eitaa logo
شهر خدا
48 دنبال‌کننده
769 عکس
333 ویدیو
20 فایل
💕جایی برای دیدن، خواندن، و شنیدن مطالبی که حالِ دلِ♥️شما را خوب می کند💕 @labbaik128 :ارتباط با مدیر 🌷مدیر ترین مدیرانِ دنیا، شهدا هستند؛ آنها حتی مرگ خود را هم مدیریت میکنند!🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شهید من قابله ای از آسمان.mp3
زمان: حجم: 3.76M
🌷﷽🌷 ❤️ ⏪ فرمانده گردان عبدالله ✅ قابله ای از آسمان 🔸 مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را باردار بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله. به یک ساعت نکشید، دیدیم در می‌زنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. 🌺 آن خانم نه مثل قابله‌ها، و نه حتی مثل زن‌هایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آن‌قدر وضع حملم راحت بود که آن‌ طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.🎁 آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم. 🔰 سال‌ها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. می‌گفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه‌ رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش می‌کردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین. ⏺ گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کس بود، خودش اومده بود. ✅ 📙 کتاب 🌿 🍂🍂 🍀🍀🍀 🍁🍁🍁🍁
دوست شهید من چراغی که به همسایه رواست.mp3
زمان: حجم: 2.34M
🌷﷽🌷 ❤️ ⏪ فرمانده گردان عبدالله ✅ چراغی که به همسایه رواست به خانه حرام است❗️ 🏠 خانه ما آفتاب گیر بود. از اواسط بهار تا اوایل پاییز من وچند تا بچه قد ونیم قد، دایم با گرما دست و پنجه نرم می کردیم. فقط یک پنکه درب و داغان داشتیم. من نمی دانستم عبدالحسین فرمانده گردان است ولی می دانستم حقوق او کفاف خریدن یک کولر را نمی دهد. 🔰 یک روز اتفاقی فهمیدم از طرف سپاه تعدادی کولر به او داده اند تا به هر کس خودش صلاح می داند بدهد. ⏮ بعضی از دوستانش واسطه شده بودند تا یکی از آنها را ببرد خانه خودش. قبول نکرده بود. بهش اصرار کرده بودند. 📛 گفته بود: این کولرها مال اون خانواده هاییه که جگرشون داغ شهید داره، تا وقتی اونا باشن، نوبت به خانواده من نمی رسه.✅ 📙 کتاب 🌿 🍂🍂 🍀🍀🍀 🍁🍁🍁🍁
دوست شهید من بانویی که مهمات جابجا میکرد.mp3
زمان: حجم: 2.85M
🌷﷽🌷 ❤️ ⏪ فرمانده گردان عبدالله 9️⃣ بانویی که مهمات جابجا می کرد‼️ 📎 از اینکه آنجا چه کاره است و چه مسئولیتی دارد هیچ وقت چیزی نمی گفت. ولی از مسائل معنوی جبهه زیاد حرف می زد برام . یک بار می گفت: داشتیم مهمات بار می زدیم 🚛 که بفرستیم منطقه. وسط کار یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادر مشکی پا به پای ما کار می کرد و مهمات می گذاشت توی جعبه ها . تعجب کردم.😳 ♨️♨️ تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه های دیگر اصلا حواسشان به او نیست. انگار نمی دیدنش . رفتم جلو. سینه ای صاف کردم . خیلی با احتیاط گفتم: خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید زحمت بکشید . 🌺🌺رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاد فرمود : مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟ یاد امام حسین از خود بی خودم کرد گریه ام گرفت. 💟💟 خانم فرمود : هرکس یاور ما باشد ما هم یاری اش میکنیم.💕💕 📙 کتاب 🌿 🍂🍂 🍀🍀🍀 🍁🍁🍁🍁
دوست شهید من استفاده از بیت المال.mp3
زمان: حجم: 1.53M
🌷﷽🌷 ❤️ ⏪ فرمانده گردان عبدالله استفاده شخصی از بیت المال ☢️ پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست. بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد ،بغل گرفت. از خانه دوید بیرون🏃🏻‍♂️. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم . 😳ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش،یک تاکسی 🚕 گرفت. 💐درآن لحظه ها، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.💐 📙 کتاب 🌿 🍂🍂 🍀🍀🍀 🍁🍁🍁🍁