مداحی آنلاین - بسمِ الله از ما اجازه از شما - سید رضا نریمانی.mp3
5.96M
#توسل 💕
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴بسم الله از ما اجازه از شما
🌴ایشالله #اربعین پیاده کربلا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
♨️ @Maddahionlin 👈
14273957d644a41c5277c9d2b2d361279ac92862.mp3
15.9M
عشق مثل شهید حمید باشی
عشق یعنی مدافع حرم باشی🌷
🎙#سید_رضا_نریمانی
🧔🏻#دوست_آسمانی_من❤️
شهید مدافع حرم #حمیدسیاهکالی
0⃣1⃣ حمید به معراج رفت 🕊
🔸 بعد از شنیدن خبر شهادت حمید از خانه یک راست به معراج الشهدا رفتیم. معراج الشهدا ۲۰ تا پله بیشتر ندارد تا من به بالا برسم یک ساعت طول کشید چند بار زمین خوردم.
🔸 بالای سر تابوت حمید ایستادم و گفتم:
➖ دروغه! عروسکه! الان دست میزنم بلند میشه دوباره شیطنتش گل کرده و میخواد سر به سرم بزاره.
سمت چپ صورتش پر از ترکش بود. چشم های نیمه بازش را که دیدم خندیدم و گفتم:
➖ حمید شوخی بسه پاشو دیگه به خدا نصفه عمر شدم. 😔
حس میکردم دارد با من شوخی می کند یا شاید هم خواب رفته پیش خودم گفتم الان دست میکشم توی موهاش الان میبوسمش حمید خجالت میکشه بلند میشه. چشم هایش را بوسیدم سرم را عقب آوردم انتظار داشتم حمید بلند بشود و این داستان را همینجا تمام کند. همه صورتش را بوسه باران کردهام به این امید که تکانی بخورد ... امّا ... طول زندگی هر وقت روی موتور می نشست یا از بیرون می آمد دست های سردش را بین دست هایم می گذاشت حالا هم دستهایش سرد سرد بود می خواستم با دست هایم گرمش کنم. سرم را می بردم جلو توی صورتش نفس میکشیدم و ها می کردم تا گرم شود اما ناامید شدم😞
🔸 بابا به سمت بالای تابوت رفت بند کفن را باز کرد و گفت:
➖ فرزانه بیا ببین همه جای بدنش ترک خورده امّا سینهاش سالم مانده. ❗️
تا این را گفت به یاد حرف حمید افتادم که در مجالس امام حسین محکم سینه میزد و میگفت:
➖ فرزانه این سینه هیچ وقت نمی سوزد ...
📚 کتاب "یادت باشد ..." ❣️ صفحه ۳۰۴
01 لذت معیت با امام.mp3
5.23M
🏴 لذت هم نشینی با اباعبدالله(ع) 🏴
🎙حجت الاسلام#عالی 🏴
🎤 بسیار زیبا و شنیدنی ☝
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقل یک رویای صادقه از امام حسین علیه السلام در بحبوحه جنگ با داعش
✍راوی: شهید حاج قاسم سلیمانی
⏪انتشار برای اولین بار
#مکتب_سلیمانی
🌹 #روضه_خوان_کراواتی!
.♦️زمانی بود که متواری بودیم، منزلی در مشهد گرفته بودیم که یک اتاق داشت. به خاطر دارم که صاحبخانه، مجلس روضه خوانی داشت و دو تا از مداح های مجلس نیامده بودند؛ #شهید_اندرزگو گفت: حالا که روضه خوان تان نیامده، خود من برای شما روضه می خوانم.
♦️در آن زمان به علت این که در حال فرار بودیم «سید» تغییر قیافه داده بود ریشهایش را از ته تراشیده بود و #کراوات هم زده بود!
در آن مجلس روضه با همان شکل و قیافه، شروع کرد به مداحی و خانم صاحبخانه باور نمی کرد که آدمی با این وضع و حال، اینقدر خوب بتواند مداحی کند. روضه ی آن روز روضه ی حضرت علی اکبر(ع) بود، همان طور که گفتم تا به حال آن نحوه روضه را نشنیده بودم. جالب این که خودش هم در حین روضه خواندن مثل باران بهاری اشک می ریخت.
🌹یادش گرامی باد/صلوات