eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
65 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 دوباره که صدای در زدن آمد، مجبور شدم کفن را ببندم. برای آخرین بار چشمش را بوسیدم و حلالیت خواستم و خداحافظی کردم. دلم نمی خواست کفن را ببندم. خیلی سخت بود، باز کردنش سخت بود ولی بستنش سخت تر بود. انگار با بستن این گره همه چیز تمام می شید آخرین دیداره آخرین لمس کردن هاء آخرین بودن ها. به خدا گفتم: خدایا چه کار کنم؟ تو کمکم کن، من چطور از بابا دل یکم گفتم: خدایا همان طور که جان بابا را گرفتی مهرش را هم بگیر، محبتش را از دلم بیرون کن. بلکه بتوائم نبودش را، ندیدنش را تحمل کنم، به ناچار کفن را بستم، پیشانی ام را به حالت سجده روی پیشانی اش گذاشتم و با دستانم دو طرف صورتش را گرفتم و گفتم: بابا خودت از خدا بخواه به ما صبر بدهد یک دفعه باد یک حرفشی افتادم. موقعی که کسی فوت می کرد یا شهید می شد میگفت: دوست ندارم به مرگ طبیعی بمیرم. من نمی خواهم در رختخواب جان بدهم. یک بار پرسیدم: مگه مرگ غیرطیعی هم داریم؟ همه به مرگ طبیعی می میرند گفت: مرگ طبیعی، مرگه که توی رختخواب بمیری یا در اثر بیماری و تصادف از دنیا بری پرسیدم: پس اگه آدم اینجوری نمیره، چه جوری باید بمیره؟ گفت: طوری بمیره که در راه رضای خدا باشه. در حال انجام کاری برای رضای خدا باشه گفتم: یعنی بره بجنگه گفت: تنها جنگیدن که نیست کارهایی هست که رضای خدا در آن کار هست. تو اگه بتونی حق به مظلوم را از ظالم بگیری و در این حالت بمیری مرگت فشنگه اگه مردی برای روزی خانواده اش تلاش بکنه و در این راه جونش رو از دست بده، خوبه ولی این ها باز هم کمه آدم باید جوری باشه که تمام و کمال برای خدا و رضایت او کارش رو به انجام برسونه سرم را بلند کردم. دیگر باید از او جدا می شدم و بیرون می رفتم. لحظه بیرون آمدن خیلی سخت تر از داخل شدن بود. من به امیدی داخل آمده بودم. آن موقع امید داشتم شهادتش دروغ باشد و بابا در حال اقما باشد. ولی وقتی گوشم را روی سینه اش گذاشتم و ضربه ائی نشنیدم، مطمئن شدم امیدم ناامید شده. حالا با اطمینان از رفتن بابا بیرون می رفتم و این خیلی برایم سخت و سنگین بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘