شهرستان ادب
🔻مادر غمت مباد
(پرونده #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس سایت شهرستان ادب را با شعری از #محمدرضا_عبدالملکیان بهروز میکنیم)
▪️مادر، سلام
خانهات آبادان
گفتم که خانهات؟
در نامهی تو خواندم و دانستم
بیداد زخم ظالم موشک
سقف گلین خانهی ما را
به خاک ریخت
مادر غمت مباد
که پاهای ما به پاست
دست تو، دست من
دست هزار من
میسازد و دوباره میآغازد
هر آنچه را که تیر فتنه میاندازد
گفتی:
«آن شب که موشک آمد و ویران کرد»
«مریم به خواب بود»
«فردا فقط عروسک خونینش»
«بر جای مانده بود»
«یک هفته بعد نیز
یک پیرمرد
دست به خون نشستهی مریم را
از قلب سبز باغچهی سرخ خانهاش
در لا به لای گریهی گلها جست»
«مظلوم کوچکم
اینگونه در شقاوت ظلمی بزرگ
سوخت»
مادر غمت مباد که تاریخ جنگ ما
با خون پاک و روشن مریم
نوشته خواهد شد
با دل، نگاه کن
تاریخِ پُر تلالو مظلومان
سرشار از شکفتن مریمهاست
این نامه را
از جبههی جنوب
از سرزمین زخمی خوزستان
با خون پاک و روشن مریم
با خون پر تلاطم کارون
با خون کرخه مینویسم و میگویم:
مادر غمت مباد
اینجا حضور روشن ایثار
جاریتر از تلاطم کارون است
مادر، اینجا ستارهها همه روشن
اینجا ستارهها همه نزدیک
در یک شب حماسه و حمله
بر بام خاکریز
گرمای یک ستارهی قرمز را
من با دو دست خویش چشیدم
دیروز
در هُرم آفتاب و آتش جبهه
یک زن به سن و سال تو را دیدم
گفتم: سلام مادر
چرخی زد و به شوق نگاهم کرد
در التهاب گونهی او
قد کشید اشک
گفتا: «شهید شد»
«با کرخه نور تا دل دریا رفت»
«مثل صدای اوست، صدایت»
«او پارهای ز پیکر من بود»
«نه
من پارهای ز پیکر او بودم»
مادر
این نامه یک اشارت کوتاه
از سرزمین نور و نخل و پرنده است
از سرزمین زخمی خوزستان
از سرزمین راز شهادت
از سرزمین فرصت پرواز
اینجا، فرصت برای نوشتن زیاد نیست
خشم تفنگ منتظر پنجهی من است
مادر
چشم انتظار باش
خداحافظ
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در اخبار نبشتهاست... | شماره بیست و هشتم
(گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات در ایران و جهان به روایت شهرستان ادب)
▪️این هفته در بیست و هشتمین مطلب #در_اخبار_نبشته_است، خبرهایی داریم از درگذشت دو نویسنده برجسته کشورمان، موج حمایت از نویسنده پاکستانی ضداسراییلی، کتاب شعر یک هنرمند علیه ترامپ، اعتراض نویسنده گونه وحشت به ناشران ایرانی و انتشار کتابی تازه از سیدحسن حسینی درباره بیدل. از شما دعوت میکنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید.
مطالب این هفته، از نوشتههای هفته گذشته خبرگزاری مهر، فارس، ایسنا، گاردین، اکتوالیته، پابلیشرز ویکلی و با همکاری #گروه_ترجمه_شهرستان_ادب گردآوری شده است.
🔗 این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11046
☑️ @ShahrestanAdab
🔻از چمنزارهای سبلان تا خیابانهای تهران | مروری بر مهمترین آثار #امیرحسین_فردی
(در زادروز این نویسنده معاصر به قلم #رقیه_کیه)
▪️«وجه نویسندگی شخصیت امیرحسین فردی همیشه تحتالشعاع وجه مدیریتی –چه در کیهان بچهها و چه در حوزه هنری- و وجه اخلاقیاش در همه مناسبات اجتماعیاش قرار گرفت. شاید به همین دلیل آثارش هیچگاه مورد نقد جدی قرار نگرفت و تا نقد جدی -چه مثبت و چه منفی- در مورد اثری وجود نداشته باشد کمتر دیده میشود.
نگاه او به سبک زندگی روستایی در آثارش و توصیف جزئیات در آنها، برجسته است به نحوی که تمامی خوانندگانش به این نقطه قوت او اشاره کردهاند. او آنگونه صحنههای داستانهایش را توصیف کرده است که میتوان صدای چشمه را شنید و بوی عید در چمنزارهای سبلان و خانههای روستایی را حس کرد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11048
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آب
(در آخرین روز از هفتۀ دفاع مقدس، پروندۀ #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس و پروندهپرترۀ #مجید_قیصری در سایت شهرستان ادب را با داستان «آب» از این نویسندۀ خوب کشورمان بهروز میکنیم. گفتنی است این داستان از مجموعۀ #نگهبان_تاریکی انتخاب شده است)
▪️«خودش خواسته بود برود آنطرف، به کسی نگفته بود. اگر گفته بود، شاید جلوش را میگرفتیم. برود آنطرف که چه بشود؟ نباید آن تیر شلیک میشد که شد. کسی آنجا حق شلیک نداشت؛ همه میدانستند. جایی ننوشته بودیم. درست است، جنگ بود، ولی حرف زده بودیم. حرف که نه، قول داده بودیم به هم. دستخط و نوشته و امضا و اینها نبود که بشود به کسی نشان داد. با رفتارمان قول داده بودیم. نگفته، هم آنها هم ما، یک منظور داشتیم، آب، چشمهای که با چشم میدیدیمش، هم ما هم آنها. حجت از این بهتر! تا چشم کار میکرد کوه بود و خاک و باد. ما میرفتیم آب میآوردیم، آنها میآمدند آب میبردند. مال کسی نبود. تقریباً مرز بود. نمیشد گفت در خاک ماست یا در خاک آنها...»
🔗 متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11049
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شرفی خبوشان، دبیر دوازدهمین دورۀ جایزۀ جلال شد
(با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی)
▪️#محمدرضا_شرفی_خبوشان نویسنده سرشناس طی حکمی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان «دبیر علمی دوازدهمین دورۀ جایزه ادبی جلال آل احمد» منصوب شد.
«بیکتابی» مهمترین رمان شرفی خبوشان شمرده میشود که به عنوان اثر برگزیدۀ جایزۀ جلال آل احمد و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و اثر تقدیرشده در جایزه شهید حبیب غنیپور شناخته شده است.
همچنین کتاب «عاشقی به سبک ونگوگ» دیگر رمان مهم شرفی خبوشان هم نامزد جایزه جلال آل احمد و شهید غنیپور شده بود.
گفتنیست کتاب شعر «نامت را بگذار وسط این شعر» از محمدرضا شرفی خبوشان نیز نامزدی کتاب سال دفاع مقدس و قلم زرین را در کارنامه دارد.
هر سه کتاب یادشده توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر، و روانۀ بازار شدهاند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
(مشروح آخرین جلسه #ایران_سرزمین_اسطوره با حضور #مجید_قیصری در #یکشنبه_های_داستان شهرستان ادب)
▪️ «...در جمعبندی مطالب مطرحشده میتوان گفت "مجید قیصری" موفق شده با بهرهگیری از الگوی تکرارشوندۀ "شهید" در داستان سیاوش شاهنامه و سرگذشت حضرت اباعبدالله علیهالسلام داستانی امروزی و عمیق خلق کند. آنچه مورد نظر نویسنده بوده، اهمیت صلح و نوع دوستی است که در اسطورۀ "آب" و چشمۀ بین دوجبهه متجلی شده و باید آن را حرمت نهاد. نقش ویژهای که آب در داستان دارد و مایۀ صلح است، نشان میدهد که نویسنده به نقش ویژۀ آب در آیین مهرپرستی و همچنین قرآن کریم بیتوجه نبوده است. این که نیروهای ایرانی و عراقی از یک چشمه آب میخورند، اشارتی است به آیۀ ۶۰ سورۀ بقره:
و (به یاد آرید) وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازدهچشمۀ آب از آن سنگ جوشید و هرسبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنهانگیزی و فساد نپردازید...»
🔗 ادامۀ این گزارش را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11050
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیست
(پروندۀ #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از آقای #حسین_تولایی درحال و هوای روزهای مدرسه بهروز میکنیم و شما را به خواندن این شعر زیبا دعوت می کنیم)
▪️آن نهایت غرور مدرسه
افتخار بچهها
پادشاه سرزمین نمرهها
سایهای كه هیچوقت
روی كارنامهام نمینشست
من رفوزه میشدم
جای من به اصطلاح
گوشهی سیاه كوزهها
البته
جای دنج و ساكتیست
خلوتی برای شعر و شاعری
دور
از سر و صدای هر چه بیست
بگذریم
كارنامهام همیشه گند بود
گوش من پر از صدای سرزنش
ـ دور درس و مدرسه از این به
بعد
خط بكش!
ـ كو كجاست آن كتاب و كیف و دفترت؟
خاك بر سرت!
تنبل كلاس!
عاقبت
هیچكاره هم نمیشوی
حیف آن لباس!
گاه هم صدای پند بود
در خیال من ولی
۸ ارتفاع كارنامهام
قله بود
۵ خندهدار و چاق و چله بود
۲ شبیه ۳
پلهپله بود
۷ من دو بال داشت
آرزوی پر كشیدنی محال داشت
۱ درخت بود
گرچه باورش برای همكلاسها
یا معلمم همیشه سخت بود
واقعا ۴ و ۶ دو جوجه نیستند؟
جوجههایی كه هر دو باز
آن نوک طلایشان
توی كارنامهای كه هست
چند دانه -۰- هم برایشان
در كلاس
پشت نیمكت كه نه
روی پارهای از ابر مینشستم و
شعر مینوشتم و
باد هم به جای من نمیرسید
از تمام درسها
تک به تک
نمرههای بد
نمرههای تک
گاه صفر میگرفتم و
هیچ كس ولی به لحظههای من نمیرسید
#ادبیات_کودک_و_نوجوان
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در جستوجوی نشریۀ دلخواه | معرفی نشریههای برتر کودک و نوجوان
(یادداشتی از #سیده_زهرا_محمدی در پرونده #ادبیات_کودک_و_نوجوان)
▪️«یکی از روشهایی که میشود بچهها را با خواندن آشتی داد، خریدن و خواندن مجله برای آنهاست.
مجلهها و نشریهها بهدلیل تنوع در مطالبشان همیشه توانستهاند توجه مخاطبهای بسیاری را با سلیقههای متفاوت به خود جلب کنند. هر چند این روزها مجلهها و نشریهها بروبیای سابق را ندارند؛ ولی با حمایتهای شمای خواننده میتوانند پرچمهایشان را همچنان بالا نگه دارند.
در این مطلب سعی کردیم مجلههای کودک و نوجوان را معرفی کنیم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11052
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فصل عزا
(به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی بهروز میکنیم)
▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
☑️ @ShahrestanAdab