روایت فلسطین.pdf
5.78M
روایت فلسطین
داســتان
اســتعمار فلســطین داســتانی واقعــی و دنبالــهدار بــا زیرشــاخهها و خــرده
روایتهـای فـراوان اسـت کـه هنـوز بـه پایـان خـود نرسـیده؛ در ایـران صحبـت
از فلسـطین بسـیار اسـت ولـی قصـهاش کمتـر بیـان میشـود و شـعارها، کـه
البتـه در جـای خـود الزم و مفیـد هسـتند، جـای آن را گرفتـه اسـت. حامیـان
فلسـطین در ایـران بـرای تقویـت گفتمـان خـود نیـاز دارنـد تـا تاکیـد بیشـتری
بـر روایـت فلسـطین بـرای مخاطـب ایرانـی داشـته باشـند.
✍🏻احسان صفرزاده
#فلسطین
#روز_قدس
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
رزمنده نشسته در مرکز عکس *شهید براتعلی رحمتی*
یادی از مدافعان خرمشهر
به بهانه سالروز آزادی خرمشهر
متولد سپید دشت لرستان بود. نامش را براتعلی یعنی هدیه علی(ع) میگذارند. از کودکی با نشستن پای منبر روحانیون با انقلاب آشنا شد؛ علاوه بر آن سیر مطالعات عمیقی را آغاز کرد.
در نوجوانی با استدلالهای قویای که داشت در مباحثه بر همه پیروز میشد.
رشد و بالندگی فکریاش را در اندیمشک گذراند و با بصیرت بالای خود در شناخت احزاب و گروهکهای مختلف افراد زیادی را به خط اسلام، امام و انقلاب هدایت کرد.
در حالی که شرایط زندگی و تحصیلش در رشته پزشکی در آمریکا فراهم بود، با پشت پا زدن به این موقعیت در خرمشهر ماند و تا روزهای آخر از خرمشهر دفاع کرد.
سرانجام براتعلی رحمتی در شهریور ماه سال 60 در منطقه #دهلاویه به شهادت رسید.
شخصیت و مَنش والایش باعث شد حتی مخالفینش در مراسم تشییع او سوگواری کنند.
#شهید_براتعلی_رحمتی
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
هوالمستعان
برای دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک پس از ۵ سال فعالیت، به مکانی جدید نیازمندیم.
شما بزرگواران میتوانید با وقف یا اهدا مکان، اهدا یا قرضالحسنه مبلغ رهن و یا تامین اجاره ماهانه، در امر ثبت و انتشار ایثارگریهای همشهریان بزرگوارمان سهیم باشید.
من الله توفیق
۰۹۳۵۵۲۴۰۱۴۶
عظیم مهدینژاد
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
درست بنویسیم
لازم به ذکر است که...
لازم به تذکر است...
لازم به یادآوری است که...
لازم به توضیح است...
این عبارت که هر روز بارها در رادیو و تلویزیون، خاصه در تفسیر اخبار، تکرار میشود غلط مسلّم است؛ زیرا «لازمبودن» حرف اضافهٔ «به» نمیگیرد، بلکه اساساً «بی حرف اضافه» به کار میرود.
چنانکه کسی، مثلاً برای نشستن، هرگز نمیگوید: «لازم به صندلی است.» بلکه میگوید: «صندلی لازم است.»
بنابراین بهجای آن عبارتِ رایج در رادیو و تلویزیون، بهسادگی میتوان گفت:
«این تذکر لازم است.»
[یا: شایان ذکر است که...
درخورِ تذکر است...
یادآوری این نکته لازم است که...
باید گفت...
گفتنی است...
لازم است تذکر دهم...
و...]
بگذریم از اینکه در بیشترِ مواقع نیازی به استعمال این عبارتِ قالبی نیست و میتوان آن را بهکلی از کلام حذف کرد، بیآنکه معنی ناقص شود.
✍🏻ابوالحسن نجفی، #غلط_ننویسیم
#ویرایش_و_درست_نویسی
#ویرایش #نگارش
#نویسندگی
#درست_نویسی
#اخبار
#مطبوعات
#حرف_اضافه
#ابوالحسن_نجفی
موسسه فرهنگی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
نخستین جشنواره ملی روایت جهاد با محوریت کرونا
بخشهای جشنواره:
🔸فیلم (نماهنگ و کلیپ، فیلم کوتاه، ثبت خاطرات افراد)
🔸سرود
🔸انیمیشن
🔸داستان کوتاه
🔸شعر
🔸دلنوشته
🔸خاطرات شفاهی
🔸پژوهشهای علمی
🔸عکاسی
آخرین مهلت ارسال آثار: ۳۱مرداد۱۳۹۹
آدرس ارسال آثار و ارتباط با ما در پیامرسانهای ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام:
@revayatjahad
09197589720
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
آیین نامه جشنواره نسخه نهایی.pdf
845.4K
آییننامهٔ نخستین جشنواره ملی روایت جهاد با محوریت کرونا
آدرس ارسال آثار و ارتباط با ما در پیامرسانهای ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام:
@revayatjahad
09197589720
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نخستین جشنواره ملی روایت جهاد با محوریت کرونا
این جشنواره در دو بخش انفرادی و گروهی برگزار میشود.
بخشهای جشنواره:
🔸فیلم (نماهنگ و کلیپ، فیلم کوتاه، ثبت خاطرات افراد)
🔸سرود
🔸انیمیشن
🔸داستان کوتاه
🔸شعر
🔸دلنوشته
🔸خاطرات شفاهی
🔸پژوهشهای علمی
🔸عکاسی
آخرین مهلت ارسال آثار: ۳۱مرداد۱۳۹۹
🎁هدایای بخش انفرادی:
نفر اول: ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
نفر دوم: ۲۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
🎁هدایای بخش گروهی:
نفر اول: ۱۰۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
نفر دوم: ۷۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
آدرس ارسال آثار و ارتباط با ما در پیامرسانهای ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام:
@revayatjahad
09197589720
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
شماره ۲۰۷ ماهنامه فرهنگیهنری جنات فکه با پرونده ویژه شهید مدافع حرم مهدی نظری منتشر شد:
شیرمرد بختیاری
پرونده ویژه شهید مدافع حرم مهدی نظری
انگشتری
گفتوگو با مادر شهید مدافع حرم مهدی نظری
همیشه با او
گفتوگو با همسر شهید مدافع حرم مهدی نظری
من این راه را دوست دارم
گفتوگو با اسحاق نظری برادر شهید مدافع حرم مهدی نظری
سرباز ولایت
وصیتنامه شهید مدافع حرم سروان پاسدار مهدی نظری
آخرین نفر
گفتوگو با رحمان قلاوند همرزم شهید مدافع حرم مهدی نظری
رفیق بامرام
گفتوگو با مهدی عبداللهی دوست و همکار شهید مدافع حرم مهدی نظری
و... .
🔸این نشریه بهزودی با شمارگان محدود در اندیمشک توزیع میشود.
موسسۀ فرهنگیهنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری از بین بانوان علاقمند به فنّ پیادهسازی مصاحبه، پس از بررسی شرایط، آموزش و سنجش کیفیت فنی آنان، تعدادی را برای همکاری در گروه پیادهسازی مصاحبه دعوت مینماید.
۰۹۳۵۵۲۴۰۱۴۶
@shahre_zarfiyatha
✍ آن روز تلخ و غمانگیز را هیچ وقت تا زندهام فراموش نمیکنم.
♦️نوجوانی ۱۵-۱۶ ساله بودم. آن روز از صبح خیلی زود بیدار بودم و دلشوره عجیبی داشتم و هوای گریه داشتم. قرار بود بروم خانه خواهرم که در منطقه راهآهن بودند.
🔺از خیابان شهید سروندی رفتم بطرف راهآهن. کمتر از نیم ساعت گذشته بود. تازه با خواهرم و دو فرزندش از خانه بیرون آمدیم و نزدیک بیمارستان راهآهن سابق بودیم. ساعت از هشت گذشته بود. درست یادم نیست ساعت چند بود که ناگهان صدای بسیار وحشتناکی به گوش رسید. از همان نقطه که ایستاده بودم نگاهم به انبوهی از گرد و خاکی جلب شد که از سمت کوی شهدا به موازات پل هوایی دیده میشد.
فریادی کشیدم و با جیغ و گریه به خواهرم گفتم: «خونه عموم رو زدن.»
خواهرم گفت: «اشتباه میکنی.»
ولی من بدون توجه به حرفایش میخواستم از سمت ایستگاه به طرف پل هوایی بروم که خواهرم محکم دستم را گرفت و گفت: «تو حالت بده. نمیذارم بری.»
در تلاش برای رفتن بودم که موشک دوم نزدیک ایستگاه منفجر شد یعنی همان مسیری که خواستم بروم و خواهرم نگذاشت.
آنجا دیگر فقط فریاد میزدیم. با دیدن آمبولانسی که از کوی شهدا میآمد به طرفش دویدیم و خواهرم از راننده خواهش کرد مرا به محل حادثه ببرد.
🔺درون آمبولانس خون دلمه بسته بود و جای جای آن آغشته به خون بود. وقتی به محل حادثه رسیدم تمام خانواده عمویم هنوز زیر آوار بودند. حتی همسرم که یکی از بازماندگان آن جنایت است...
🗓موشکباران ۲۲ مرداد ۶۲ اندیمشک
📎راوی: فاطمه تابش
ادامه دارد...
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
✍ آن روز تلخ و غمانگیز را هیچ وقت تا زندهام فراموش نمیکنم.
♦️بخاطر اینکه هر دو موشک به فاصله کمتر از نیم ساعت شلیک شده بود و بخاطر وحشت مردم و فرار آنها از محل حادثه و بازگشت مجدد برای آواربرداری، افراد زیر آوار بعلت دویدن مداوم مردم بشدت پاکوب شدند و این قضیه بر وخامت حالشان افزوده بود.
🔺دخترعمویم که چند وقتی بود ازدواج کرده بود و چند ماهی از بارداریاش میگذشت، وقتی افتان و خیزان و زار و پریشان به محل حادثه رسید که تمام کودکی و نوجوانیاش را در آن سپری کرده بود و با دیدن تلی از خاک و کاشانه ویرانه و خالی از عزیزان قالب تهی کرد و همانجا نقش زمین شد. البته بماند که همه ما حال و روزی شبیه همدیگر داشتیم و صدای جیغ و گریه و ناله و شیون گوش فلک را کر میکرد.
🔺هنوز نمیدانستیم واقعا عمق فاجعه چقدر هست. اجساد را یکی یکی از زیر آوار بیرون میکشیدند. نمیدانستیم کدامشان زنده هستند وکدامشان شهید.
🔺بخاطر قدیمی بودن محله و کوچه درکوچه بودنش آوار بسیار سنگین و طاقتفرسا بود و حتی زخمیها هم بیهوش بودند. کوثر که آن زمان هفت هشت ماهه بود هم جزو کسانی بود که از زیر آوار بیرون کشیده شد ولی توی بیمارستان هر چه احیا کردند به هوش نیامد. برای همین تصمیم گرفتند ببرندش سردخانه ولی شفا یکی از دختران فامیل فرشته نجاتش میشود و بچه را از دکتر میگیرد و نمیگذارد ببرند سردخانه. میگوید: «کوثر زندهست» و بسیار مقاومت میکند و اصرار میکند که یکبار دیگر تلاش کنند. خوشبختانه بعد از تلاش مجدد و پاک کردن حلق و دهان بچه از انبوه خاک و خاشاک که راه تنفسش را بسته بود، نفس میکشد و چشمانش را بازمیکند.
🔺حبیب همسرم هم که جزو زخمیهای حمله موشکی بود دور از چشم پرستاران با لباس بیماران و با سر و بدن زخمی از بیمارستان فرار میکند ولی توی مسیر یکی از آشناها او را میبیند که دارد به سمت خانهشان میرود. جلویش را میگیرد و میگوید: «حبیب کجا میری؟» میگوید: «دارم میرم خونه نمیدونم پدر و مادرم کجا هستند.» آن مرد آشنا در حالی که به سختی احساساتش را کنترل میکند و به زحمت جلوی اشکش را میگیرد، حبیب را در آغوش میگیرد و میبرد منزل خودش. لباسش را عوض میکند و بعد کمکم عمق فاجعه را برایش تعریف میکند.
🌷 آن روز دوازده نفر از خانواده عمویم شهید شدند. نمیدانم از کدامشان بگویم؟! از مرتضی شش ماهه یا از تقوای سه ساله. از نسرین ۹ ساله یا از دخترعمویم مریم نوعروس ۲۱ ساله که حتی عکسهای عقدش بعد از شهادتش چاپ شدند.
♦️عمق فجایع صدام خیلی بیشتر از این هستند که بتوان با قلم به تصویر کشید. آنقدر عمیق هستند که بعد از ۳۷ سال یادآوری آن اشک را به دیده میآورد.
🗓موشکباران ۲۲ مرداد ۶۲ اندیمشک
📎راوی: فاطمه تابش
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha
انتشار شماره ۲۰۸ مجله فکه با ویژه نامه شهید جانمحمد علیپور در سالروز تشییع پیکرش در اندیمشک:
«جانمحمد» یعنی فدایی رسولالله
پرونده ویژه شهید مدافع حرم سردار جانمحمد علیپور
شهادتی که دوست دارم
سردار شهید مدافع حرم جانمحمد علیپور به روایت مادر و فرزندان
حضور همیشگی
مصاحبه با همسر شهید جانمحمد علیپور
طراح زرهی
گفتوگو با سردار پورجوادی فرمانده لشکر عملیاتی۷ ولیعصر خوزستان
قوت قلب نیروها
گفتوگو با سردار عباس یوسفی
مرد روزهای سخت
گفتوگو با سردار محمود پورمعینی
ابومحسن
برشی کوتاه از خاطرات همرزمان شهید مدافع حرم سردار جانمحمد علیپور
کتابنامه
تازههای نشر دفاع مقدس
ابومحسن
مقتطفات من مذكرات رفاق الشهيد المدافع عن العتبات القائد جان محمد عليبور
🔹این نشریه به زودی در شمارگان محدود در اندیمشک توزیع میشود.
مؤسسهٔ فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
@shahre_zarfiyatha