eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
62 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙استاد شجاعی 🔸شرط اثربخشی اعمال.... 👌کوتاه و شنیدنی
لطفاوارد گروه بعدی شوید
#کتاب‌دا🪴 #قسمت‌صد‌پانزدهم🪴 🌿﷽🌿 بعضی ها با دیدن پیکرها وحشتزده می شدند و می گفتند: عاقبت ما ه
🪴 🪴 🌿﷽🌿 انفجارها آنقدر مهیب بودند که من احساس کردم زمین شکاف پیدا کرده و ما در جا فرو می رویم. تا چند دقیقه بعد فضا همچنان غبارآلود بود. خاک نمی گذاشت چشمانم را باز کنم. توی دلم گفتم: بیمارستان با خاک یکسان شده. چشم باز نکرده هواپیماها دور بعدی راکتهایشان را سمت پل ریختند. اما خوشبختانه به پل اصابت نکرد. راکت ها توی شط افتاد و در آب منفجر شد موج انفجار، آب شط را بیست متری بالا آورد. صدای این انفجار مثل قبلی نبود و صدای خفه ایی داشت و زمین را خفیف تر لرزاند. ما که روی وانت ایستاده بودیم، این جریانات را خیلی بهتر می دیدیم. متوجه شدیم راکتی هم توی ساحل شط، سمت محرزی افتاد ولی منفجر نشد. هواپیماها که رفتند باز تمام تنم میلرزید. همه اش می ترسیدم به جنازه های شهدا هم رحم نشود و دوباره بسوزند. مردم هم از ترس تا چند دقیقه از جای شان جنب نمی خوردند. بعضی ها توی خانه های نیمه ساز اطراف پناه گرفته بودند. یک عده هم خودشان را توی جوی ها و شیارهای آبیاری نخلستان روبرو چپانده بودند. بعضی ها که راه به جایی نبرده بودند، روی آسفالت جاده افتاده و آن را چنگ زده بودند. از همه خنده دارتر بعد از این دقایق ترس و هیجان دیدن دو، سه مرد بود که از توی بشکه های خالی کنار جاده سربرآوردند. همه فکر می کردند، هواپیماها بر می گردند برای همین هرچه ماجد و بقیه میگفتند: بیایید ماشین هایتان را از سر راه بردارید. هواپیماها بمب هاشون رو ریختن دیگه برنمی گردند. کسی باور نمی کرد. اوضاع که آرام تر شد، از بعضی مردم می شنیدم: بریم پمپ بنزین بعدی، بریم آبادان، 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘
🪴 🪴 🌿﷽🌿 عاقلانه نیست اینجا معطل بشویم چندتا زن را هم دیدم که گریه می کردند و نمی خواستند بروند. در بین آن شلوغی جر و با دختر سه، چهار ساله شان که دستش را گرفته بودند، کنار جاده ایستاده بودند تا ماشین های عبوری سوارشان کنند. توی یک دست مرد که صورت آفتاب سوخته و موهای فر و سبیلی کلفت داشت، ساکی بود و با دست دیگرش دست دختر بچه اش را گرفته بود. زن هم که برخلاف مرد قدی کوتاه و هیکلی نسبتا چاق داشت، چادر رنگی سر کرده بود و بقچه ایی در دست گرفته بود. هر دو حدود سی سال سن داشتند، گاه مرد جلوتر از زن قدم بر می داشت و دست دختر بچه را می کشید. زن هم دنبالش میرفت و می گفت: کجا میری؟ خونه زندگی مون اینجاست برای چی بذاریم بریم؟ تو رو خدا بیا برگردیم مرد هم با لهجه جنوبی اش می گفت: زن بمونیم اینجا که چی بشه؟ بمونیم چه کنیم؟ کشته بشیم؟! و زن به گریه افتاد. دست دختر بچه را گرفت و به طرف خودش کشید. مرد گفت: ببین زن، بین همه دارن میرن. د زن با گریه گفت: مگه همه مردم خرمشهر همین ها هستند؟ مرد با صدای بلند جواب داد: اگه بمونیم، کشته می شیم. و زن گفت: ما هم مثل همه. ما بمونیم، هر چی بخواد میشه. مردیم مثل همه، موندیم مثل همه. دختر بچه که بین پدر و مادرش مانده بود و هر بار یکی از آنها او را به طرف خودش می کنید، وقتی دید مادرش با صدای بلند گریه کرد، صدایش درآمد و او هم به گریه افتاد. دلم برای زن سوخت. حق داشت آن طور بی تابی کند. شوهرش دیگر حرفش را گوش نمی کرد، راه می رفت و زن هم که حریف او نمی شد، با گریه حرف می زد و دنبالش میرفت. راننده نیسان بنزین که زد، مأمور جایگاه پولی از او نگرفت و سریع راه افتادیم. بعد از آن همه معطلی راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و با اینکه ماشین سنگین بود و غیر از شهدا پنج، شش نفر هم سوار بودیم، با سرعت پیش می رفت. توی مسیرمان همچنان خمسه خمسه هایی که به طرف مان نثار می شد را می دیدیم. خمپاره ها گاه توی دل بیابان و گاه وسط جاده به زمین می نشست و ترکش هایش به هر طرف پخش می شد. راننده بی توجه به این وضعیت بدون هیچ توقف و تأملی رانندگی می کرد. از جلوی بیمارستان طالقانی که رد شدیم، ازدحام جلوی بیمارستان نشان می داد، داخل آنجا چه خبر است. نزدیکی های آبادان - ایستگاه دوازده - شلوغی جمعیت خیلی زیاد بود. خیلی از مردم به سید عباس پناه آورده بودند. سید عباس، سید جلیل القدری است که کرامات زیادی دارد. مردم خوزستان ارادت و اعتقاد عجیبی به این سید دارند و حالا هم خیلی ها تا اینجا پیاده آمده بودند وقتی راننده ماشین را به طرف پلی که روی بهمن شیر بود، هدایت کرد. جمعیت زیادی را کنار پل ایستاده و عده ایی را هم در حال حرکت دیدم. هر ماشینی که رد می شد مردم به طرفش هجوم می بردند تا سوار شوند. مخصوصا وقتی از فاصله ایی می دیدند ما سه، چهار نفر بیشتر پشت وانت نیستیم به خیال اینکه نیسان خالی است به طرف ماشین ماهجوم می آوردند. می گفتیم: نیایید. جا نیست. میگفتند: چرا بخیلی می کنید. حسین می گفت: بیایید ببینید. اگر جا بود، سوار شید، نزدیک تر که می آمدند و شهدا را می دیدند، شرمنده می شدند. بعضی هایشان صلوات می فرستادند و فاتحه می خواندند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘
🪴 🪴 🌿﷽🌿 پل را که رد کردیم و در جاده آبادان - ماهشهر افتادیم، باز هم جمعیت بود که پیاده از توی جاده و خیابان به طرف ماهشهر می رفتند. تراکم آدم ها خیلی زیاد و بالطبع سرعت ماشین کم شده بود. راننده مرتب بوق می زد تا جمعیت را بشکافد و راه باز کند. دلم خیلی برای این مردم آواره و جنگزده می سوخت. همه شان خسته و رنگ پریده بودند. خیلی هایشان دیگر کفشی به پا نداشتند و به زحمت گونی و بقچه های در دستشان را دنبال خود می کشیدند. بعضی ها هم از شدت خستگی روی شیب کنار جاده ولو شده بودند. باز هم با التماس هایشان برای سوار شدن روبه رو می شدیم. حسین و عبدلله از بس با مردم کل کل می کردند، کلافه و عصبانی می شدند. طوری که عبدلله به لکنت می افتاد. میگفت: میگم جا نیس، خب بیا بشین روی سر من یا می گفت: می خواید من پیاده بشم شما بیایید جای منا دردناک تر از همه این بود که بعضی ها با یک امیدی دست به رانت می گرفتند و وقتی شهدا را می دیدند که روی هم گذاشته شده اند، وا می رفتند. با ناراحتی ماشین را رها می کردند و نا امید برمی گشتند در این وضعیت آشفته دوباره سر و کله هواپیماها پیدا شد. چون ارتفاعشان کم و سرعتشان زیاد بود، صدای غرش شان زهره آدم را می ترکاند. مردم مستأصل و خسته به محض شنیدن این صدا از روی جاده پراکنده شدند و به دل بیابان دویدند. هواپیماها آنقدر پاین پرواز می کردند که سایه شان را بر روی وانت می دیدیم. بعضی ها فریاد کشیدند بزنیدشون شما که اسلحه دارید. بزنید بزنید. حسین هم اسلحه اش را رو به هواپیماها گرفت و شلیک کرد. دوباره صدای یک عده درآمد. نزن نزن. الان اینجا رو بمبارون می کنه، همه از آن طرف راننده از این فرصت استفاده کرد و توانست در جاده خلوت سرعت بگیرد. هرچه به ظهر نزدیک تر می شدیم، آفتاب داغ تر می شد و مستقیم می تابید. دیگر میله های وانت که به آنها تکیه داده بودم هم داغ شده بود، کمرم را می سوزاند. خیس عرق شده بودم هرقدر با پر چادرم خودم را باد می زدم فایده ایی نداشت. خیلی کلافه بودم. گرما بدجوری اذیتم میکرد. لبهایم خشک شده بود و گلویم میسوخت. دلم یک لیوان آب خنک می خواست. از همان جلوی پمپ بنزین که داد و فریاد کرده بودم، تشنه شده بودم و تا این موقع دیگر طاقتم طاق شده بود. وضعیت جنازه ها هم هر لحظه بیشتر از قبل نگرانم میکرد. آب و خون، کف وانت راه افتاده، کف کفشم خونی شده بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘
42-90.12.28.mp3
15.44M
💠سلسله سخنرانی با موضوع یاد مرگ ✅ جلسه چهل و دوم 🔹 آیا اینکه خداوند و ملائک و اولیا بر ما نظارت دارند چیز بدی است ؟ 🔹 چرا ما گناهی رو ترک میکنیم اما دوباره مرتکب آن می‌شویم ؟ ❇️❇️❇️❇️❇️
این که گناه نیست 23.mp3
4.78M
23 ✴️میدونی؛ بزرگترین ویروسی که میتونه روحتـو نابود کنه، چیه؟ اینه که خطایی،درنظرت کوچک باشه، و از انجامِش، نگران نباشی❗️ قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
mehdi_rasoli_arbaein_resido eshghe to toye dela kheyme zade 128.mp3
5.39M
(🏴)همراه با مداحی های ویژه پیاده روی👣 اربعین ۳۳ اربعین رسید و عشق تو توی دلا خیمه زده 🎙حاج مهدی رسولی
☀بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ☀ اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان‌ وَانْصُراني‌ فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤 https://eitaa.com/shahrah313 شاهراه ظهور 1احادیث https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا
‍ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ ✨امروز سه شنبه 30 مرداد 1403 هجرے شمسى🗓 15 صفر 1446 هجری قمرے🗓 20 اوت 2024 ميلادى🗓 ذکر روز  سه شنبه 🌷 ✨دعای برکت روز: 🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ. 📘بحار الأنوارج87/ص356 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 https://eitaa.com/shahrah313 شاهراه ظهور 1احادیث https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا
♥️ سلام بر آن خورشیدے ڪه همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند.. و با طلوعش همگان زیر سایه محبّتش یڪدل و یک نوا مے شوند .. سلام بر او و بر لحظه هاے طلوعش .. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 https://eitaa.com/shahrah313 شاهراه ظهور 1احادیث https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا
🌸 اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‌ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ خداوند نور آسمان‌ها و زمين است؛ و مَثَل نورش همانند چراغدانى است كه در آن چراغى [پرفروغ] باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى [شفاف و درخشنده] همچون ستاره‌اى فروزان، چراغى كه افروخته مى‌شود از [روغن] درخت پربركت زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى؛ روغنش [آنچنان صاف و خالص است كه] نزديك است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هركس را بخواهد با نور خود هدايت مى‌كند، و خدا براى مردم مثل‌ها مى‌زند و خداوند به هر چيزى داناست. 📗سوره نور آیه ۳۵ https://eitaa.com/shahrah313 شاهراه ظهور 1احادیث https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401 شاهراه ظهور2شهدا