eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
62 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفاوارد گروه بعدی شوید
#کتاب‌دا🪴 #قسمت‌هشتاد‌سوم🪴 🌿﷽🌿 نمازم را که خواندم، به سجده رفتم. آنجا بود که اشک هایم ریخت. بع
🪴 🪴 🌿﷽🌿 کمی بعد زینب خانم هم به من پیوست. ساعت ده و نیم، یازده بود. همان طور که توی محوطه گشت می زدیم، زینب خانم مرتب خمیازه میکشید. معلوم بود خیلی خسته است. بعد از دخترش گفت. معلوم بود خیلی دخترش را دوست دارد و برای همین یکی، دو روزی که او را ندیده بود، دلتنگی اش را می کرد. راه می رفتیم و زینب خانم حرف میزد به شهدا که می رسیدیم و می دیدم روی زمین جلوی مسجد خوابیده اند، حالم دگرگون می شد. وقتی به تنهایی و مظلومیتشان فکر می کردم، دلم می خواست کنارشان بمانم و کاری برایشان انجام بدهم، به آنها که نگاه می کردم، زیب خانم نمی گذاشت توی فکر بروم. مرتب می پرسید: حواست به من هست؟ میگفتم: آره. ولی دوباره در افکار خودم فرو می رفتم. لحظات تولدشان که شادی را به خانه هایشان آورده بودند، آرزوهایی که داشتند و برایش تلاش می کردند و خیلی چیزهای دیگر که یک انسان در طلب آن است. خودم هم آرزوهای زیادی داشتم. منتظر موقعیتی بودم که دوباره ادامه تحصیل بدهم. از زمانی که علی درباره روستاها از فقر و نبود بهداشت شان حرف زده بود این فکر به ذهنم رسیده بود. هر روز عزمم بیشتر جزم می شد، درس بخوانم و برای رفع محرومیت کاری کنم. هر چه می گذشت صدای زوزه و پارس سگ ها نزدیک تر می شد. چند دفعه سنگ برداشتیم و به طرف صداها پرت کردیم. ولی قضیه کم کم جدی شد. اول از بین درختها صدای دندان قروچه کردنشان که نشان می داد آماده حمله اند را شنیدیم. پشتم لرزید احساس کردم هر آن هجوم می آوردند و از پشت، ساق پاهایمان را گاز می گیرند. زینب خانم سر و صدا راه انداخت. با چوب به این طرف و آن طرف می کوبید تا آنها را بترساند. به نظر من این کارها فایده ایی نداشت، چون تعدادشان زیاد بود. توی آن تاریکی برق چشم هایشان را می دیدم. با زینب دست ها و بغل هایمان را پر از سنگ کرده، منتظر حمله شان بودیم. یک بار در حین دور شدن از محوطه درختکاری، حس کردیم پشت سرمان هستند. با هول به عقب نگاه کردیم. یک گله سگ در حالی که از دهانهایشان کف بیرون می ریخت و تیزی دندان هایشان زهره ترکم میکرد، پشت سرمان بودند. پاهایم از ترس می لرزیدند. سعی کردم به زینب خانم بچسبم. شروع کردیم به سنگ زدن، همین طور خم می شدیم و از روی زمین سنگ بر می داشتیم و به طرفشان پرت می کردیم. درد کمر و کتف هایم که به خاطر بلند کردن و گذاشتن جنازه ها بود، تازه می شد و آهم را در می آورد. صدای زوزه سگها نشان می داد، سنگ هایی که به طرفشان می زنیم به آنها می خورد. کم کم از تعدادشان کم شد و بالاخره رفتند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘
🪴 🪴 🌿﷽🌿 خیلی خسته بودیم. به سمت اتاق ها رفتیم. وقتی از کنار ده، دوازده شهید گمنامی که جلوی مسجد خوابانده بودیم، گذشتیم، یک لحظه ایستادم و نگاهشان کردم. گفتم: الان خانواده های شما کجا هستند؟ کجا دنبال شما می گردند؟ زینب گفت: من برای همین دلم نیومد برم خونه. زیاد نایستادیم و راه افتادیم. امیدوار بودم نیروهای کمکی که آن جوان مسجدی قول آمدنشان را داده بود تا الآن سر و کله شان پیدا شده باشد. ولی وقتی جلوی اتاق ها رسیدیم، دیدم هیچ خبری نیست. مریم خانم و آن زن همکارش هنوز مشغول حرف زدن بودند. پیرمرد دراز کشیده بود و به رادیو بی بی سی گوش میکرد. آن یکی هم آنطرف تر خوابیده بود. زینب هم ایستاد به حرف. من رفتم توی اتاق. به زاویه سه گوشی که دیواره فلزی کمد با دیوار ایجاد کرده بود، تکیه دادم و پاهایم را دراز کردم. پر چادر را رویم کشیدم. دو، سه دقیقه بعد زینب گفت: مامان نمی آیی، بیرون بخوابی؟ گفتم: نه این را که گفتم، زینب خانم و به دنبالش مریم خانم آمدند داخل و روی موکت دراز کشیدند. به من هم گفتند: چرا اون جوری نشستی؟ پاشو بیا درست بخواب. گفتم: این جوری راحت ترم دیگر نگفتم که دلم برنمی دارد روی آن موکت کثیف بخوابم. موکتی که غیر از کهنگی و نخ نما بودن، انگار سالها بود روی آب را به خود ندیده بود. هوای اتاق هم برخلاف هوای خنک و دلچسب بیرون، دم کرده و سنگین بود. با این حال قبل از اینکه خوابم ببرد، بلند شدم و در چوبی اتاق را روی هم گذاشتم مریم خانم که متوجه کارم شد، گفت: چرا در رو میبندی؟ خفه میشیم. گفتم: این طوری خیالمون راحت تره. گفت: حالا تو این تاریکی کی هست ما رو ببینه. مجبور شدم در را نیمه باز بگذارم و برگردم سر جایم. سعی کردم بخوابم اما تا چشمانم گرم می شد و روی هم می رفت، ولوله و همهمه غریبی توی سرم میپیچید و با هول از جا می‌پریدم. دور و برم را که نگاه می کردم تازه یادم می افتاد کجا هستم. صلوات می فرستادم و دوباره از خستگی چرتم می برد و چند دقیقه بعد دوباره از خواب میپریدم. خواب زینب و مریم خانم سنگین شده بود. انگار نه انگار که چنین روز وحشتناکی را پشت سر گذاشته اند. از آن طرف صدای څرځر کردن پیرزن که بیرون خوابیده بود با صدای خر و پف مریم خانم قاطی شده بود و اعصابم را به هم می ریخت. اگر هم خودم دچار کابوس نمی شدم، صدای این ها مرا از خواب می پراند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘
30-90.09.27.mp3
18.42M
💠سلسله سخنرانی با موضوع یاد مرگ ✅ جلسه سی ام 🔹 وحشتناک ترین جا برای انسان چیست ؟ 🔹 صحرای محشر چگونه است؟ 🔹 شرط در امنیت بودن مومنین چیست؟ 🔹 نامه اعمال چیست و چگونه است ؟ ❇️❇️❇️❇️❇️
1_1989529704.mp3
4.96M
9 💠آدما، شبیهِ اونایی میشن؛ که ازشون الگوبرداری می کنند! ✅اگر الگوهای زندگی تو، روح سالمی داشته باشند؛ کمکت میکنند تا بتونی، با قدرت، از سلامت روحت مراقبت کنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 اثر یک سلام بر حسین علیه‌السلام بعد از آب خوردن، در روز قیامت! 🎙 آیت‌ الله (رحمة الله علیه) ذکر توصیه شده بعد از آب خوردن در کتاب نفس المهموم (ص۱۷)👇 🌹 صَلَواتُ اللّهِ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ اَصْحابِهِ وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ وَاَعْدائِه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅من طرفدار آقای هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف رای خواهم داد. ✅من طرفدار آقای هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای جلیلی اجماع کنند حتما به آقای جلیلی رای خواهم داد. 👌این باید شعار تک تک بچه های انقلابی باشه، اون رو اعلام عمومی کنند تا کشور و انقلاب رو از و اون دوره سیاه نجات بدن.🌱🌷🌱🌷 کاری کنید تا
4_5780542989868729601.mp3
24.75M
_⚡️_ 💳 از خرج کردن برای عید غدیر نترس ،‌ ۲۰۰/۰۰۰ برابر برمی گرده !! 🎙حاج آقا دارستانی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
احکام انواری 403.3.30.mp3
2.56M
🔸زمزم احکام 🔸با موضوع:نسیه 🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم ان‌شاء الله
☀بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ☀ اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان‌ وَانْصُراني‌ فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤 https://eitaa.com/shahrah313 شاهراه ظهور 1احادیث https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا
‍ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ ✨امروز دوشنبه 4 تیر 1403 هجرے شمسى🗓 17 ذی الحجه 1445 هجری قمرے🗓 24 ژوئن 2024 ميلادى🗓 ذکر روز دوشنبه 🌷 ✨دعای برکت روز: 🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ. 📘بحار الأنوارج87/ص356 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا