eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
62 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماینده مجلس : آقایان مسئول حداقل به اندازه که جهاد حجاب کردند از حجاب دفاع کنید اکثریت زنان عفیفه را فدای اقلیت نکنید ❤️مجلس عروسی برادر و خواهر در هیات دختران انقلاب
مادری بود بنام ننه‌علی آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم.... http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
‏به‌این‌فکرمیکردم‌چرا نمیاداونی‌که‌بایدبیاد؟ به‌این‌نتیجه‌رسیدم‌شایدنیستیم اونی‌که‌بایدباشیم :) ! 💔 «اللهم عجل لولیک الفرج» ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ . http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق(ع) : دختران، حسنه اند و پسران نعمت و (روز قیامت) براى حسنه پاداش داده می‌شود و از نعمت سؤال خواهد شد . 📙کافی ، ج ‏6 ، ص 6 . . http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
📌 شهیدی که نیمه شعبان به دنیا آمد و نیمه شعبان هم به شهادت رسید 🔹️ سردار شهید 'مهدی نظر فخاری' در سال ۱۳۳۸ همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه متولد شد. ◇ نقشی موثر در پیروزی انقلاب در ساوه داشت و سپس در کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران پیوست. ◇ اندیشه تعلیم و تربیت او را معلم کرد و سپس رئیس آموزش و پرورش یکی از شهرهای توابع ساوه شد. ◇ با شروع جنگ تحمیلی وارد عرصه دفاع مقدس شد، در عملیات های زیادی حضور داشت و و مسوول پشتیبانی لشكر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود. ◇ سردار شهید 'مهدی نظر فخاری' در سال 65 همزمان با نیمه شعبان در كربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل شد ◇ مرضیه طهمورثی' مادر مهدی درباره خصوصیات فرزند شهیدش می گوید : سخاوتمندی، مهربانی، وظیفه شناسی، احساس مسوولیت، اخلاص در كار و عبادت و پشت پا زدن به امور دنیوی از مهم ترین ویژگی های شخصیتی آقا مهدی می باشد. ◇ مادر شهید در خاطره ای از مهدی می گوید: روزی برادر كوچكش قصد داشت به جبهه برود و برادرهایش در جبهه بودند، من موافقت نمی‌كردم؛ ◇ برحسب اتفاق مهدی به ساوه آمد، من به او گفتم: «مادر! تو با مصطفی صحبت كن و از رفتن به جبهه منصرفش كن.» و او هم قبول کرد. ◇ مسجد رفته بودم، وقتی برگشتم ديدم ساك مصطفی را بسته و مصطفی نيز خوشحال ايستاده است!‌ ◇ گفت: «مادر! امروز روز ياری اسلام است؛‌ من ديروز كه آمدم جنازه شهيدی را با خود آوردم كه قبلاً‌ برادرش نيز شهيد شده است. . http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 بُخل، مومن را جهنمی می‌کند 🎙 حجت الاسلام و المسلمین . http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «شفاعت مادر» 👤 استاد رائفی پور ◽️ اسباب شفاعت حضرت زهرا چیست؟
👈 روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از کوچه ای می گذشتند. نگاه مبارکشان به گروهی از کودکان افتاد که در حال بازی بودند. پیامبر درهمان حال فرمودند: «وای بر احوال فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان» 👈 اصحابی که حضور داشتند از پیامبر سئوال کردند: یا رسول الله پدرانشان مشرک اند؟ 👈 پیامبر اسلام فرمودند: «نه بلکه پدران مؤمن و مسلمان دارند.» 👈 اصحاب پرسیدند پس علت تأسف شما چیست؟ 👈 پیامبر فرمودند: پدران و مادران آخرالزمان بیشتر توجه خود را صرف برآوردن نیازهای مادی فرزندان خود نموده و از تربیت دینی آن ها غافلند. برخی از آن ها چیزی از واجبات و فرائض را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر فرزندی شخصاً برای یادگرفتن احکام اقدام نمود او را از این کار باز می دارند و به بهره ی بسیار اندکی از دنیا برای آن ها راضی می شوند.  👈 آنگاه پیامبر فرمودند: من از آن ها بیزارم و آن ها نیز از من بیزارند. بحارالانوار ج۲۳ ص ۱۱۴. http://eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
لطفاوارد گروه بعدی شوید
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۱۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و چهاردهم:غلبه بر یکنواختی و ملال
✫⇠(۱۱۵) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و پانزدهم:مرگ باشکوه یک غواص(۱) 🍂یه تیر به دستش خورده بود و یکی کنار ابروش. سه روز لابلای نیزارها با مرگ دست و پنجه نرم کرده بود و به امید یافتن روزنه ای برای خلاصی از محاصره دشمن و برگشتن تلاش می کرد ، او منطقه رو خوب می شناخت و راهنمای بچه ها توی عملیات بود ، اما دشمن همه جا حضور داشت و هیچ راهی برای خروج از نیزار و رسیدن  و الحاق به نیروهای خودی وجود نداشت. بعد از سه شبانه روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ در نهایت، به علت خونریزی زیاد و تحلیل رفتن قوای بدنی مقاومتش شکسته شد و به اسارت در اومد. علیرغم جوانی، جزو نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشکر امام رضا علیه السلام بود و به گفته دوستاش، در کارش خیلی خبره بوده. 📌محمد بعد از تحمل حدود شش ماه اسارت در استخبارات بغداد و زندان الرشید و تکریت ۱۱ هنوز لو نرفته بود و همانند بقیه اسرا بصورت عمومی مورد اذیت و آزار دشمن قرار می گرفت تا اینکه خامی و سادگی یکی از دوستاش کار رو برای او سخت کرد. بسیار شنیده اید که. بعضی وقتا ضربه ها و زیانهایی که از یه دوست نادان و احمق به انسان می رسه خیلی کاری تر و جبران ناپذیرتر از آسیبیه که دشمن به آدم میزنه. 📍یکی که خیلی محمد رو دوست داشته و شاهد رشادتها و توانایی و تجربه اش تو کارای اطلاعات و عملیاتی اش تو جبهه بوده می شینه پیش بچه ها و از توانمندیهای محمد براشون میگه و همین دهن لقی و نشناختن شرایط سرآغاز ماجرایی بسیار تلخ و هولناک برای محمد رضایی شد. از شانس بدِ محمد توی آسایشگاهی افتاده بود که یه جلاد بی مروت بنام ناصر- که بعدا داستانشو براتون میگم- بود . یکی از جاسوسها این حرفها رو شنیده بود و ظاهرا از طریق همین ناصر به گوش بعثیها رسیده بود. 🔸️یکی از تلخترین حوادث ماهای آغازین اسارت🌷 این جوان مظلوم بود . بعد از لو رفتن محمد و با توجه به حساسیت بعثیها به نیروهای اطلاعات عملیات و از طرفی بمنظور کشیدن اطلاعات ، دنبال همچی کسایی می گشتن و زیر شدیدترین شکنجه ها قرار می دادن و معمولا هم زنده بر نمی گشتن...   ☀️ ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠(۱۱۶) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و شانزدهم:مرگ با شکوه یک غواص(۲) ♦️از نحوه شهادت خیلی اطلاعاتی نداشتیم و پیکر پاک این شهید رو هم به بچه ها نشون ندادن. چند روز پیاپی محمد رو برده بودن و شکنجه میدادن و ازش خواسته بودن اعتراف کنه و اطلاعاتی رو از جبهه و مسائل اونو که میدونه لو بده ، اما محمد مقاومت کرده بود و هر بار انکار می کرد که نیروی اطلاعات هستش. اونام جری تر می شدن و بیشتر اذیتش می کنن. تا اینکه منجر به شهادت ایشون با یه وضع بسیار فجیع و استثنایی میشه. که در ادامه نحوه دقیق شهادتشو خدمتتون عرض می کنم. ⚡با توجه به جوِ سنگین و خفقان داخل اردوگاه ، اطلاعات دقیقی از نحوه شهادت محمد در دست نبود و روایتهای مختلفی وجود داشت و منم چون خیلی کنجکاو بودم و دوست داشتم وقایع رو همانگونه که بوده بدونم و احیانا اگه برگشتیم به ایران بدون کم و زیاد روایت کنم در پی کسی بودم که از نزدیک شاهد ماجرا بوده و از زبون اون فرد اصل قضیه رو بشنوم . 📌تقریبا یه سال بعد که آبها از آسیاب افتاد و شرایط تا حدودی بهتر شده بود، یه روز که بچه ها می گفتن مترجم صحنه شکنجه و شهادت محمد رضایی بوده رو دیدم. از شهادت رضایی خیلی گذشته بود و اوضاع تا حدودی عادی شده بود، 📍رفتم پیش ایشون و ازش خواستم نحوه شهادت شهید رضایی رو برام توضیح بده. اولش می ترسید و طفره می رفت، چون ازش خواسته بودن چیزی به کسی نگه و اگه حرفی از این ماجرا با کسی در میون بزاره اونو زنده نمی زارن، اما با اصرار من و اطمینان از اینکه تا زمانی که در اسارت هستیم پیش هیچ کسی حرفی نمی زنم و با توجه به اینکه به صداقت من اطمینان داشت زبون باز کرد و چیزهایی رو گفت که همونجا مو بر بدنم سیخ شد. گر چه خودم بارها شکنجه شده بودم و شاهد شکنجه های طاقت فرسای دوستانم بودم ، ولی این مورد خیلی ویژه بود. ادامه ماجرا رو از زبان عباس عرب بشنوید...     ☀️   ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠(۱۱۷) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و هفدهم:مرگ با شکوه یک غواص(۳) 🔞 این قسمت دلخراش است🔞 🍂تعدادی از خشن ترین شکنجه گرهای بعثی که شاخص ترینشون علی پلنگی و عدنان بودن رضایی رو بردن داخل راهروی حموما، قبلش دیوترم حموم رو روشن کرده بودن و آب به حد جوش رسیده بود. پیراهن و زیرپوششو دراوردن و مقداری با کابل بهش زدن و بعد از اینکه بی حال شد انداختنش زیر دوش آبِ جوش. هر چی سعی می کرد از زیر دوش بیاید کنار اونها اجازه نمی دادن تا اینکه پوست بدنش سوخت و تاول زد. بعد مقداری شیشه کف راهرو خُرد کردن و رضایی را روی شیشه ها با بدن برهنه می غلتوندن و با کابل می زدن که شیشه ها توی بدنش فرو بره. به اینم اکتفا نکردن و اونقدر با کابل زدن که تکه های پوست تاول زده با ضربات کابل جدا می شد و شیشه ها بیشتر فرو می رفت. از همه جای پیکر شهید خون زده بود بیرون و بدن بریان شده بود. ⚡این میزان از شکنجه ارضاشون نکرد و آب نمک آوردن و روی زخمها و بدن سوخته و پاره پاره شده می ریختن. عباس گفت: دیگه طاقتش طاق شد و از شدّت درد ناله می کرد که یکی از نگهبانها یه قالب صابون از اون صابونایی که به اندازه یه پاره آجر بودن رو به زور توی دهان رضایی فرو کرد. شدت جراحات و وارد شدن کف صابون داخل حلق و ریه ی محمد به او امان نداد و خفگی مزید بر علت شد و همونجا کف راهروی حموم در نهایت مظلومیت جان داد و آن و به دیدار اربابش امام حسین علیه السلام رفت و چه رفتن باشکوه و با عظمتی ! 💥محمد متولد سال ۱۳۴۶ بود و زمان شهادتش فقط بیست بهار از عمرش سپری شده بود که یکی از اونها در اسارت بود. اون حاضر نشده بود کوچکترین اطلاعاتی به دشمن بده جان شیرینشو تقدیم اسلام عزیز و وطن پرافتخارش ایران کرد. خداوند هم این شهید گرانقدر رو بی مزد و پاداش نگذاشت... ☀️   ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯