. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir