eitaa logo
شهر خدا
50 دنبال‌کننده
769 عکس
333 ویدیو
20 فایل
💕جایی برای دیدن، خواندن، و شنیدن مطالبی که حالِ دلِ♥️شما را خوب می کند💕 @labbaik128 :ارتباط با مدیر 🌷مدیر ترین مدیرانِ دنیا، شهدا هستند؛ آنها حتی مرگ خود را هم مدیریت میکنند!🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 📹 تجربه شیرینِ عشق 🔻مگه بهت بد می‌گذره کم میای؟ 🎙حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 ☑️روز قیامت به زائر امام حسین علیه السلام خطاب میشود ، دست هرکس را که میخواهی بگیر و به بهشت ببر فرا رسیدن ماه محرم ، ماه حزن و اندوه بر امام زمان عج الله و تمامی شیعیان و محبان اهل بیت و عصمت وطهارت را تسلیت می نماییم 🆔 @hadisgram1
🌹شهید سید اسدالله لاجوردی شب ها در زیر زمین خانه اش خیاطی می کرد تا حقوق خود را بر جمهوری اسلامی تحمیل نکند. 🌹اول شهریور سالروز شهادت/شادی روح بلندش صلوات 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - بسمِ الله از ما اجازه از شما - سید رضا نریمانی.mp3
5.96M
💕 🔳 احساسی 🌴بسم الله از ما اجازه از شما 🌴ایشالله پیاده کربلا 🎤 ♨️ @Maddahionlin 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14273957d644a41c5277c9d2b2d361279ac92862.mp3
15.9M
عشق مثل شهید حمید باشی عشق یعنی مدافع حرم باشی🌷 🎙
🧔🏻❤️ شهید مدافع حرم 0⃣1⃣ حمید به معراج رفت 🕊 🔸 بعد از شنیدن خبر شهادت حمید از خانه یک راست به معراج الشهدا رفتیم. معراج الشهدا ۲۰ تا پله بیشتر ندارد تا من به بالا برسم یک ساعت طول کشید چند بار زمین خوردم. 🔸 بالای سر تابوت حمید ایستادم و گفتم: ➖ دروغه! عروسکه! الان دست میزنم بلند میشه دوباره شیطنتش گل کرده و میخواد سر به سرم بزاره. سمت چپ صورتش پر از ترکش بود. چشم های نیمه بازش را که دیدم خندیدم و گفتم: ➖ حمید شوخی بسه پاشو دیگه به خدا نصفه عمر شدم. 😔 حس میکردم دارد با من شوخی می کند یا شاید هم خواب رفته پیش خودم گفتم الان دست میکشم توی موهاش الان میبوسمش حمید خجالت میکشه بلند میشه. چشم هایش را بوسیدم سرم را عقب آوردم انتظار داشتم حمید بلند بشود و این داستان را همینجا تمام کند. همه صورتش را بوسه باران کرده‌ام به این امید که تکانی بخورد ... امّا ... طول زندگی هر وقت روی موتور می نشست یا از بیرون می آمد دست های سردش را بین دست هایم می گذاشت حالا هم دستهایش سرد سرد بود می خواستم با دست هایم گرمش کنم. سرم را می بردم جلو توی صورتش نفس میکشیدم و ها می کردم تا گرم شود اما ناامید شدم😞 🔸 بابا به سمت بالای تابوت رفت بند کفن را باز کرد و گفت: ➖ فرزانه بیا ببین همه جای بدنش ترک خورده امّا سینه‌اش سالم مانده. ❗️ تا این را گفت به یاد حرف حمید افتادم که در مجالس امام حسین محکم سینه میزد و میگفت: ➖ فرزانه این سینه هیچ وقت نمی سوزد ... 📚 کتاب "یادت باشد ..." ❣️ صفحه ۳۰۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا